به گزارش روابط عمومی مرکز تجسمی حوزه هنری به نقل از ایسنا، جمشید مرادیان از مجسمهسازانی است که سالهاست با چوب و درختان خشکیده کار میکند و معتقد است که نباید درختان خشکیده را قطع کرد. او با موجودی که سابقا زنده بوده ولی اکنون بنا بر دلایل مختلف خشک شده و دیگر جانی ندارد اثر هنری خلق میکند و به اصطلاح به آن جانی دوباره میبخشد. این هنرمند خلق اثرش را در مقابل چشمان مردم انجام میدهد و با این کار قصد انتقال پیام خاصی را دارد. مرادیان اخیرا درختی خشکیده را در منطقه یک تهران به یک اثر هنری تبدیل کرده است.
این مجسمهساز پیش از این چهار یا پنج مجسمه بزرگ را با درختان خشکیده در باغ موزه هنر ایرانی، ساخته است، همچنین شش مجسمه شش متری را در بلوار ماهان واقع در جهان شهر کرج خلق کرده است.
میگوید «در مدت زمان انجام پروژه اخیر با کمک تیم اجراییام، اتفاق جالبی رخ داد. یک شرکت خصوصی (به نام روژین) پیدا شد و مسائل مالی آن را تقبل کرد. ما این اثر را روی درختی کهن سال واقع در خیابان دزاشیب تجریش ساختهایم و نهایتا تا دو روز دیگر کامل و در معرض دید عموم قرار خواهد گرفت. برای ساخت این مجسمه شهرداری منطقه یک با ما همکاری کرد و مجوز سازمان زیباسازی شهر تهران برای آن صادر شد.»
مرادیان درباره مجسمه توضیح میدهد: ارتفاع این مجسمه شش متر است و روی درخت نارون کهنسالی نقش بسته است که سالها پیش خشک شده. این درخت توسط نوع خاصی از حشرات و کرم خشک شده است. من این درخت را سمپاشی و به آن آنتیباکتری تزریق کردم. به همین دلیل چیزی که باعث خشکی درخت شده، مجسمه را نخواهد پوساند. همچنین با لایههای مختلف پتروشیمی درخت را ایزوله کردم و قول میدهم که سالیان سال در منظر مردم بماند. درواقع من چوب را از بیقراری به آرامش رساندم و سپس روی آن مجسمه ساختم.
این سوال را مطرح میکنیم که چرا این درخت را انتخاب کرده است؟ میگوید: اگر مجسمه را از نظر موقعیت مکانی ببینید، متوجه خواهید شد که در مکان بسیار خوبی واقع شده و در معرض دید عموم قرار دارد. روزانه تقریبا کمتر از ۱۰ تا ۲۰ هزار ماشین از خیابان دزاشیب عبور نمیکند و بسیار منطقه شلوغی است. طبیعتا زمانی که مردم چنین مجسمهای را در نزدیکی خود ببینند، اکثرا به آن توجه میکنند. من هم توجه مردم به هنر را میخواهم.
این هنرمند معتقد است خشونت رفتاری زمانی زدوده میشود که جامعه با هنر همگام شود؛ درواقع هدف او نیز از ساخت چنین مجسمههایی ایجاد آرامش در بین مردم و جلب توجه آنها به آثار هنری است.
مرادیان سالهاست با درختان مجسمه میسازد. به همین دلیل از او میپرسیم که چه شد از همان ابتدا کار بر روی درختان را انتخاب کرد؟ توضیح میدهد: تقریبا از سال ۱۹۴۵ یک باور تئوریک در هنر به وجود آمد که به هنر دوسویهای میپرداخت که مخاطب در آن دخیل بود. درواقع اگر هنرمند در آتلیه خود کاری را بسازد و آن را در یک نمایشگاه به مردم نشان دهد، ممکن است گاهی مخاطب را دچار هراس کند. چون گاهی اوقات مخاطب با دیدن اثر فکر میکند این کار تنها از خالق اثر برمیآید. ولی وقتی که هنرمند کنار خیابان میرود و از ابتدا جلوی چشم مردم شروع به کار کردن میکند این باور برای آنها به وجود میآید که وارد عرصه هنر شدن کار خیلی سختی نیست و آنها نیز میتوانند با کمی آموزش، وارد این عرصه شوند.
