ایوب آقاخانی:

جهان‌آرا از دیدگاه ایوب آقاخانی روایت کردم

جهان‌آرا از دیدگاه ایوب آقاخانی روایت کردم
شهید جهان‌آرا به دلیل مظلومانه جنگیدنش در خرمشهر براى من قابل توجه بود. همانطور که می‌دانید او بدون کمک‌های نظامی، نقدی و طبیعی تنها ماند و با حدود چهل نفر که لزوما آدم‌های رزمنده و جنگی نبودند شهر را نگه داشت.
دوشنبه ۰۱ آبان ۱۳۹۶ - ۱۲:۰۷
کد خبر :  ۲۰۸۱۴

اخرین اثر ایوب آقاخانی با عنوان«هفت عصر هفتم پاییز» پاییز امسال در مجموعه تئاترشهر به صحنه رفت. این نمایش، آخرین اثر از سه گانه او بعد از دو نمایش «کابوس‌ شب نیمه اذر» و «تکه‌های سنگین سرب» است. آقاخانی این اثر را آخرین کارش در حوزه‌ی دفاع مقدس می‌داند. در ادامه گفتگو با این نمایشنامهنویس و کارگردان  تئاتر را می‌خوانید.

* از نمایش هفت عصر هفتم پاییز صحبت کنید. چطور شد این نمایشنامه را براى نوشتن و اجرا انتخاب کردید؟

-  در واقع نگارش و اجراى نمایش «هفت عصر هفتم پاییز»  در ادامه حرکت‌های من برای رسیدن به نسخه‌های دراماتیک در خصوص برخی پرتره‌های تاریخ جنگ شکل گرفت و من به عنوان سومین حلقه از این تریلوژی به آن نگاه می‌کنم.

 * کمى بیشتر در مورد این سه گانه‌ها که به آن اشاره کردید توضیح می‌دهید؟

-  من چندى قبل شروع به نگارش و اجراى سه نمایشنامه از چهره‌های جنگی کرده‌ام که این سه‌گانه با شهید احمد کشوری شروع شد سپس به دکتر مصطفی چمران رسید و الان آخرین حلقه از این سه گانه به شهید سید محمدعلی جهان آرا می‌پردازد. در واقع من اصرار داشتم تا در استراتژی شخصی خودم به عنوان یک درام‌نویس، دو سه‌گانه براى جنگ و به نیت ادای دین به تمام آن چیزهایی که در جنگ هشت ساله ایران و عراق رخ داد و تبعات آن و آدم‌هایی که در آن ایثارگرانه حضور پیدا کردند و آن‌ها را براى خودم مقدس می‌شمارم و براى من صاحب ارزش هستند در کارنامه کاری‌ام داشته باشم. البته ناگفته نماند من بیش از هر چیز اصرار داشتم به نحوی این کار را انجام بدهم که متفاوت با آن چیزى باشد که تاکنون دیگر دوستان هنرمند من به آن پرداخته‌اند.

