ژرژ براک؛ خلاق و جستجوگر اما... در سایه پابلو پیکاسو

ژرژ براک؛ خلاق و جستجوگر اما... در سایه پابلو پیکاسو
«پیکاسو» و «براک» به اتفاق هم تمامی‌ امکانات موجود برای تجزیه خالص در‌ نقاشی‌ را مورد تعمیق و کاوش قرار می‌دهند. از آنجا که این دو هنرمند طی‌ مدتی نزدیک به‌ چهار‌ سال به شیوه‌ای کاملا یکسان کار می‌کنند و در سیر تکاملی‌ کوبیسم نیز‌ همکاری‌ بسیار نزدیکی با یکدیگر داشته‌اند، عملا نمی‌توان‌ هیچ‌یک‌ از‌ آنها را بر دیگری برتری داد. به‌علاوه‌‌ نمی‌توان‌ ابداع تکنیک کلاژ را اختصاصا به‌ یکی از این دو هنرمند نسبت داد‌ چراکه‌ از سال 1911 به بعد‌ هر‌ دو در‌ این‌ زمینه‌‌ فعالیتهای زیادی داشته‌اند.
سه‌شنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۱:۴۴
کد خبر :  ۳۷۲۲۹

«ژرژ براک» در سال 1882 در آنرژانتوی، بالای رود «سن»، به دنیا آمد. پدر «ژرژ» که‌ صاحب یک شرکت کوچک نقاشی ساختمان‌ بود، در سال 1980 تمام خانواده‌ را برای‌ اقامت دائمی‌ به‌ «هاور» (Havre) منتقل‌ می‌کند. در همین شهر است که بعدها «براک» تحصیلات خود را آغاز کرده و از آنجا که قبلا به‌واسطه حرفه پدر به نقاشی‌ علاقمند شده بود، شبها به مدرسه‌ هنرهای‌ زیبای این شهر می‌رود. وی در سال 1899 به مدت یک سال در کنار پدر به کار نقاشی‌ ساختمان می‌پردازد و بدینوسیله ظرایف و دقایق این حرفه-به‌ویژه نقاشی سه بعد نما‌ بر‌ روی چوب و مرمر-را آموخته و بعدها- همانطور که خواهید دید- از آنها استفاده می‌کند.

«براک» در سال 1900 برای فراگرفتن‌ آموزشهای تکمیلی در زمینه هنرهای‌ دستی روانه پاریس می‌شود ولی‌ پس‌ از چندی، به دلیل فرارسیدن زمان خدمت‌ نظام‌وظیفه، اجبارا کار خود را متوقف‌ می‌کند. بعد از به پایان رساندن این دوره، تا مدتی به مدرسه هنرهای زیبا و آکادمی‌ «هامبرت» می‌رود‌ و در آنجا تا «ماری‌ لورنسین» (M.laurencin) و پیکابیا (Picabia) آشنا شده و تصمیم می‌گیرد مشخصا تنها به کار نقاشی بپردازد. برگزاری اولین نمایشگاه «فوو» در سالن‌ پائیز مسیر اصلی فعالیت او‌ در‌ زمینه‌‌ نقاشی را مشخص می‌کند: «براک‌« در‌ این‌‌ نمایشگاه کاملا مجذوب جنبه‌های‌ شوخ‌طبع و درعین‌حال تهاجمی این‌ سبک شده و تصمیم می‌گیرد در این سبک‌ نقاشی کند. با این وجود اولین‌ فرصت‌‌ آشنایی‌ او با نمایندگان اصلی این نهضت‌ (فوویسم)-«ماتیس» (Matisse)، «دورن» (Derain) و «ولامینک» (Velaminck) - دو سال بعد فراهم می‌آید؛ به‌علاوه در همین‌ سال، یعنی سال 1907، «براک» با «کانویلر» (Kahnweiler)، فروشنده‌ آثار هنری و «آپولنیر» (Apolinair)، شاعر بزرگ، آشنا می‌شود. بعدها «آپولنیر»، «براک»را در محل آتلیه «پیکاسو» به وی معرفی می‌کند. تابلوی «دوشیزگان آوینیون» (موزه هنر مدرن، نیویورک) در‌ این‌ آتلیه‌ شوک بزرگی‌ به «براک» وارد می‌کند. از همین زمان به‌ بعد‌، این‌ دو نقاش بزرگ هم‌قدم و هم‌سو به‌ سوی کوبیسم گام برمی‌دارند.

«براک» طی مدت کوتاهی که به‌ سبک‌‌ «فوو» نقاشی می‌کند، در مقایسه با دیگر نمایندگان این نهضت هنری، از رنگهای‌‌ نسبتا‌ ملایم‌ و ساده استفاده می‌کند. با این‌ وجود، هنگامی که وی در سال 1908 تابلویی را‌ نقاشی‌ می‌کند‌ که در آن، پیکره زنان، متأثر از هنر پیکره‌تراشی آفریقا، با رنگمایه‌های بلوطی تیره‌ و تند‌، رنگ‌ می‌شوند تغییرات شدیدی در شیوه رنگ‌ گزینی وی دیده نمی‌شود. طراحی این‌ تابلو‌ کاملا‌ هندسی بوده و «دوشیزگان‌ آوینیون» را در ذهن بیننده خود زنده‌ می‌کند. به‌علاوه در همین‌ دوره‌ است که‌ «براک» «خانه‌های استاک»1را نقاشی‌ براک، طی مدت کوتاهی که به‌ سبک «فوو» نقاشی می‌کند، در مقایسه با دیگر نمایندگان این نهضت هنری، از رنگهای نسبتا ملایم و ساده‌ استفاده‌ می‌کند.

می‌کند: در رنگ‌آمیزی، و کمپوزیسیون‌ هندسی عناصر این تابلو گرایش این‌ هنرمند‌ به‌ سوی‌ کوبیسم و همچنین تأثیر «سزان» بر وی به وضوح دیده می‌شود. کوبیسم ثمره یک رابطه دوستانه‌ خواهد‌ بود‌: «پیکاسو» و «براک» به اتفاق هم تمامی‌ امکانات موجود برای تجزیه خالص در‌ نقاشی‌ را مورد تعمیق و کاوش قرار می‌دهند. از آنجا که این دو هنرمند طی‌ مدتی نزدیک به‌ چهار‌ سال به شیوه‌ای کاملا یکسان کار می‌کنند و در سیر تکاملی‌ کوبیسم نیز‌ همکاری‌ بسیار نزدیکی با یکدیگر داشته‌اند، عملا نمی‌توان‌ هیچ‌یک‌ از‌ آنها را بر دیگری برتری داد. به‌علاوه‌‌ نمی‌توان‌ ابداع تکنیک کلاژ را اختصاصا به‌ یکی از این دو هنرمند نسبت داد‌ چراکه‌ از سال 1911 به بعد‌ هر‌ دو در‌ این‌ زمینه‌‌ فعالیتهای زیادی داشته‌اند.

«براک» نیز دقیقا‌ مثل «پیکاسو»، در مرحله اول، کار خود (تکنیک کلاژ) را تنها به‌ استفاده‌ از‌ کاغذهای به هم چسبیده بر روی‌ بوم نقاشی و یا مقواهای‌ رنگی‌ محدود کرده بود، ولی هنگامی‌ که‌ پی‌می‌برد امکان‌ فعالیت در زمینه این تکنیک تا بی‌نهایت‌ ادامه دارد استفاده از‌ انواع‌ گوناگون مواد- مانند چوب، پارچه‌، ماسه‌ مخلوط‌ با رنگ‌ها و...-را‌ در‌ نقاشی‌های خود آغاز می‌کند‌. بدین‌ ترتیب کمپوزیسیون نقاشیهای وی‌ بلافاصله‌ غنای فراوانی پیدا می‌کند. به‌علاوه رنگی‌ که‌ برای رنگ‌آمیزی‌ این‌ آثار‌ مورد استفاده قرار می‌گیرد‌ تأثیر کمپوزیسیون آنها را عمق بیشتری‌ می‌بخشد. نباید از نظر دور داشت که اولین‌ تجربیات‌ «براک» از نقاشی-آنچه که وی در‌ شرکت‌ پدر‌ آموخت‌-در‌ اینجا نمود پیدا‌ می‌کند‌، چراکه در تکنیک کلاژ جلوه‌هایی از هنرهای دستی نیز وجود دارد. از جمله کوبیسم‌ ثمره یک‌ رابطه‌ دوستانه‌ بود: «پیکاسو» و «براک» تمامی‌‌ امکانات‌‌ موجود‌ برای‌‌ تجزیه خالص‌ در نقاشی را مورد تعمق و کاوش‌ قرار دادند.

