اقتباس نمایشی از ادبیات انقلابی و ارزشی؛ بایدها و نبایدها/2

بودجه ناکافی تئاتر/ساخت ابنیه تئاتری میسر نبود اما تربیت نمایشنامه‌نویس، چرا!

بودجه ناکافی تئاتر/ساخت ابنیه تئاتری میسر نبود اما تربیت نمایشنامه‌نویس، چرا!
در مقاطعی حساس از دهه‌های اخیر، بودجه تئاتری کفاف ساخت سالن و تأمین زیرساخت‌های نمایشی را نمی‌داد اما توان آن را داشتیم که این بودجه را در مسیر دیگری یعنی تربیت هدفمند نمایشنامه‌نویسان سرمایه‌گذاری کنیم اما چنین نشد.
شنبه ۲۲ تير ۱۳۹۸ - ۱۴:۵۱
کد خبر :  ۳۸۳۱۱

دیر زمانی نیست که در قیاس میان جریان تئاتری که در فرانسه و قلب آن یعنی پاریس با آنچه  از تئاتر در ایران و به ویژه تهران صورت می‌گرفت، همگی مقهور تعدد چشمگیر سالن‌های تئاتری بودیم که رقمش را بالغ بر 400 تماشاخانه در این شهر برمی‌شمردند و این امر توجیهی بود بر اینکه اگر تئاتر در ایران رونقی ندارد، این امر  ارتباط مستقیمی با کمبود سرانه فضاهای نمایشی دارد.

هر بار هم که صحبت از تماشاخانه و سالن تئاتری به میان می‌آمد فوراً مختصاتی از  سالن تئاتر با شکوه و جبروتی همچون سالن اصلی تئاتر شهر و یا تالار وحدت به ذهن متبادر می‌شد و نتیجه اینکه نه بودجه‌ای برای ساخت و ساز  چنین سالن‌هایی در چنته داشتیم و نه به آن درجه از تخصص در معماری عمارت‌های تئاتری نائل آمده‌ بودیم که بتوانیم چنین ابنیه‌ای را بسازیم.

این امر قیاسی در شرایطی در حال شکل گرفتن و تسری در  میان حتی خواص تئاتری بود که از یک نکته غافل بودیم و آن اینکه اگر میزان کمی سالن های تئاتری در شهری همچون پاریس قابل مقایسه با تهران نیست اما اغلب آنها در حد و اندازه یک سالن تئاتر محلی به فعالیت در کوی و برزن و محلات این شهر مشغولند و اینگونه نیست که هر یک از بیش از 400 سالن نمایشی این شهر، عظمت تئاتر شهر ما را داشته باشند و اگر در محلات مختلف این شهر اعلام موجودیت می‌کنند جهت اصلی آن این است که مردم مقوله تئاتر را به عنوان یکی از الزامات حیاتی در امور فرهنگی و مدنی خود به حساب آورده و برای جلوگیری از تجمع و ازدحام مخاطبان در یکی دو مجتمع ویژه تئاتری و همچنین ممانعت از تردد بی‌مورد مردم برای رساندن خودشان به فلان سالن نمایشی، دست به ایجاد تئاتر محلی برای تأمین نیازهای هر یک از محلات خود زده‌اند.

به هر حال عدم احداث سالن‌های جدید تئاتر در حداقل تهران به عنوان پایتخت ایران به این بهانه و توهم که اگر قرار باشد دست به ساخت سالن تئاتر بزنیم باید ابتدا به شکوه و جلال و جبروت آن بیاندیشیم موجب شد که دست‌اندرکاران تئاتر برای تأمین فضا و محیط لازم به منظور فعالیت اهالی تئاتر که هیچ‌گونه تعادل و توازنی میان تقاضای آنها با آنچه که عرصه می‌شد، وجود نداشت از ابزار و شیوه‌هایی استفاده کنند تا بر این مضایق فائق بیایند و مثلاً مقوله‌ای به نام تئاتر خیابانی در برهه‌ای رونق بگیرد، فارغ از اینکه تئاتر خیابانی گونه‌ای از اجرای تئاتری است که اساساً به وجود نیامده و نخواهد آمد که بر کمبودهای تئاتر و از جمله سرانه فضای نمایشی توجیهی باشد اما ما آن را به کار گرفتیم که به واسطه کمبودهای موجود سعی بر این داشته باشیم که جریان تئاتریمان از تب و تاب نیفتد.