* این تفاوت‌ها بیشتر از چه جنبه‌اى است؟

-  من سعى کرده‌ام تا این تفاوت را گاهی در دیگرگونه دیدن موقعیت، فضا و مضمون رقم بزنم. از همین رو گاهی با اصرار در پرهیز از شعاردادن و نپرداختن به ایدئولوژی و چیزهایی شبیه به این حرکت کردم و در مجموع تمام تلاشم را کرده‌ام تا حاصل کارم با همه دیده‌ها، خوانده‌ها و شنیده‌هایم متفاوت باشد و اصرار داشتم فردا روز وقتى کارنامه من به عنوان یک نمایشنامه‌نویس توسط دوستان دیگری مرور می‌شود این دو تریلوژی من هم مورد توجه قرار بگیرد. لازم است توضیح بدهم که یکى از این سه گانه‌ها از دید خودم واقعه‌نگاری جنگ است که شامل نمایشنامه‌هاى «آسمان و زمین» ،«فصل خون» و«اروند خون» است و سه گانه دوم من پرتره‌نگاری جنگ است که شامل نمایشنامه‌هاى «تکه‌های سنگین سرب»، «کابوس شب نیمه آذر»  و این نمایش یعنی« هفت عصر هفتم پاییز» می‌شود. در کل می‌خواهم در پاسخ شما و دوستانى که می‌خواهند بدانند چرا من به این اثر نزدیک شده‌ ام بگویم که دلیلش شکل دادن به این تریلوژیها و حس تعهدم نسبت به این فضاها بود زیرا من اعتقاد دارم اگر ما امروز اینجا تئاترشهری داریم که می‌توانیم در آن کنار هم جمع شویم، به زبان فارسی حرف بزنیم و از همه مهمتر درباره تئاتر حرفى براى گفتن داشته باشیم به این خاطر است که یک عده‌اى روزگاری جان بر کف جلو رفته‌اند تا تمامیت ارضی ما مخدوش نشود، زبان ما همچنان فارسی بماند و هزار و یک تلاش و جد و جهد دیگر که با خون‌های از دست رفته و آدم‌هایی که زیر خاک رفته‌اند و یادها و خاطره‌هایی که برای ما با درد و رنج شکل گرفته و ماندگار شده، تامین شده است. من در مقام یک نویسنده حداقل کاری که می‌توانم انجام بدهم، این است که اینها را یکبار دیگر مرور کنم البته از زاویه‌هایی که دیگران مرور نکرده‌اند. چیزی که بیشتر از هرچیز دیگرى در این زمینه چشم و حافظه من را پر می‌کند کارهایی است که بیشتر با یک منش تهییجی و تبلیغی و در یک روند شبه سفارشی و فضایی نسبتا شعارزده که معمولا حتی از گفتن واقعیاتی که پشت این کارها بوده عاجز مانده‌اند تولید شده‌اند. بنابراین آنچه که من امروز می‌خواهم، پرداختن به این فضاها به گونه‌اى دیگر است تا مخاطب نمایش‌های سالمی را از نظر ساختمان و ساختار ببیند و در نهایت شاهد نمایش‌های داستانگوی محاسبه شده‌اى باشد و در عین حال هم با همه واقعیتها چه تلخ و چه شیرین روبه‌رو شود و با آن ارزش‌ها مواجه شود بدون اینکه آن ارزش‌ها به او حقنه و یا تحمیل شود و به ذهنش فشار بیاید. در واقع این تمام نیت و تلاش من بوده است.

* چرا در این آخرین نمایشنامه خود به سراغ شهید جهان‌آرا رفته‌اید؟

- شاید به این دلیل که بیشتر افراد نسبت به شهید جهان‌آرا حس دارند. یعنی ایشان جزء افرادی هستند که می‌شود به سادگی و جد نامش را قهرمان ملی گذاشت. فارق از جناح‌بندیهای سیاسی، هرکسی که نام شهید جهان‌آرا را می‌شنود، از او به عنوان کسی که خیلی شجاع بوده و با گذشت براى کشور، شهر، مردم و مملکتش جنگیده یاد می‌کنند و حتی در مواضع منتقد و مخالف هم بعید است کسی باشد که شهید جهان‌آرا را تکریم نکند. به نظر من حلقه مناسبی برای بستن این سه گانه بود.

* کسانی مثل شهید باکری یا شهید همت هم این ویژگی را داشتند چرا به سراغ این عزیزان نرفتید؟

 - درست می‌فرمایید همه آنها شهدای صاحب نامی هستند و مردم بسیار دوستشان دارند اما شهید جهان‌آرا به دلیل مظلومانه جنگیدنش در خرمشهر براى من قابل توجه بود. همانطور که می‌دانید او بدون کمک‌های نظامی، نقدی و طبیعی تنها ماند و با حدود چهل نفر که لزوما آدم‌های رزمنده و جنگی نبودند شهر را نگه داشت. جهان‌آرا شهرى را که صدام ادعا کرده بود کمتر از 24 ساعت می‌گیرد حدود 35 روز نگه داشت. این خود به خود ماجرای متفاوتى بود وگرنه این گونه نیست که بگویم جهان‌آرا چیزی از سایر شهدا بیشتر یا چیزی کمتر دارد. به هیچ وجه من این‌ها را با هم مقایسه نمی‌‌کنم و در واقع فقط می‌خواهم این فضا را مطرح کنم و بگویم جنس حضور و دوام جهان‌آرا در واقعه حمله به خرمشهر جنس متفاوتی است.

* در شرایطی به سراغ این شهدا رفتید که کمتر هنرمندی به سراغ آنها می‌رود. نگران نیستید از طرف شبه روشنفکرها مورد اتهام قرار بگیرید؟

 - نگران این نیستم زیرا مورد اتهام قرار گرفته‌ام. در همان نمایش تکه‌هاى سنگین سرب که به شهید چمران می‌پردازد این اتفاق برای من افتاد و خیلی حرفهای گزاف، بد و بی‌منطقی شنیدم. مثلا شنیدم که می‌گویند چقدر و چهها و چگونه گرفته که این نمایش را روى صحنه برده؟ و... در همین مورد هم همینجا قاطعانه می‌گویم ما براى اجراى نمایش تکه‌های سنگین سرب از هیچ جایی جز مرکز هنرهای نمایشی آن هم طبق یک قرارداد نسبتا منطقی و روتین تئاتر حمایت نشدیم. البته خیلی‌ها با ادعاى حمایت از ما جلو آمدند اما در نهایت هیچکدام کاری براى ما نکردند. طبیعتا اگر کاری می‌کردند ما استقبال می‌کردیم زیرا به نفع بچه‌های گروه بود. براى اجراى این نمایش هم باید بگویم تا این لحظه با خیلی جاها رایزنی کرده‌ام ولى تکیه‌گاه واقعی من تا این لحظه تنها اداره کل هنرهای نمایشی، مدیر کل هنرهای نمایشی، رئیس تئاتر شهر و رئیس انجمن هنرهای نمایشی هستند.

* این کار را بنا به سفارش جایى آماده اجرا کردید یا صرفا هدف شما همان اداى دین و نگارش آن سه گانه بود؟

 - در واقع این نمایش سفارشی از ایوب آقاخانی به خودش بود ولی از آنجا که در مسیر سیاستهای ادارى اداره کل هنرهای نمایشی قراردارد راحتتر به من بله می‌گویند. راحتتر سالن مورد علاقه‌ام را در اختیارم می‌گذارند و راحتتر این هماهنگی‌ها براى به روى صحنه رفتن نمایش اتفاق می‌افتد. هیچ اتفاق ویژه‌ى و دیگری براى ما رخ نداده و همینجا از تریبون شما اعلام می‌کنم خیلی جاها که متولی حمایت از این گونه آثار هستند به شدت جاهای منفعل، سنگ انداز و کم لطفی هستند. همه آنها فقط در نهایت می‌آیند، نتیجه کار را می‌بینند، کف می‌زنند، لذت می‌برند، عکس یادگاری می‌گیرند و می‌روند. الان من با یکی دو جا رایزنی کرده‌ام که براى اجراى این نمایش از ما حمایت کنند اما انقدر براى من شرط و شروط گذاشتند که عطای آنها را به لقایشان می‌بخشم و می‌گویم نمی‌‌خواهم، من همان تئاتر خودم را کار می‌کنم، با سلیقه خودم و به همان کمک مرکز هنرهای نمایشی با هرچه دارد و می‌تواند که انصافا دریغ هم نمی‌‌کند راضی هستم. توان مالی تولید تئاتر این سالها کم شده است ولی با همین وجود امروز اداره کل هنرهاى نمایشى دریغی براى حمایت و کمک ندارد و من به همان تکیه می‌کنم و تن به این حرفهای گزافى که بعضی از این نهادها و ارگانها به من می‌زنند، نمی‌‌دهم. زیرا واقعا حوصله سر بر است. اما جاى تاسف دارد که کسانى این حرفها را به ما می‌زنند که باید این نمایشها را تولید کنند و آدم از این ناراحت می‌شود که کسانى که ادعای تولیت این آثار را دارند و دنبال این هستند که چنین آثاری در کارنامه‌شان باشد کم کاری می‌کنند. آن وقت من باید با تکیه به خودم و اداره کل هنرهای نمایشی که وظیفه‌اش حمایت از تئاتر در شکل عام است جلو بروم. در این مدت من به سراغ خیلی از نهادها و ارگان‌هایى رفتم که فکر می‌کردم وقتى اسم جهان‌آرا را می‌آورم باید حتما از آن حمایت کنند اما این کار را نکردند. البته نمی‌‌گویم قاطعانه به من گفتند نه از شما حمایت نمی‌‌کنیم، بلکه همه آنها اظهار خوشحالى می‌کردند که قرار است چنین نمایشى روى صحنه برود و می‌گفتند حمایت می‌کنند ولی هنوز تا این لحظه هیچ اتفاقی نیفتاده و من هیچ حمایت و کمکى از سوى آنها ندیده‌ام. متاسفانه یک جایی که خیلی روی کمک و حمایت آن حساب کرده بودم، سیاهه‌اى از توقعاتشان را براى من ردیف کرد و از من خواست تا آنها تامین شود تا از ما حمایت کند ولى از آنجا که همه خواسته‌هایش مطلقا ناحق بود من ترجیح دادم به خودم انقدر توهین نکنم که به خاطر گرفتن مبلغ ناچیزى از یک نهاد یا ارگانی، به ارزشهای خودم پشت کنم. همه اینها را گفتم که بدانید من از این واهمه ندارم و نمی‌‌ترسم مورد اتهام قرار بگیرم بلکه زخمی این ماجرا هم هستم. من به عنوان سرپرست یک گروه حرفه‌اى 22 ساله یعنی گروه تئاتر پوشه که ثبت رسمی شده است و جزء معدود گرو ه‌های تاریخ تئاتر بعد از انقلاب است که ثبت رسمی حقوقی و قانونی شده است، به جد و جهد خودم 22 سال را در تئاتر گذرانده‌ام و کار می‌کنم. این را هم بگویم این چیزها برایم مهم نیست برای اینکه فهمیده‌ام نه آن موقعی که این دوستان برای من کف می‌زنند چیزی به ارزشهای من افزوده می‌شود و نه روزگاری که این دوستان از این حرفهای رنگارنگ می‌زنند چیزی از من کاسته می‌شود. من منم با تمام داشته‌های محدودم. من در تئاتر جایگاه خودم و ریشه‌اى دارم که به این سادگی‌ها از جا کنده نمی‌‌شود. من به دلیل اینکه واقعا با خودم درباره این جور کارها صادق هستم از این اتفاقها و حرفها ناراحت نیستم و برایم مهم نیست. هما نطور که الان با قاطعیت می‌گویم این آخرین کار من در حوزه جنگ و دفاع مقدس خواهد بود.

* چرا؟

 - نه به دلیل دل خستگیها و زخم خوردگی‌هایم بلکه به دلیل اینکه اصلا لازم نمی‌‌بینم باز هم در این زمینه و حوزه کار کنم. من در این زمینه دو سه گانه دارم که با این نمایش کامل می‌شود. انشاءالله افراد دیگری که مسئولیت این جور فضا را دارند می‌توانند قضیه را ادامه بدهند. برایم کافیست و می‌خواهم دوباره به فضاهای رئالیزم اجتماعی برگردم و کارهایى از این دست انجام بدهم و قطعا کار بعدیام از این فضا دورتر خواهد بود. اگر هم حتی سوژ‌ه‌اى پیش بیاید یا اید‌ه‌اى من را به طرف خودش بکشاند و تحریکم کند، سعی می‌کنم جلوی خودم را بگیرم و به طرفش نروم. برای اینکه فکر می‌کنم انقدری که باید به این زحمتهاى من ارزش داده نشده است، با وجود اینکه به قول شما در دورانی که تمام افراد هم قد و قواره من ترجیح می‌دهند در فضاهای خاص اجتماعی، خانوادگی، عاشقانه و گاهی سیاسی سری در سرها دربیاورند و کسی به طرف این آثار نمی‌‌آید من به طرف اینها رفته‌ام و کار کرده‌ام. فکر می‌کنم وقتی کسی به سراغ اینها نمی‌‌رود نیاز است که کسى به آنها توجه کند و من این کار را کردم ولی ارزشی به آن داده نشد. متاسفانه بیشتر مدیران با ما عکس یادگاری می‌گیرند و برای ما دعای خیر می‌کنند. همینجا به آنها می‌گویم این چیزها برای من مهم نیست و ارزش ندارد. اگر من جوابی بگیرم از تماشاگران صادقم می‌گیرم نه تماشاگران زاویه دارم و خود این شهدا، براى من بینهایت ارزش دارند و من تا ابد به احترام کاری که این افراد برای کشورشان کرده‌اند که در توان خود من نیست، می‌ایستم. تا جایی هم که بتوانم سعی می‌کنم به فرزند سه ساله خودم یاد بدهم که به یک سری افراد که در دوران هشت سال جنگ ایران جان داده‌اند و برای خانواده خود استرس و نگرانی خریدند و گاه تنها خاطرات و یک پلاک از خود به یادگار گذاشته‌اند احترام بگذارد. این تمام وظیفه من در کسوت یک هنرمند است. حالا هرکسی هر قضاوتی که دوست دارد بکند. جامعه ما جامعه قضاوتهای رنگارنگ است و متاسفانه انقدر سالم نیستیم که بتوانیم منصفانه با خودمان تمام قد مواجه شویم. انقدر که دنبال رضایت مخاطبانم هستم و انقدر که سربلندی خودم پیش خودم و گروهم مهم است، این حواشی برایم مهم نیست و برایم تازگی ندارند.

