«از لوکوربوزیه آموختم که ببینم و حساس باشم؛ به اقلیم، به سنت، به کارکرد، به سازه، به اقتصاد و به منظر. تا حدی هم سر از نحوۀ ساختن بناها و آفریدن فضاها در میآورم. با اینحال، در دو دهۀ گذشته، بهتدریج دریافتهام بناهایی که طراحی کردهام قدری بیگانه و بیمحل به نظر میرسند؛ انگار ریشه در خاک ندارند. به مدد تجربۀ کار طی سالیان و مشاهدات خودم، دارم تلاش میکنم که اندکی مردمم، سنتهایشان، رسوم اجتماعیشان، و فلسفۀ زندگیشان را بشناسم.»
این اظهارات فروتنانه از آنِ بالکریشنا ویتالداس دوشی است؛ معمار سرشناس هندی و یکی از چهرههای مهم معماری در جنوب آسیا. دوشی در ۲۶ آگوست ۱۹۲۷ در در شهر پونه، دومین شهر بزرگ ایالت مهاراشترای هند، و نهمین شهر پرجمعیت آن کشور به دنیا آمد. بلوغ او با استقلال هند از بریتانیا و هول و هراسهای ناشی از جدایی و پدید آمدن پاکستان در اواخر دهۀ ۴۰ میلادی مصادف بود.
دوشی در مدرسۀ معماری جی. جی.[۱] در بمبئی تحصیل میکند[۲] و اتفاقی با یکی از معمارانی که قصد داشته در آزمون انجمن سلطنتی معماران بریتانیا شرکت کند همراه میشود و به لندن میرود. در آنجا با لوکوربوزیه دیدار میکند و از آن پس به آتلیۀ او در پاریس میپیوندد و چهار سال (۱۹۵۱- ۱۹۵۴) بر روی پروژههایی که او برای شاندیگار و احمدآباد در دست طراحی داشت، مشغول کار میشود. پس از آن هم برای نظارت بر اجرای این پروژهها به هند میآید. دوشی در این مدت تعلیمی همهجانبه میبیند و بهتدریج زبانی را که میآموزد، نزد خود درونی میکند. دوشی خود دربارۀ این مقطع از کارش میگوید:
«وقتی به لوکوربوزیه ملحق شدم، نه فرانسوی میدانستم و نه تحصیل معماریام کامل شده بود. از اینرو، هیچ تصوری از بناها در آن زمان نداشتم. اما هنگامی که او را در حین ترسیم چنان دیدم که گویی داشت موجودات زنده را در آن طرح مدیریت میکرد، کمکم درک بهتری از معماری، مقیاس، فضا، و بناها پیدا کردم. از او یاد گرفتم که طراحی معماری مانند طراحی الگوی رفتاری افرادی است که به مکان میآیند یا از آن استفاده میکنند».
با آنکه بناهای آغازین دوشی ناگزیر مُهر لوکوربوزیه را بر خود داشت، بهتدریج توانست خود را از زیر سلطۀ استادش رها کند.
دوشی علاوه بر کار با لوکوربوزیه، از نزدیک با لویی کان و آنانت راجه[۳] در طراحی و اجرای پروژۀ «انستیتوی هندی مدیریت احمدآباد» (۱۹۶۲- ۱۹۷۴) همکاری کرده است که اثرش را میتوان در هندسۀ طرح دوشی برای «مدرسۀ معماری احمدآباد» (۱۹۶۶- ۱۹۶۸) دید.
دوشی از همان آغاز به لزوم آشتی دادن شهر و روستا، برای بهره بردن از گنجینۀ سنتهای محلی و نیز برای پاسخ گفتن به میل جهانروای مدرنیسم، پی برده بود. از اینرو، در ۱۹۵۶ آتلیۀ شخصیاش را در احمدآباد به نام «واستوـ شیپلا»[۴] گشود و چند سال بعد در ۱۹۶۲ «بنیاد واستوـ شیپلا برای مطالعات و تحقیقات در زمینۀ طراحی زیستمحیطی»[۵] را، که شهرتی ملی و بینالمللی دارد، تأسیس کرد و تاکنون کارهای پیشتازی در حوزۀ مسکن ارزان، طراحی پایدار، فناوریهای متناسب با محیط، و معماری و شهرسازی بومی انجام داده است.
دوشی از اعضای انستیتوی سلطنتی معماران بریتانیایی[۶] و انستیتوی هندی معماران است و در هیئت گزینش جوایز پریتزکر، مرکز ملی هنر ایندیرا گاندی، و جایزۀ معماری آقاخان نیز حضور داشته است. از جملۀ آثار برجستۀ او که ستایشی جهانی را در پی داشته، پروژۀ «مسکن باهمستان آرانیا»[۷] (۱۹۸۳- ۱۹۸۶) در ایندور است که ششمین جایزۀ معماری آقاخان را در سال ۱۹۹۵ بابت آن دریافت کرده است.
دوشی جدا از شهرت بینالمللیاش در مقام معمار، به همان اندازه در نقش معلم و نهادساز شناختهشده است. او مؤسس و نخستین مدیر مدرسۀ معماری احمدآباد (۱۹۶۲- ۱۹۷۲)، مؤسس و نخستین مدیر مدرسۀ شهرسازی (۱۹۷۲- ۱۹۷۹)، مؤسس و اولین رئیس مرکز فناوری محیط زیست و شهرسازی (۱۹۷۲- ۱۹۸۱)، عضو مؤسس مرکز هنرهای تجسمی احمدآباد، مؤسس و نخستین مدیر مرکز هنری کانوریا در احمدآباد بوده است. او همچنین از ۱۹۵۸ استاد مدعو دانشگاههای ایالات متحده و اروپا بوده و کرسیهای مهمی در دانشگاههای امریکایی داشته است.
آثار معماری بالکریشنا دوشی آینۀ پیکاری در دو سو است: در یک سو، کاربست آموزههای معماری مدرن و در سوی دیگر، کاوش ارزشها در سیاق سنت هندی؛کاوشی که دوشی آن را نوعی جستوجوی متافیزیکی میداند که با شهود و مراقبه و نیز تحلیل هدایت میشود. به تعبیری دوشی در معماریاش میکوشد چیزهای ظاهراً متباین را با هم آشتی بدهد: امر مدرن و جهانی را با امر سنتی و محلی، پژوهش را با ساختن، و معماری را با شهرسازی و منظر. از این رو، کارهایش عمیق و مملو از دلالتهای پنهان است. اینکه آیا دوران اوج دوشی سپری شده است یا نه، محل بحث باقی میماند، اما تردیدی نیست که اثری ماندگار در جنوب آسیا از خود بر جای گذاشته و در گفتمان معماری هند در دوران پس از استقلال بسیار مساهمت کرده است.
آثار عمدهی دوشی از این قرار است: