روبان قرمز سیمرغ ها را درو می کند یا هیوا؟!

پنج سکانس از خاطرات جشنواره فیلم فجر

پنج سکانس از خاطرات جشنواره فیلم فجر
▪ سکانس اول"جشنواره پانزدهم (۱۳۷۵)": فیلم "مردی شبیه باران"، خیلی در من اثر گذاشت. یادم است موسیقی این فیلم خیلی به من کمک کرد تا با فلسفه فکری کارگردانش آشنا شوم.هنوز هم آن موسیقی را در ذهن دارم. این فیلم باعث شد تا به بازی پورعرب خیلی جدی تر از قبل نگاه کنم.
يکشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۱:۴۰
کد خبر :  ۳۶۲۸۵

▪ سکانس دوم "جشنواره شانزدهم (۱۳۷۶)": چند ماه قبل از اینکه جشنواره شروع شود، همه جا صحبت از ابراهیم حاتمی کیا بود. من آن زمان از فیلمسازانی که به هر نحوی دوست داشتند با نشانه گرفتن احساسات مردم، اثر خود را خاص جلوه دهند مشکل داشتم. به جز ابراهیم حاتمی کیا، در مورد مجید مجیدی هم، چنین نظری داشتم. (اما خدا را شکر که در مورد حاتمی کیا، فیلم به رنگ ارغوان و در مورد مجیدی، فیلم آواز گنجشک ها سبب شد تا این نگرش خود را تا حدود بسیاری تعدیل کنم) اما هندی بازی در آژانس شیشه ای، خیلی کمرنگ تر از فیلم های دیگر ابراهیم خان بود. اما باز هم مرا قانع نکرد که برای تماشایش دو بار به سینما بروم.

▪ سکانس سوم "جشنواره هفدهم (۱۳۷۷)": جشنواره هفدهم پر بود از فیلم های پر خاطره. اما غیر از این، چیزی که از ابتدا برایم مهم بود و به یک کری خوانی بین من و دوستان سینمایی ام تبدیل شده بود، این بود که آیا "روبان قرمز" حاتمی کیا بیشتر سیمرغ می گیرد یا "هیوا"ی ملاقلی پور. شش نفر بودیم، پنج نفر به حاتمی کیا رای دادند و من به رسول. روز اختتامیه، چهره وارفته آن پنج نفر خیلی دیدنی بود."هیوا" ۶ سیمرغ گرفت و "روبان قرمز" فقط و فقط یک سیمرغ. هنوز هم معتقدم رمانتیک ترین و احساسی ترین فیلم دفاع مقدس "هیوا" است. شما که نمی خواهید در این زمینه با من کل کل کنید؟! این دوره اما دو فیلم "دوزن" و "قرمز" را هم در خود داشت که نویددهنده جریان سینمایی هدفمند در گیشه و محتوا و مخاطبانی جدید برای سینمای ایران بودند.
▪ سکانس چهارم "جشنواره هجدهم (۱۳۷۸)": خدا خدا می کردم که "اعتراض"، آخرین فیلم فیلمساز محبوبم نباشد اما همه چیز واقعیت داشت. اعتراض با بغضی فرو خورده تبدیل به یکی از پرخاطره ترین فیلم های طول عمر ما شد. "اعتراض" با دیالوگ های منحصر به فردش، من را به یاد تابستان۷۹وساعت۱۱صبح می اندازد که برای دیدن فیلم ، سر از پا نمی شناختم. در همین دوره عاشق فیلم "مرد بارانی"شده بودم.هم از اسم فیلم خوشم میآمد و هم خدا خدا می کردم که فیلم زودتر اکران شود تا بازی دومین بازیگر مرد مورد علاقه ام یعنی فرامرز قریبیان را ببینم. در این فیلم همان قدر که از بازی قریبیان و گریم او خوشم میآمد به شدت از بازی و گریم مهتاب کرامتی بیزار بودم. "متولد ماه مهر" را هم خیلی دوست داشتم و دارم. اما انتظار من برای "بوی کافور، عطریاس" نتوانست قانع کننده باشد، انتظار خیلی خیلی بیشتری از فرمان آرای عزیزم داشتم اما او نتوانست با این فیلم پرسرو صدا، نیازهای عمیق من را پاسخگو باشد.
▪ سکانس پنجم "جشنواره نوزدهم (۱۳۷۹)": تمام روزهای باقی مانده به جشنواره نوزدهم را در فکر "سگ کشی" بودم. این چه اسم جالبی بود که استاد روی فیلمش گذاشته است؟ این چه تصاویر عجیب و کنجکاو برانگیزی است که از فیلم منتشر شده؟ و... چه سوالات ریز و درشتی و چه مباهاتی که فیلمساز مورد علاقه ام هنوز فیلم می سازد. همین فیلم در جشنواره نوزدهم کافی بود تا دیگر به بقیه فیلم های جشنواره توجهی نداشته باشم.

 

   نویسنده : مجتبی اردشیری 
   روزنامه مردم سالاری

 

برچسب ها: جشنواره فجر

ارسال نظر