او در ادامه بیان میکند که خلاقیت شادی به همراه دارد. زمانی که هنرمند در یک آتلیه در بسته اثری را خلق کند، آن شادی تنها برای او خواهد بود و نمیتواند آن شادی را با مردم تقسیم کند؛ درواقع تقسیم این شادی با مردم یکی از اهداف هنر است.
این هنرمند که تا به حال ۱۸ بار در سمپوزیومهای کشورهای مختلف دنیا از جمله ایتالیا، فرانسه، ژاپن و چین شرکت داشته است، با اشاره به این دست از فعالیتهای خود میگوید: اینگونه فعالیتهای هنری شهری در غرب سابقه دیرینهای نسبت به کشور ما دارند. آنها با برگزاری چنین سمپوزیومهایی مردم را درگیر هنر میکنند؛ چراکه در چنین حالتی مردم شکلگیری یک اثر هنری را از نزدیک نظاره میکنند. این کار یک نوع آموزش عمومی و انتقال هنر به لایههای عمیق جامعه است.
از او سوال میکنیم که تا چه حد در ایران به این سبک از مجسمهسازی توجه میشود؟ پاسخ میدهد: متأسفانه تعداد افرادی که با درخت کار میکنند کم است. مگر اینکه فراخوانی در این راستا منتشر شود. انجمن مجسمهسازان چند سال گذشته جریانی را به مناسبت نوروز به نام «درختستان» برگزار کرد. در آن جشنواره تعدادی از هنرمندان مجسمهساز روی درختان کار کردند ولی آن کار به معنای پیکرتراشی روی مجسمهها نبود؛ چراکه اکثر آنها از درختهای خشک شده به عنوان پایه استفاده کردند. به گونهای که حرف خود را روی فلز اجرا کردند و در نهایت روی درخت سوار کردند. من این کار را مجسمهسازی روی درختهای خشک شده شهر نمیدانم.
مرادیان ادامه میدهد: من در تلاش هستم تا این سبک را بین دیگران جا بیندازم. در حال حاضر دو نفر از دستیاران من به نامهای کاوه سلگی و بهنام جفرودی در دو پروژه کنار من بودند. اگر چهار یا پنج کار را کنار من بسازند بعدا خودشان میتوانند مستقل این کار را انجام دهند؛ البته من نمیتوانم افراد زیادی را برای این حوزه آموزش دهم چون ارتباطات خاصی ندارم؛ مگر اینکه نهاد یا فرد خاصی کلاسی را برای آموزش مجسمهسازی با درخت دایر کند یا اینکه اگر من قصد انجام پروژهای را داشتم فراخوان صادر شود و علاقهمندان در مدت کار همراهم باشند و یاد بگیرند.
او در پاسخ به اینکه آیا انجمن مجسمهسازان نمیتواند در این کار با او همکاری داشته باشد؟ میگوید: انجمن مجسمهسازان در حیطه مسئولیت خود این کار را میکند. انجمن در حال حاضر نهادی است که به وظایف خود عمل میکند ولی نمیدانم این امر در محدوده اختیارات این انجمن هست یا نه؟ اگر این امر در اختیارات انجمن جا داشته باشد و به این مقوله نیز علاقهمند باشد، قطعا کاری میکند. ولی انجام چنین کارهایی و تأمین امکانات و موارد مالی برای آنها وظیفه شهرداری و سازمان زیباسازی است.
این هنرمند اظهار میکند: من نمیتوانم شخصا با این نهادها برای کلاسهای آموزشی و یا انتشار فراخوان صحبت کنم و تنها میتوانم حرفهایم را توسط مصاحبه بزنم. چون این مصاحبهها فضای تنفسی من هستند و میتوانم حرفم را بزنم و یقین دارم که مسوولان امر نیز این مصاحبهها را میخوانند و اگر برایشان مهم باشد، اقدام خواهند کرد.
در پایان از او سوال میکنیم موضوعی که مجسمه را بر اساس آن ساخته چه بوده است؟ پاسخ میدهد: اصل قضیه این است که نمیتوان مجسمه را به کلام شرح داد. مجسمه یک واقعیت است. حرف زدن از مجسمه از جنس واژه است. واژه و واقعیت نیز هیچگاه بر هم منطبق نمیشوند.