این یادداشت کوتاه را با یک مقدمه و چند پرسش آغاز میکنم. تئاتر تولید میشود تا به اجرا درآید و اجرا زمانی محقق میشود که در یک سو اجراگران و در سمت دیگر تماشاگرانی حضور داشته باشند. حتی اگر خرید بلیط و چرخه اقتصادی را هم از مناسبات این فعالیت هنری حذف کنیم، یک اجرا نیازمند تماشاگرانی است که آن را ببینند و مهمتر اینکه در تئاتر برخلاف سینما و برخی از دیگر هنرها اجراگر حضور تماشاگر را میبیند و احساس میکند و این حضور عینی در لحظه هم جزیی از اجراست.
در چند سال گذشته تعداد سالنهای تئاتری افزایش پیدا کرده است و تعداد اجراهای تئاتر هم نسبت به چهار سال پیش چندین برابر شده است. این نسبت را میتوان به طور نسبی چندین برابر دانست. حالا با توجه به این رشد از طرف هنرمندان، مدیریت تئاتر، سرمایهگذاران تئاتری و... میتوان این پرسش را مطرح کرد که : "آیا مخاطبان تئاتر هم به همین نسبت افزایش پیدا کردهاند؟"
پیش از هر چیز به این نکته اشاره میکنم که اطلاعات و آمار و تحلیل و پژوهش سالانه روشنی در خصوص تعداد تماشاگران تئاتر و نسبت استقبال از سالنها، ژانرها و سبکهای مختلف تئاتری وجود ندارد و تنها اطلاعات موجود به مشاهدات موردی، مراجعه با دقت کم به آمار موجود، مطالعه میزان فروش نسبی روزانه بلیط نمایشها در وب سایتهای فروش بلیط و... مربوط میشود.
آیا سالنهای تئاتر با وجود افزایش تعداد اجراها به اندازه کافی تماشاگر دارند؟ آیا سرمایه هزینه شده برای یک تولید تئاتری از طریق فروش بلیط و با استقبال تماشاگران تامین میشود؟ آیا سالندار و تهیهکننده سود اقتصادی حاصل از هزینهکرد تماشاگر برای دیدن نمایش را دریافت میکند؟ واقعیت اینست که برخی نمایشها خوب میفروشند و برخی دیگر به زحمت هزینهکرد و سرمایهشان را باز میگردانند و خیلیها هم نه تنها هیچ سودی نمیکنند، بلکه حتی بخشی از هزینههایشان هم هیچگاه باز نمیگردد.
یک بار دیگر پرسشم را مطرح میکنم: تعداد سالنهای تئاتر و در نتیجه اجراهای تئاتری به طور چشمگیری در تهران و یکی دو شهر دیگر افزایش پیدا کرده است. اما آیا این افزایش نسبت درستی با افزایش مخاطبان تئاتر داشته است؟ آیا همه سالنها و تئاترها تماشاگر دارند و خوب میفروشند؟ احتمالا پاسخ منفی است. حتی اگر پژوهشی صورت نگرفته باشد و حتما با وجود عدم ارایه اطلاعات و آمار دقیق و ماهانه از سوی تالارها و حتی روابط عمومی گروههای نمایشی میتوان حدس زد که پاسخ به این پرسش منفی است. خیر، رشد سالن و اجراهای نمایشی متناسب با رشد تماشاگر نبوده است. سالنها تاسیس شدهاند و تعداد اجراها بیشتر شده است اما خیلی از نمایشها در معادله اقتصادی تئاتر به واسطه فروش کم و عدم استقبال تماشاگران موفق نیستند.
دلیل آن هم مشخص است. صرفنظر از تماشاگر حرفهای تئاتر، بیشتر تماشاگران ثابت تئاتر و سینما در ماه و در بهترین شرایط هفتهای یک تئاتر میبینند که البته خوشبینانه بتوان اینچنین تصور کرد. یعنی هر تماشاگر حداکثر چهار نمایش در ماه میبیند. این تماشاگران در گذشته چهار نمایششان را از میان بیست اجرایی که هر ماه در تهران روی صحنه میرفتند انتخاب میکردند، اما حالا بایستی این انتخاب از میان حدود شصت یا هفتاد نمایش صورت بگیرد. در واقع تعداد زیاد اجراها که برای کلیت تئاتر ما یک موفقیت محسوب میشود نتوانسته با نسبت درستی از افزایش تعداد مخاطبان تئاتر همراه باشد. این مسئلهای است که گسترش سالنها و اضافه شدن بیش از این به تعداد اجراها و سالن ها را با مشکلاتی در حوزه فروش و تامین هزینههای تولید مواجه خواهد کرد.
آیا مدیران سالنها، تبلیغات گستردهتر، دعوت به کار از سلبریتیها، کیفیت تولید، همراهی با سلیقه مخاطب و... میتوانند این نسبتها را در آینده اصلاح کنند؟ مسلما همه این موارد و مولفههای بسیار دیگری میتوانند به جذب مخاطب بیشتر و عادت دادن تعداد بیشتری از مردم به تماشای تئاتر کمک کنند. اما کافی نیستند.
رشد امکانات و ارتقا کمی تولید میبایست به طور همزمان و در تناسب و هماهنگی درستی با رشد علاقهمندی و اضافه شدن بر تعداد علاقهمندان به تئاتر همراه باشد. چگونه و با چه راهکارهایی میتوان تعداد تماشاگران تئاتر را افزایش داد؟ چگونه باید تماشاگران بیشتری را برای دیدن تئاتر ترغیب کرد؟ چه کسی باید این کار را بکند؟ چطور میتوان مردم را به تئاتر دیدن عادت داد؟
پاسخ به این پرسشها احتمالا به پژوهش، سیاستگذاری و برنامهریزیای نیاز دارد که به دنبال آن راهکارهای کوتاه مدت و بلند مدت برای ایجاد تناسب میان تولید و تقاضای تولید مطرح شوند. واقعیت اینست که در کوتاه مدت راههای جذب مخاطب با ابزارهایی امکانپذیر است. اما برای ایجاد تناسبی پایدار با نگاه به آینده میبایست بر روی زیرساختهای اجتماعی، اندیشهسازی و تاثیرگذاری بر گروههای سنی مختلف، نیازسنجی مخاطب، طبقات مختلف اجتماعی و گروهها و سلیقههای مختلف تمرکز داشت. وظیفه این یادداشت کوتاه اشاره به عدم تناسب میان تعداد اجراها و تعداد مخاطبان بود و توصیه آن هم اینکه در این خصوص میبایست کارگروهی گسترده و متشکل از سازمانها و ادارات و نهادهای مختلف مرتبط با فرهنگ، هنر و آموزش و پرورش تشکیل شود.
واقعیت مهم اینست که برای رشد تئاتر و استقلال گروههای نمایشی باید تضمینهای لازم در اقتصاد تئاتر وجود داشته باشد و این تضمین چه با سوبسید دولتی و چه بدون آن وابسته به حضور تماشاگران و میزان استقبال آنها از اجراهای تئاتری است. تعداد اجراهای نمایشی و تولیدات تئاتری با هر میزان و با هر کمیت و کیفیت، زمانی چرخه اقتصاد تئاتر را به حرکت در میآورد یا دست کم هزینههای تولید را تضمین میکند که تناسب بین تعداد اجراها و تماشاگران وجود داشته باشد. این تناسب را مدیریت، برنامهریزی و سیاستگذاری کوتاه مدت و بلند مدت و نیز کیفیت و تولید مبتنی بر نیاز سنجی درست با خود به همراه میآورند.
* مهدی نصیری