همیشه صحبت از این مسئله در عرصه فرهنگ و هنر ما پیش میآید که چرا با وجود داشتن پیشینه غنی در حوزه تمدنی، آنگونه که باید و شاید از این ظرفیت در تبیین اندیشههای متعالی و ارزشی که به فرهنگسازی و ارتقای فرهنگی جامعه ما منتهی میشود استفاده درخور و شایستهای نداریم و البته همیشه هم بحث بر سر فراهم نبودن بسترهای لازم در تحقق این هدف است اما هیچگاه این پرسش مطرح نمیشود که چه فرد و یا جریانی باید سعی و تلاش خود را در فراهم آمدن این بستر به کار ببندد.
بحث ریشهایتر از این است که همهچیز را مربوط به یک نظام اجرایی بدانیم که در مقاطعی با افت و خیزهایی ممکن است حجم فعالیتهایش در عرصه فرهنگساز جامعه، شدت و ضعف داشته باشد و مسئله مهم اینجاست که ما براساس یک رویه نادرست به در اختیار گرفتن یک جریان و محصول آماده که ممکن است جماعتی غیر ما آن را برمبنای تحقیق و واکاوی امور فرهنگی که معمولاً خاستگاه آن در جای دیگری جستجو میشود، به دست آوردهاند، عادت کردهایم.
دادههای فرهنگی و هنری به عنوان نخستین ملزومات شروع یک اتفاق جریانساز مطرح هستند که اکنون با کمی غور و جستجو در اطراف و پیرامون خود به وفور میتوان چنین متریال و موادی را مشاهده کرد اما اینکه چرا این دادهها در یک جریان و چرخه برای تبدیل شدن به یک محصول قابل ارائه و مورد استفاده مخاطب امروز قرار نمیگیرند، پرسشی است که باید برای یافتن پاسخ آن به سراغ خیلی از ریشهها و دلایل رفت.
اینکه عزمی و برنامهریزی هدفمند مدیریتی در این زمینه وجود ندارد میتواند یکی از همان دلایل باشد که اتفاقاً بهانه خوبی نیز به دست داده است تا هنرمندان و فعالان فرهنگی به واسطه آن، شانه از انجام اقدامی درخور در این ساحت خالی کنند با این توجیه که چون امکانات وجود ندارد و حمایتی نمیشویم لذا نمیتوان امید به برقراری جریانی فرهنگساز در این راستا داشت و با این توجیه که در دوران گذار هستیم لذا امیدوار به برقراری این جریان در آینده دور یا نزدیک هستند، اما نباید از این نکته غافل شد که دنیا منتظر برای سپری شدن این دوران گذار نمیماند و در این خلأ فرهنگی پی در پی در حال کار و فعالیت است تا براساس آنچه که خود صلاح میداند، مقولاتی را به عنوان خوراک فرهنگی در اختیار هر جامعهای قرار دهد.
یکی دیگر از دلایل که شاید از جمله مهمترین آنها باشد عادت ما به خامفروشی است که البته جای تعجب ندارد. این عبارت شاید بیشتر در حوزه صنایع و به ویژه صنایع نفتی کاربرد داشته باشد اما مقوله خامفروشی را میتوان تحت عنوان خامفروشی فرهنگی مطرح کرد با این فرض که علیرغم دارا بودن همه ملزومات ابتدایی و داده و مواد اولیه برای تبدیل شدن مقولات فرهنگی به نسخههای روزآمد مورد استقبال مخاطب امروز اما عزم و ارادهای برای این تغییر و تحول وجود ندارد.
در این بخش از این یادداشت، موضوع را متمرکز و معطوف به مقوله تئاتر و به ویژه حوزه نمایشنامهنویسی میکنیم با ذکر این واقعیت که حوزه نمایشنامهنویسی بومی ایرانی طی حداقل یک دهه گذشته جهش چشمگیری هم در حوزه نمایشنامههای اوریجینال را به خود ندیده است و هم نمایشنامههای اقتباسی و این در حالی است که به واسطه دارا بودن ادبیات غنی کهن و باستانی و همچنین معاصر، از جمله کشورهایی با پشتوانه قوی فرهنگی به جهت در اختیار داشتن چنین دادههایی که میتواند شروع خوبی برای قرار گرفتن در روند تولیدات باشد، محسوب میشویم.
همواره صرفنظر از ادبیات مکتوب و فاخر ایرانی که به آن طی قرنهای دور و نزدیک تفاخر کردهایم و اغلب آنها را همطراز با شاهکارهای ادبی دنیا و حتی ارجح بر آنها دانستهایم، در حوزه ادبیات معاصر اعم از اجتماعی، فرهنگی و ارزشی نیز سرآمد بوده و بسیاری از این آثار به همت و سعی و تلاش افراد دغدغهمند و دلسوز به رشته تحریر درآمده و یا تألیف شدهاند اما متأسفانه تنها به همین مرحله بسنده شده و به فکر تبدیل شدن این ادبیات به مدیومهایی همچون تئاتر نبودهایم.
این در حالی است که با کمی بررسی و تحقیق در احوال نویسندگان، اهالی تئاتر در سراسر جهان و به ویژه نمایشنامهنویسان و فیلمنامهنویسان، ایشان به دفعات معترف بوده و هستند که منشأ اصلی در خلق آثارشان که البته از جمله آثار مشهور در دنیا نیز محسوب میشود، تورقی بوده است که در آثار ادبی ایران زمین داشتهاند و همین امر زمینه را برای تبلور ایده و طراحی ماجرایی که روایت داستان، نمایشنامه و فیلمنامه آنها را شامل میشود، فراهم کرده است اما اینکه ما چرا از این ظرفیت غافلیم، مسئلهای است که ابتدا باید در رجوع به خود و پس از آن مسئولان فرهنگی و هنری در جستجوی جوابی برای آن باشیم.
به قلم امیرسجاد دبیریان
انتهای پیام