اصولاً هر جا که ساختار  به عنوان یک دغدغه و مشکل برای ما مطرح بوده است، چون قادر به پشت سر گذاشتن این مشکل نبوده‌ایم  همچنان عدم تأمین آن را نیز بهانه‌ای قرار داده‌ایم که وارد سایر مقولات و به ویژه حوزه محتوایی  و آنچه که باید به عنوان مظروف در ظرف مورد نظر قرار گیرد، نشویم. تئاتر ما در برهه‌ای از اصالت به منظور تولید محتوایی منطبق بر باورها و داشته‌های فرهنگی ما دور ماند و این جریان بجز کورسویی آن هم از ناحیه برخی اهالی تئاتر خودجوش و دلسوز، متوقف ماند که این توجیه را همیشه داشته و شاید هم‌اکنون نیز داشته باشیم که مثلاً «بنویسم که چی بشه؟ حالا اگه من فلان نمایشنامه را هم نوشتم ، باید اونو به کجا عرضه کنم؟ مگه اصلاً کسی به ما بها نمی‌ده؟ اونقدر آدم قبل ما توی نوبت اجرا هستند که دیگه نوبت به ما نمی‌رسه.»

حالا بعد از گذر از همه آن اما و اگرها، در مقطعی از زمان به سر می‌بریم که بنا به گفته مسئولان نمایشی، هر شب در پایتخت بالغ بر 100 اثر نمایشی به روی صحنه می‌رود و اگرچه همچنان قابل مقایسه با فلان کشور اروپایی در  سرانه فضای نمایشی و  آثار تولیدی نیستیم اما جهش خوبی در این زمینه در ابعاد کمی اتفاق افتاده است و البته به چه قیمتی؟ از میان این تعداد آثار به نمایش درآمده در هر شب تئاتری تهران، تنها تعداد انگشت‌شماری از آنها آثاری برخاسته از فرهنگ و باور ایرانی هستند و وجه غالبشان را نمایشنامه‌های خارجی به خود تشکیل داده است و لذا معضل دیگری رخ نشان داده و آن هم فقر ادبیات نمایشی ایرانی برای تأمین خوراک آثار نمایشی به روی صحنه رفته، است. اگر در مقطعی از زمان که هنوز  معضلات و مسائل اقتصادی که کنون سایه بر همه عرصه‌ها انداخته و عرصه فرهنگ و هنر بیش از همه آنها ترکش‌های آن را به جان می‌خرد، نبود، به شکلی هدفمند و بدون تقدم و تأخر در پرداختن به موضوعات ساختاری و محتوایی، هر کدام از این دو ساحت را به یک اندازه به پیش برده و گاه اگر موقعیت برای تولید محتوا فراهم بود به آن بیشتر بها داده و برعکس، دیگر در این برهه از زمان آثار درخوری برآمده از فرهنگ، هنر و باور ایرانی در اختیار داشتیم که برای تأمین خوراک بالغ بر 100 تماشاخانه فعال در پایتخت که اغلب بخش خصوصی آنها را مدیریت می‌کنند دچار کمبود متن نمایشی نشویم و به وضعیتی مبتلا شویم که دیگر فرهنگسازی و تأمین خوراک فرهنگی جامعه در اولویت نباشد و فلان مدیر تئاتر  تعیین کند که برای فروش بیشتر و رونق گیشه باید چه اثری برای اجرا در این سالن(غالباً خارجی) تولید شود.

زمان از دست رفت و ما در مقطعی حساس از دهه‌های اخیر که بودجه تئاتری کفاف ساخت سالن و تأمین زیرساخت‌های نمایشی را نمی‌داد اما توان آن را داشتیم که این بودجه را در مسیر دیگری یعنی تربیت هدفمند نمایشنامه‌نویسان سرمایه‌گذاری کنیم، این کار را نیز نکردیم و اکنون علاوه بر قهریت حاصل نگرش سخت‌افزاری نسبت به امکانات نمایشی که کشورهای صاحب تئاتر از آن برخوردارند، در بُعد نرم‌افزاری مسحور ادبیات نمایشی نمایشنامه‌نویسان متقدم و متأخر آنها نیز هستیم و به ناچار برای فعالیت و ماندن در این عرصه از روی آثار نمایشی آنها مشق می‌کنیم و این در حالیست که بسیاری از آثار مکتوب ادبی و تاریخی، باستانی و معاصر ما همچنان رها و بر زمین وانهاده شده‌اند و نیروی کارآمد و تربیت شده‌ای در اختیار نداریم که با تزریق بودجه‌ای هر چند کم امیدوار باشیم تا با توسل به ابتکار و خلاقیت آنها بتوانیم این عرصه را از کُما درآورده و جانی دوباره به آن ببخشیم.

بی‌شک حوزه ادبیات نمایشی و مشکلات درهم تنیده شده آن که به گوشه‌ای از آن اشاره شد به جهت همان نگاه کلان و سنتی در مدیریت تئاتر، در تمامی عرصه‌ها از جمله حوزه ادبیات نمایشی انقلابی و ارزشی نیز مربوط می‌شود، هر چند که این حوزه شاید به دلیل حاکم بودن نگاهی مناسبتی به آن تا اندازه زیادی همچنان به فعالیت و پویایی کج دار و مریز خود تا به این زمان توانسته باشد قابل قبول‌تر از باقی عرصه‌ها ادامه دهد.

به قلم امیرسجاد دبیریان

انتهای پیام

  

 

   

ارسال نظر