دکتر احمد نادعلیان

دکتر احمد نادعلیان
دکتر احمد نادعلیان: آثار هنری به‌جای مانده از تمدنهای بزرگ‌ ایرانی‌ پیش‌ از اسلام، معرف ادیان، فرهنگ و سنتهای غنی رایج آن زمان هستند.
چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۳:۴۷
کد خبر :  ۱۶۷۸۱۹

آثار هنری به‌جای مانده از تمدنهای بزرگ‌ ایرانی‌ پیش‌ از اسلام، معرف ادیان، فرهنگ و سنتهای غنی رایج آن زمان هستند. هنر ایرانی در دوره‌ اسلامی در قالبی جدید استمرار یافت. در میان مسلمانان هنر نقاشی ایرانیها از همه غنی‌تر بوده است. از‌ جمله‌ عوامل و دلایل مهمی که منجر به رشد هنر نقاشی شد، پیوند آن با ادبیات و عرفان اسلامی بود. هنرهای تصویری ایرانیها در گذشته، عموما نمادگرا و تزئینی بوده است. مجموع این ویژگیها کیفیتی‌ به نقاشی سایر ملل، متمایز ساخته است. این سنت چندهزار ساله از دوره صفویه به بعد تدریجا دگرگون شد. در دوره صفویه، خصوصا از قرن یازدهم به بعد به دلیل تغییر‌ شرایط‌ فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، نقاشی ایرانی از نقاشی غربی متأثر شد. پس از چند صد سال، به تدریج شیوه هنری و نگرش غربی در نقاشی نقاشان ایرانی عمومیت پیدا کرد. شیوه نقاشی‌ در‌ دوره قاجار، عموما تلفیقی بود از تأثیرات هنر باروک و نوعی طبیعت‌گرایی که در غالبی تزئینی ارائه می‌شد و این مطلوب دربار و فضای حاکم آن زمان بود. به دلیل نفوذ و تأثیرات‌ فرهنگ‌ و هنر غربی در عصر پهلوی، نقاشی عموما تقلید و تکراری از مکاتب و شیوه‌های هنر غربی بود.

     بدون شک، هنر هر قوم می‌تواند همچون آئینه‌ای باشد که در آن فرهنگ و اعتقادات‌ آن‌ قوم‌ و ملت را دید. پس از‌ پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی ایران، همواره این شعار و آرمان والا مطرح بوده است که لازمه استقلال سیاسی و اقتصادی، استقلال در فرهنگ است. در عرصه‌ فرهنگ‌ و هنر بسیاری از اندیشمندان‌ معتقدند‌ که ما باید به ارزشهای فرهنگی و هنری خودمان رجوع کنیم. در مقابل بسیاری از غربیها، تفکری که در ایران‌ اسلامی‌، رایج‌ است را نتیجه بنیادگرایی(fundamenyalism) می‌دانند و با آن مخالفند.

     نوعی‌ دوگانگی در هنر پس از انقلاب دیده می‌شود. در حالیکه بسیاری از نقاشان، همان شیوه‌های نوین غربی(که‌ حال‌ در‌ موطن اصلی خود کهنه هستند) را تکرار، تقلید و یا پیروی می‌کنند‌. بسیاری‌ از نقاشان جوان، از فرهنگ و هنر غربی رویگردان شده و راه و شیوه نقاشی آینده ایران اسلامی را‌ در‌ سنتهای‌ گذشته، جستجو می‌کنند. البته، ناگفته نماند که بسیاری از نقاشان ما چه‌ در‌ عصر‌ پهلوی و چه پس از انقلاب به‌ گونه‌ای از سنت نقاشی گذشته ما بهره گرفته‌اند که حاصل‌ کار‌ آنها‌ به یکی از مکاتب یا شیوه‌های مدرن غربی، نزدیک شده است. بسیاری از سنت‌گراها‌، پیروی‌ محض از شیوه‌های غربی را نتیجه استعمار و تهاجم‌ فرهنگی می‌دانند و در مقابل، بعضی‌ از‌ هواداران‌ هنر مدرن، پرداختن به شیوه‌های سنتی را کار عبث و بیهوده می‌دانند.

     بعید به نظر‌ می‌رسد‌ که با شیوه‌ها و اسلوبهایی که در غرب رایج بوده‌اند و یا هستند ـ از شیوه‌های‌ پیش‌ از‌ رنسانس(Renaissance) گرفته تا لیتمدرن(Late-Modern) و پست‌مدرن(Post-Modern) ارزشهای معنوی، عرفانی و فرهنگی‌ ایران‌ اسلامی را بتوان بیان کرد.

     بدون شک، میراث فرهنگی و هنری گذشته ما‌، پشتوانه‌ خوبی‌ است برای استقلال و اعتلای فرهنگ و هنر آینده ما. به افرادی که با این نوع فکر‌ مقابله‌ می‌کنند‌ و تمامی توجه آنها به هنر مدرن غرب است. باید یادآوری نمود که‌ هنر‌ مدرن غرب، ارزشهای بسیاری را از هنرهای شرقی و بدوی وام گرفته است. نقاشی نوین غربی به‌ میزان‌ زیادی مدیون هنر خاور دور، ایران، مصر، افریقا و امریکای لاتین است.

     به‌ برکت‌ فضای فرهنگی پس از انقلاب اسلامی، جمعی‌ از‌ اساتید‌ فن نگارگری و جوانانی که از محضر ایشان‌ سود‌ جسته‌اند، تلاش می‌کنند تا اینکه بتوانند جلوه‌هایی از سنت نقاشی ایرانی را در قالب‌ نوینی‌، احیاء کنند. ما برای چنین‌ اساتید‌ فن نگارگری‌ و آثارشان‌ احترام‌ و ارزش زیادی قائل هستیم و به همه‌ عزیزانی‌ که در این راه و راستا تلاش می‌کنند، خسته نباشید می‌گوئیم. اما باید‌ اعتراف‌ کنیم که ماهیت و ارزشهای پنهان نقاشی‌ گذشته ما برای بسیاری‌ از‌ نقاشان که به عنوان نگارگران‌ آثارشان‌ را ارائه داده‌اند، روشن نیست. هرچند بسیاری از نگارگران تنها خود را وارث‌ به‌ حق سنت نقاشی ایرانی می‌دانند‌ و هر گونه‌ استفاده‌ از سنت در‌ غالب‌ نقاشی مدرن را انحراف‌ می‌دانند‌، اما نقاشیهای زیادی که تحت عنوان مینیاتور غربی نیستند و متأسفانه بسیاری از نگارگران امروز‌ نیز‌ به میزان زیادی، متأثر از نقاشی‌ غربی‌ هستند. نگارنده‌ این‌ مقاله‌ تردید دارد که این‌ دسته از نگارگران به خوبی از سنت نقاشی گذشته بهره گرفته باشند.

     به منظور یادآوری‌ و تأکید‌ بر ارزشهای نقاشی گذشته و به بهانه‌ سومین‌ دوسالانه‌ نگارگری‌ ایرانی‌ و اسلامی در این‌ مقاله‌ ما مضامین، شیوه و فضای نقاشی نگارگران امروز را با نقاشی نقاشان گذشته(قبل از صفویه)، مقایسه‌ می‌نمائیم‌.

     در‌ نقاشی گذشته ایرانی، موضوعات غالبا ملهم از‌ ادبیات‌ حماسی‌ و عرفانی‌ بوده‌ و نقاشیها‌ غالبا جزئی از کتب ادبی بوده‌اند و به صورت مصورسازی کتاب، ارائه شده‌اند. در حالیکه نقاشیهای نگارگران معاصر، غالبا مستقل از کتاب و ادبیات هستند. به عبارت دیگر نقاشی‌ ما در گذشته غالبا زیبنده کتب ادبی و عرفانی بود و اما حالا عموما همانند نقاشیهای رنگ و روغنی بر روی دیوارهای موزه‌ها نصب می‌شوند. البته ادعای ما این نیست که نقاشی فقط‌ در‌ کتابها بوده است و نیز انتظار ما این نیست که نقاشی ایرانی، فقط در کتابخانه‌ها بماند. از هنر پیش از صفویه، نقاشیهای زیادی به‌جای مانده که بر روی پارچه‌های ابریشمی‌ و یا‌ به صورت نقاشی دیواری، اجرا شده‌اند. اما این نقاشیها عموما با ادبیات و عرفان پیوند داشتند. شاید یکی از دلایل این باشد که توجه‌ به‌ ادبیات عرفانی به شکل سنتی‌ خود‌ عمومیت ندارد. نقاشی ایرانی تا زمانی در اوج بود که روح ادبیات حماسی و عرفانی در جامعه آن روز سایه افکنده بود.1 با تحول ادبیات‌ و پیدایش‌ شعر نو، نقاشی نیز‌ متحول‌ شد. نقاشی، مترادف شعر نو، همان آثاری است که نقاشانی همچون سهراب سپهری از خود برجای گذاشته‌اند. آن وحدت و یکدستی‌ای که در ادبیات و شعر گذشته، وجود داشت امروزه، وجود ندارد‌ و بسیار‌ کم هستند شمار نقاشانی که شعر امروز را تکیه‌گاه محتوا و مضامین نقاشی خود قرار می‌دهند.

حیات دوباره - احمد نادعلیان

     جمعی از نگارگان ما موضوعات حماسی و یا ادبی قدیم را با همان شیوه سنتی نقاشی‌ می‌کنند‌. اینکه نقاشان‌ و نگارگران ما بتوانند مضامین و سبک کار نقاشان قدیم را کار کنند، تجربه‌ای بسیار ارزشمند است. باید اضافه‌ نمود که بهترین نوع مطالعه آثار گذشته، همین است که به‌ نسخه‌برداری‌ آن‌ آثار بپردازیم. اما حفظ سنت و ارزش قائل شدن، برای سنت نمی‌تواند تنها پیروی محض از آن باشد‌. ‌‌اگر‌ نقاشان عصر تیموری و یا صفویه همان سبک و سیاق عصر سلجوقی یا مغول را‌ پیروی‌ می‌کردند‌، هیچوقت قادر نبودند چنان آثار ارزشمندی را از خود در تاریخ هنر به نام خود‌ ثبت نمایند. در آثار نقاشی آنان، روح و زمان خودشان نهفته است. این نکته‌ در نقاشی قدیم ما‌ قابل‌ تأمل است که در هر دوره شخصیت‌های حماسی و ادبی با هیئت و لباس و در فضای معماری آن‌ دوره، نقاشی می‌شدند. این مسئله کمک می‌کرد بیننده با آن اثر، به راحتی ارتباط برقرار کند‌. اگر یک شخصیت حماسی در عصر صفویه با لباس آن‌ دوره و با عمامه قزلباش به جنگ دیو یا اژدها می‌رفت در بیننده این باور ایجاد می‌شد که او نیز همانند قهرمان‌ داستان‌ باید به جنگ هر چه شرّ و پلیدی است برود. البته قبول داریم که افراد شکم‌پرست و موبایل‌ بدست را نمی‌توان به ‌جای رستم غالب کرد. اما بدیهی است که با توجه به متون اوستایی و کتب‌ عرفای‌ اسلامی، مصداق اژدها، این ‌موجود شرّ را در قرن بیستم هم می‌توان دید. پسندیده است که نگارگران ما مصداق قهرمانان‌ داستانی را در زمان پیدا کنند. در این رابطه‌ در‌ کارهای نقاشان قهوه‌خانه‌ای نمونه‌های موفقی را می‌توان دید. در بسیاری از نقاشیهای قهوه‌خانه‌ای می‌توان دید که یزید و شمر لباسهای نظامی عصر پهلوی را بر تن دارند.

