شعری از اسماعیل امینی

غروب‌ها

غروب‌ها
رندان تشنه لب (اشعار آیینی شاعران طنزپرداز)
سه‌شنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۸ - ۰۰:۲۴
کد خبر :  ۴۰۵۸۶

 

از راه می‌رسند پدرها غروب‌ها
دنیای خانه، روشن و زیبا غروب‌ها

از راه می‌رسند پدرها و خانه‌ها
آغوش می‌شوند سراپا غروب‌ها

از راه می‌رسند و به آغوش می‌کشند

با اشتیاق کودک خود را غروب ها

از راه می‌رسند و هیاهوی بچه‌هاست
زیباترین ترانه‌ی دنیا غروب‌ها

در چشم های منتظران ، گرگ و میش عصر

محو است در شکوه تماشا غروب ها

در چشم دخترکان شوق دیگری‌ست
شوق دوباره دیدن بابا غروب‌ها

بعد از هزار سال من و کودکان شام
تنها نشسته‌ایم همین‌جا غروب‌ها

این‌جا پدر خرابه‌ی شام است، کوفه نیست
این‌جا بیا به دیدن ما با غروب‌ها

بابا بیا که بر دلمان زخم‌ها زده‌است
دیروز تازیانه و حالا غروب‌ها

بابا بیا که بغض مرا وا نکرده است

نه زخم تازیانه ، نه حتی غروب ها

دست تو را بهانه گرفته‌ست بغض من
بابا ز راه می‌رسی آیا غروب‌ها؟

بابا بیا کنار من و این پیاله آب
که تشنه‌ایم هر دو تو را تا غروب‌ها

از جاده‌ها بیایی و رفع عطش کنی
از جاده‌ها بیایی ... اما غروب‌ها

بسیار رفته‌اند و نیامد پدر هنوز
بسیار رفته‌اند خدایا غروب‌ها

کم‌کم پیاله موج زد و چشم روشنش
چون لحظه‌های غربت دریا غروب‌ها

خاموش ماند و بر سر سنگی نهاد سر
دختر به یاد زانوی بابا غروب‌ها

بعد از هزارسال هنوز اشک می‌چکد
از مشک پاره‌پاره‌ی سقا غروب‌ها

ارسال نظر