* این نمایش مستند است؟

- نمایش مستند با تعریف علمی آن نه. ولی اگر منظورتان این است که چیزهایی که در آن نوشته شده است تکیه بر مستندات دارد باید بگویم بله اینگونه است. مثل همه کارهای دیگری که در این زمینه نوشته شده‌اند همه آنها ناظر بر یک سری مدارک و اسناد قابل اثبات و دفاع و ثبت شده هستند. اما خیال من به اندازه کافی در آن پرواز می‌کند.

* از چه مستنداتى براى نگارش این متن استفاده کرد‌ه‌اید؟

-  در خصوص شخصیت جهان‌آرا، وقایع خرمشهر و واقعه یک سال بعد از آنکه ما جهان‌آرا را از دست دادیم تحقیق و پژوهش کرده‌ام و چیزهای که همه و همه مستنداتی هستند که نیازمند دقت ما بودند را مود توجه قرار دادم. برای اینکه مخاطب بتواند آن را باور کند، هرجا اشاره‌اى به جنگ و به آن عملیات می‌شد، بدون تردید با کلی ملاحظات، تحقیق و مداقه و گپ و گفت با دیگران و تایید صحت و سقم آن، به آن می‌پرداختم. اما همانطور که گفتم به اندازه کافی خیال من در آن پرواز کرده است. البته من در نمایش تکههای سنگین سرب شهید چمران را روی صحنه داشتم ولى در این نمایش با یک رویکرد غیرمستقیم‌تر ساختار با آن مواجه شده‌ام و می‌توانم بگویم این اثر منش نمایشی‌تری به نسبت آن دو اثر دیگرم دارد. اینجا دو شخصیت خیالی در سال 72 با یکدیگر درباره یک مسئله‌اى چالش دارند و گپ و گفت می‌کنند. ما از دریچه چالش این دو شخصیت به نمایش وارد می‌شویم و به بحث مورد نظر یعنی شهید گرانقدر جهان‌آرا می‌رسیم و مثل تکه‌های سنگین سرب، خود شهید عزیز ما روی صحنه نیست.

* نگارش این متن چقدر زمان برد؟

- با پژوهش، نزدیک بر نه ماه زمان برد ولى فقط مرحله نگارش آن حدود یک ماه و نیم.

* براى پژوهش پیرامون نگارش این اثر از چه شیوه‌اى استفاده کردید؟

- پژوهش من هم میدانی بود و هم به صورت کتابخانه‌ای. بعد از اینکه تحقیقات کتابخانه‌اى را آغاز کردم به خرمشهر رفتم و با چند نفر مصاحبه کردم که فایل‌های صوتی آن موجود است. اینها را با هم ترکیب کردم و با یک عده آدم مطلع و صاحب دیدگاه در این خصوص گپ زدم و حاصل آنها را با هم تجمیع کردم و سعی کردم با درک شفاهیات بیشتر مبنی بر مستندات کتابخانه‌اى آن اطلاعات را شکل بدهم.

* در واقع می‌توانیم بگوییم این نمایش جهان‌آرا از دیدگاه ایوب آقاخانی است؟

- بله دقیقا همین‌طور است. من در هر سه نمایش این سه گانه چه درباره شهید کشوری چه درباره شهید چمران و چه درباره شهید جهان‌آرا مطلقا کشوری آقاخانی، چمران آقاخانی و جهان‌آرای آقاخانی را نوشته‌ام و به عبارتی نمی‌‌خواهم بگویم شخصیت را دخل و تصرف کردم، نه، همان چیزی نوشته شده که هست ولى با ذره بین، نگاه و انتخاب من. اصلا جز این نمی‌‌فهمیدم نقش من اینجا چیست؟ من باید می‌فهمیدم ایوب آقاخانی نویسنده و کارگردان در این کارها چه کاره است به همین خاطر آن را از زاویه دید خودم نوشته‌ام.

* برای کارگردانی این اثر چه کار کردید؟

- مسلما کارها با هم متفاوت است. همانطور که می‌دانید اولین نمایشنامه این سه گانه را پسر شهید کشوری که از شاگردهای سابق من بود، کارگردانى کرد. دو نمایشنامه دیگر را خودم به فراخور حالی که از دیتاهای متن می‌گرفتم براى اجرا آماده می‌کردم و تصمیم می‌گرفتم چه کار کنم. یعنی لزوما آن چیزی که روی صحنه می‌بینید آن چیزی نیست که متن به کارگردان توصیه می‌کند. من متن را مبنا قرار داده‌ام و چندگامی به فراخور ایده‌هایی که می‌شد در هرکار استفاده کرد جلو رفتم و این به نظر من طبیعت کارگردانی است. 

مرجان سمندری- نمایش

 

ارسال نظر