     چه بسیار دیده‌ شده‌ است‌ که، بعضی از نگارگران، به‌ نحوی‌ نقاشی‌ خود را اجرا می‌کنند که آثار آنان به ظاهر کهنه جلوه نماید. کهنه کردن کاغذ و طراحی تَرَکهای مصنوعی بر روی نقاشی‌ کاری‌ است‌ بازاری و غالبا به منظور جلب توجه سوداگران خارجی‌ بوده‌ که در عتیقه ‌فروشیها در جستجوی آثار نقاشی قدیم ایران بوده‌اند و متأسفانه برای بعضیها تبدیل به یک سنت و عادت شده‌ است‌. این‌ دسته از کارها نه دارای ارزش فرهنگی هستند و نه از‌ نظر تاریخی ارزشی دارند.

     در بسیاری از موارد دیده می‌شود که ظاهرا بعضی از نگارگران از اشعار و غزلهای‌ عارفانه‌، الهام‌ گرفته‌اند و به ترسیم معشوقه پرداخته‌اند. اما چهره‌ها و حالات، در غالب موارد‌ دنیوی‌ است. در بعضی از این نقاشیها چهره‌های زنهای اروپایی با آرایشی امروزی دیده می‌شود. در نقاشی‌ قدیم‌ ایران‌، حتی بدن برهنه شیرین در حال آبتنی، عشوه‌گرانه و شهوت‌انگیز نیست. چراکه این‌ قاشیها‌ در‌ یک غالبا تجریدی ارائه شده‌اند. اما بسیاری از اندامهایی که نگارگران امروز، نقاشی کرده‌اند‌ حتی‌ از پس‌ چادر و حجاب، شهوت‌انگیز هستند.

     بسیاری از نگارگان شخصیتهای نمادین داستانهای حماسی و یا ادبی قدیم را به شیوه واقع‌گرایانه یا طبیعت‌گرایانه اجرا می‌کنند‌ و در‌ مواردی‌ حالات عاطفی و احساسی در چهره‌ها به نمایش درآمده‌اند. شاید دلیل ساختن چهره‌ها به صورت‌ طبیعت‌گرایانه‌ این است که برخورد با یک داستان کاملا سطحی است و شخصیتهای نمادین آن‌ داستان‌، تبدیل‌ به اشخاص عادی شده‌اند. این دسته از نقاشها ارزش معنوی داستانهای ادبی را نادیده می‌گیرند‌.

     بسیاری‌ از نگارگران به تصویرسازی داستانهای قرآنی و دینی پرداخته‌اند. در بسیاری از این‌ نقاشیها‌ سیما‌ و حالات فرشته‌ها به‌ گونه‌ای است که در نقاشیهای غربی نیز دیده می‌شوند. در بعضی از این‌ نقاشیها‌ به‌ مفاهیم باطنی داستانهای قرآنی توجهی نشده است. بعضی از نگارگران نیز به‌ ترسیم‌ موضوعات مذهبی و تاریخی شیعه پرداخته‌اند. در این دسته از نقاشیها شیوه کار بعضا واقع‌گرایانه است. در‌ بعضی‌ از این نقاشیهایی که به تصویرسازی داستانهای مذهبی پرداخته‌اند، انبوه جمعیت در‌ پرسپکتیو‌ ترسیم شده‌اند. ظاهرا در این دسته از‌ نقاشیها‌ الگوی‌ نگارگران کتب تصویرسازی داستانهای مذهبی غربی بوده‌اند‌ و به‌ نظر می‌رسد که بعضی از چهره‌ها و حالات از نقاشیهای غربی، اقتباس شده است‌.

