یوسفعلی میرشکاک
چلیپا نقاشی را در خون خود دارد و میراثدار استاد حسن اسماعیلزاده ـ بقیـهالسیف نقاشی مردمی قهوهخانه ـ و از مؤسسان نقاشی انقلاب اسلامی. ایشان و نقاشانی چون حسین خسروجردی، حبیب صادقی، ایرج اسکندری و ... نخستین کسانی بودند که دوشادوش شاعران و نویسندگان انقلاب، ندای روح جمعی کشور ایران را لبیک گفتند و قدم در راهی دشوار نهادند و نهراسیدند و طعن و لعن و دشنام بیگانه و سرزنش خویش و کج فهمی برخی خشکاندیشان را به جان خریدند و با دست تهی آغاز به کار کردند. به این معنا که در آغاز نهضت 57 هیچ یک از نقاشان انقلابی نمیدانستند از کدام الگو باید پیروی کنند. هنرمند بودند، قدرت قلم داشتند، از خلاقیت فردی بهرهمند بودند، اما در برزخی گرفتار آمده بودند که نه کهنه را برمیتابید و نه نو را. در این برزخ نه میشد پیرو رئالیسم سوسیالیستی شوروی بود، نه میشد آثار نقاشان انقلاب مکزیک را سرمشق قرار داد، نه رجوع به هنر آزاد و غیر انقلابی اروپا و آمریکای قرن بیستم ممکن بود و نه میشد به قهقرا برگشت و مثلاً مکتب هرات یا مکتب صفویه یا مکتب قاجاریه را الگو قرار داد. شاعران در مضمون با مشکل روبهرو بودند، اما نقاشان دو مشکل داشتند؛ هم باید مضامینی نو خلق میکردند و هم صور متناسب با این مضامین را مییافتند.
چلیپا همچون دیگر هنرمندان ملتزم به حقیقت انقلاب الهی ـ که از عهد آدم ابوالبشر(ع) آغاز شده و تا قیام قیامت کبری ادامه خواهد یافت ـ، آثاری آفرید که گواهی توانمندی وی در نقاشی صرف یا صرف نقاشی است. البته همین آثار هم در صورت و هم در مضمون، متضمن وجه ربانی و دینی است، اما نقاشی انقلابی امری روزآمد و تقویمی است و مخاطبان آن از ادراک وجه تاریخی و فراتقویمی آثاری همچون «صبح نقرهای» عاجزند و فیالمثل تابلوهایی چون «روز بزرگ» را بیشتر خوش میدارند. حال آنکه اینگونه تابلوها گزارش واقعیتی است که عکس و فیلم برای انتقال آن کافی است، اما روح جمعی نمایندگانی دارد که هرچند مقام قضاوت در باب هنر را عهدهدار شدهاند، اما فراتر از تقویم نمیتوانند رفت و از عهده شناسایی مراتب مختلف هنر برنمیآیند.
آنچه در این مقاله مورد تأمل است، آن گروه از آثار استاد کاظم چلیپاست که پس از فرود آمدن ایشان از صلیب «التزام اجتماعی» و آزاد شدنش از قید هرگونه «تقویم جمعی» به وجود آمدهاند. همانگونه که اشاره شد تقویم امری روزآمد و به ناگزیر ناپایدار است. عامه مردم ـ صورت انبوه و متراکم نفس امّاره جمعی ـ در رویکرد به هنر تقویمی جز نقش نفس ناپایدار و عقل کارافزای خود را جستوجو نمیکنند. هنرمندِ حقیقی کسی است که نخست برای نجات این «صورت متراکم» مصلوب شود، آنگاه آزاد شده و به معراج حقیقت دست یافته و از قید هرگونه «تقویم نفسانی» و «تاریخ عقلانی» رها گردد. بنابراین بنده بدون اینکه به آثار دورة نخستِ استاد چلیپا اشارهای داشته باشم، یکراست به سراغ آن گروه از آثار استاد میروم که خود بر آنها نام «پس از تصلیب» نهادهام. در اینگونه آثار نخست با مصادرة رئالیسم دینی و انقلابی مواجه میشویم. «حرّ» یکی از اینگونه آثار است. در این تابلو، مخاطب اگر صاحبِ مَرتَبَت باطنی باشد به جای اباعبداللهالحسین(ع) ایستاده است و حریف را میشناسد. البته، فتنهگر بزرگ و مکار، سر فروافکنده تا مخاطب او را نشناسد و حقیقت باطنی او پنهان بماند. حقیقتی که جز از چشم دیداربین بزرگ کربلا، حضرت زینب کبری ـ روحی فداءلها ـ پنهان بود و هنوز هم پنهان است و مگر سالکی واصل بتواند به حقیقت وی راه ببرد. به هر حال این تابلو ـ حُرّ ـ یکی از درخشانترین آثار هنر دینی است؛ چرا که نه تنها یکی از جامههای اصلی رستاخیز را در «متن صوریِ» ظهورِ پیر میکائیل(ع) نشان میدهد، بلکه اولیاء(ع) را بیرون از متن تابلو و اشقیاء را به صورت ظل(سایه) در بعد بعید از حق(افق مهجوری و دوری) رقم زده است.
یکی دیگر از آثار ماندگار هنر ربانی این روزگار «خون بر شمشیر پیروز است»، از آثار دوره نخستین استاد چلیپا است. به نظر میرسد استاد در یکی از جهشهای باطنی خود موفق به ترسیم این تابلو شده است. دوایر سفیدپوشان بر گِرد «تانک»، رمزی است از غلبه نفوسی که به مَرتَبَت «حیّ قیوم» رسیدهاند و «قارعة اهریمنی» را مغلوب کردهاند.
در تابلوی «هجوم» با درگیری دو وجه ظلمانی و نورانیِ وجود انسان مواجهیم. این تابلو یکی دیگر از آثار ماندگار هنر ربانی است و تا روزی که کشاکش انسان با دو وجه وجود خود ادامه دارد، این تابلو از قابلیت تأویل بهرهمند خواهد بود. پرداختن به دیگر عناصر این تابلو(کشت و کار، همسر، گنبد طلایی و درفش آبی فیروزهای) مجالی دیگر میطلبد.
تابلوی «نماز عید فطر» و غلبه رنگ آبی که گاه به «اشهب» میزند و گاه با نور حضرت اسرافیل(ع) درهم میآمیزد، یکی دیگر از شگفت کاریهای چلیپا است.
«نماز» یکی دیگر از آثار شگرف ایشان است. در این تابلو کبوتر سفید نماد "روحالقدس(ع)" رو به صورت مثالی معصوم(ع) دارد که در کنار مرقد خود به نماز ایستاده است.
و اما «انتظار» حدیثی علیحده دارد و اوج تعالی هنری کاظم چلیپاست. هماهنگی اجزا و عناصر صوری و معنوی در این تابلو فراتر از حد انتظار است و مواجهه با آن همان حسی را در بندة بیننده برمیانگیزد که مشاهدة تابلوی «میلاد» حسن یاقوتی. رسیدن به مراتب ملکوتی رنگ؛ یعنی: «عالمِ روحالقدس» روحیلهالفــداء، و ایجاد نظــم در مقامحضرت میکائیل(ع) (کمپوزیسیون) اتفاقی نادر و پیشامدی حقانی است که رزق روح هنرمند الهی است و با سعی و کوشش و تمرین و تجربه نمیتوان به آن رسید.
به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود
محال باشد کاین کار بیحواله برآید