     موضوع‌ نقاشی بعضی از نگارگران، ملهم‌ از‌ رویدادهای فرهنگی‌، سیاسی‌ و اجتماعی‌ معاصر است و بعضی از نگارگران چهره‌های‌ شخصیتهای‌ سیاسی و مذهبی معاصر را ترسیم و تصویر کرده‌اند. شاید بتوان گفت که پرداختن‌ به‌ چهره‌ها حتی چهره‌های مذهبی آنهم به‌ شیوه‌ای که حجم‌پردازی شود‌ رفتن‌ به کثرت است و از مبانی‌ نقاشی‌ ایرانی فاصله دارد. اگرچه در نقاشی گذشته دیده می‌شود که نقاشی، همچون بهزاد‌، صورتی‌ از سلطان حسین می‌سازد، اما‌ در‌ شیوه‌ طراحی او حجم‌ وجود‌ ندارد. امروزه این مشکل‌ وجود‌ دارد که بیننده بازاری‌پسند ما انتظار دارد که حتی انعکاس نور را بر روی‌ بینی‌ ببیند، چون او این تصاویر را‌ با‌ عکسهای موجود‌ مقایسه‌ می‌کند‌. اگر سفارش‌دهنده ما از‌ ما عکس انتظار دارد، بهتر است صادقانه به او بگوئیم از عکس استفاده کند. در‌ این‌ دسته از نقاشیهایی که چهره‌های شخصیتهای‌ سیاسی‌ و مذهبی‌ معاصر‌ را‌ ترسیم کرده‌اند، عناصر‌ تزئینی‌ تیموری و صفوی با عناصری از فضای امروزی که حجم‌پردازی شده‌اند، ترکیب شده‌اند. در بعضی از این‌ دسته‌ از‌ نقاشیها، دوگانگی وجود دارد. بسیاری از نقاشها‌، بعضی‌ از‌ قسمتهای‌ کارشان‌ را‌ از گذشته اقتباس کرده‌اند و بعضی دیگر از قسمتهای کارشان را از شخصیتهای امروزی طراحی کرده‌اند. یعنی اینکه بین قسمتهایی که به حجم چهره‌ها پرداخته‌ شده و قسمتهایی که‌ طرحهای تجریدی را نمایش می‌دهند هماهنگی، وحدت شیوه کاری و ارتباط وجود ندارد. نازلترین نوع موضوعات، آن دسته از نقاشیهایی هستند که رنگی روزمره را نمایش می‌دهند. غالب و شیوه کاری نقاشی‌ ایرانی‌، محصول آن نگرشی بود که توجه به معنویت داشت. حال اگر ما آن غالب و شیوه کار را برای طرح یک موضوع روزمره و دنیوی استفاده کنیم، کاری است عبث.

ماهی - احمد نادعلیان

     در‌ بعضی‌ از نقاشیها که کلیّت آنها ظاهرا ایرانی است، می‌توان ترسیم حالات سر، دست، پا یا زانو را در پرسپکتیو دید. در این دسته‌ از‌ نقاشیها، حالات اندام، سر، پا‌ و یا‌ دست با یک نگاه معمولی دیده شده‌اند و این خود از تأثیرات نقاشی غربی محسوب می‌شود.

     بسیاری از نگارگران در شیوه کار خود، پرداز می‌زنند‌. قلم‌گیری‌ حالات، در بسیاری از‌ قسمتها‌ از بین رفته است و خطوط مبهم شده‌اند. نوعی پرداز که در نگارگری امروز ایران عمومیت پیدا نموده، از تأثیرات مینیاتور غربی است. البته در نقاشی قدیم ایران، پرداز وجود داشت‌ اما‌ نه به گونه‌ای که منجر به حذف خط شود و سایه و روشن غالب بر شیوه دو بعدی شود. در نقاشیهای امروزی، پرداز زدن در بسیاری از قسمتها تبدیل به سایه و روشن شده‌اند‌. در‌ این دسته‌ از نقاشیها، می‌توان به وضوح نورپردازی کردن را دید. این در حالی است که در بسیاری از نقاشیها‌، خطوط مواج و شال و لباسهای قدیم به شکل اغراق‌آمیزی طرح شده‌اند و در‌ مواردی‌ از‌ قلم‌گیری و طراحی نقاشی گذشته چین، الهام گرفته شده است.

     در طراحی بعضی از نگارگران، اغراقهای کاریکاتورگونه دیده ‌‌می‌شود‌. در آثار بعضی از نگارگران، می‌توان تأثیرات تصویرسازی معاصر و شیوه فن آن را‌ دید‌ و حتی‌ در مواردی پوسترسازی معاصر بر نگارگری تأثیر داشته است. در نقاشی بعضی از نگارگران، فنون‌ تصویرسازی غربیها و آمریکائیها نیز تأثیر داشته است. شاید بتوان گفت که، بسیاری از‌ آثار، در نوع خود‌ برای‌ مثال به عنوان تصویرسازی بسیار ارزشمند هستند، اما به دلیل دور شدن از مبانی نقاشی ایرانی، نمی‌توان به آنها عنوان نگارگری ایرانی و اسلامی داد.

     بعضی از نگارگران، با رنگهای تند و خام کار‌ می‌کنند. اما در بسیاری از موارد، رنگها خلوص خود را از دست داده‌اند و در فضا محو شده‌اند. شاید بتوان گفت که نقاش، سعی داشته است رنگها را با رنگهای طبیعت منطبق‌ نماید‌. این نوع برخورد حتی در آثار بعضی از مذهّبان نیز دیده می‌شود. البته این می‌تواند نتیجه طبیعت‌گرایی در طراحی باشد. در بعضی از نقاشیها، می‌توان به وضوح دید که برای‌ تأیید‌ و تأکید حزن و اندوه، رنگ و فضای طبیعت با چهره‌ها و حالات منطبق شده‌اند. برای مثال، چهره غمگین را در طبیعتی که خزان را نشان می‌دهد. در بعضی از نقاشیها برای بیان‌ شهادت‌ و جنگ یک رنگ مانند قرمز حاکمیت دارد، به گونه‌ای که تأثیر آن رنگ بر تمام فضای نقاشی دیده می‌شود. در بعضی از نقاشیها می‌توان تأثیر تاریکی هوا را بر‌ رنگها‌ دید‌ که چهره‌های واقع‌گرایانه به این‌ دسته‌ از‌ نقاشیها داده است. در این دسته از نقاشیها حس می‌شود که افراد در یک جوّ یا فضای طبیعی هستند. این نوع‌ نگرش‌ را‌ می‌توان از تأثیرات نقاشی غربی محسوب نمود.

     وجود‌ فضای‌ مبهم را می‌توان از تأثیرات نقاشی اروپایی دانست. در نقاشی قدیم ایران، تمام اجزا را به وضوح نقاشی می‌کردند‌. در‌ بسیاری‌ از نقاشیها که به موضوعاتی همچون معراج می‌پردازند، تلقی از‌ فضای ملکوتی و آسمانی، همان عکس فضاهایی هستند که در کتب ستاره‌شناسی و فضا معرفی شده‌اند.

چاپ اله آب بر ماسه های هرمز

احمد نادعلیان

     از این بحث می‌توان‌ نتیجه‌ گرفت‌ که شناخت سنت و میراث هنری گذشته، می‌تواند ارزشمند و سودمند باشد. توجه‌ به‌ سنت هنری گذشته و درک ارزشهای بنیادی آن می‌توان یکی از راههای کسب استقلال و هویت فرهنگی هنر‌ ما‌ باشد‌. اما تکرار ناآگاهانه و یا ناشیانه ‌سنت گذشته، بدون هیچ نوآوری، فاقد ارزش‌ می‌باشد‌. متأسفانه‌ بسیاری از نقاشان که به عنوان نگارگران، آثارشان را ارائه می‌دهند به خوبی از‌ سنت‌ نقاشی‌ گذشته بهره نگرفته‌اند. در بسیاری از نقاشیها، می‌توان دید که تنها به ظواهر سنت‌ نقاشی‌ ایرانی پرداخته شده و یا نوآوری در کارها، همان تأثیرات نقاشی غربی است. شیوه‌ و غالب‌ نقاشیهایمان‌، می‌تواند نو باشد، اما باید متناسب با محتوا و دارای وحدت باشند.

اگر بنا بر این‌ باشد‌ که ما یک نگارگر ایرانی مسلمان بشویم بهتر است از موضوعات پیش پا‌ افتاده‌ و روزمره‌ یا دنیوی پرهیز کنیم و شایسته است به مضامینی بپردازیم که دارای ارزش معنوی و روحانی هستند‌. حال‌ این موضوع می‌تواند یک داستان حماسی و یا عرفانی باشد که در طی‌ قرون‌ متمادی‌ بارها نقاشی شده باشد یا اینکه برگرفته از ارزشهای فرهنگی، دینی و معنوی جهان معاصر باشد‌.

ارسال نظر