نباید از نظر دور داشت که اولین تجربیات «براک» از نقاشی‌ - آنچه که وی در شرکت پدرش‌ آموخت - در تکنیک کلاژ نمود پیدا می‌کند. از بهترین آثار این دوره می‌توان به‌ The Portugueseاشاره کرد که در موزه کانست بازل سوئیس نگه­داری می­شود.

پرتغالی(The Portuguese) / ژرژ براک / کوبیسم تحلیلی / رنگ و روغن روی بوم / 1911/ موزه بازل کانست، سوئیس

 

«براک» در سال 1915 عازم جبهه‌های‌ جنگ شده و از ناحیه سر مجروح می‌شود. از آنجا که برای معالجه او ناگزیر استخوان‌ سرش را سوراخ می‌کنند، مجبور‌ می‌شود‌ دوره نقاهت طولانی را پشت سر گذارد، به‌طوری که تا قبل از سال 1917 نمی‌تواند نقاشی را مجددا شروع کند. در نقاشی‌هایی‌ که‌ او‌ از این دوره به بعد‌ ترسیم‌ می‌کند توجه بیشتری به دنیای خارج شده است: «براک»در همین سال با «خوان‌گری» (J. GRIS) آشنا شده و مقالاتی تحت عنوان «اندیشه‌ها و تأملاتی درخصوص نقاشی»، در‌ مجله «شمال - جنوب» منتشر‌ می‌سازد‌؛ این مجله اصلی‌ترین نشریه آن زمان برای‌ انتشار اندیشه‌ها و مفاهیم مکتب کوبیسم‌ می‌باشد. انتشار این مقالات آغازی بود برای انتشار شهرت فراگیر این هنرمند در فرانسه که پس از مدتی‌ مرزهای‌ این کشور را درنوردیده و تا ایالات متحده آمریکا نیز پیش می‌رود. از جمله مشهورترین‌ کمپوزیسیونهای «براک» می‌توان به‌ تابلوی «کافه بار» (موزه بازل کانست سوئیس) اشاره کرد. در این تابلو که‌ در‌ سال 1919‌ کشیده شده است برخی از عناصر شیوه‌ کوبیست در سبکی کاملا شخصی که تا سالهای متمادی ادامه‌ پیدا می‌کند، درهم‌ شاید بتوان آخرین مرحله از دوره فعالیت هنری‌«براک‌»را‌ که زمان مرگش، در سال 1963، نیز ادامه داشته است‌ اساسی‌ترین دوره تکاملی هنری وی دانست.

 

کافه بار(Cafe bar) / ژرژ براک / کوبیسم / رنگ و روغن روی بوم / 1919 / موزه بازل کانست، سوئیس

 

می‌آمیزند. رنگ‌آمیزی این تابلو به‌واسطه‌‌ سادگی‌ و ملایمت‌ بیش‌از حدش، از دیگر آثار او کاملا متمایز می‌باشد. «براک» در طول سالهای بیست، کار‌ نقاشی خود را تنها به خلق مجموعه‌هایی منحصر می‌سازد که موضوعشان بیشتر «میزهای‌‌ گرد»2، «شومینه‌ها»3 و «کانفورها»4 می‌باشد‌. در‌ خلق این آثار گرایشی کلاسیک‌ توأم با نوعی علاقه به موضوعات تزئینی‌ گلدانهای یونانی دیده می‌شود.

در جریان سالهای سی، سبک نقاشی «براک» به اوج کمال خود می‌رسد. «براک» هیچ‌گاه شیوه‌های‌ کوبیست را به‌طور کامل نفی نکرد، بلکه آنها را پالایش داده و چیز کاملا متفاوتی از آن خلق می‌کند. در همان ابتدای کار نیز«براک» محلهای نقاشی‌ هندسی را به‌طور کامل و به‌عنوان‌ یک‌‌ سیستم جامع و کامل در کمپوزیسیون‌ نقاشی نپذیرفت بلکه از آنها تنها برای حل‌ مشکلات ویژه و محدود استفاده می‌کند. به‌علاوه، وی در رنگ‌آمیزی تابلوهای خود قائل به هیچ محدودیتی نیز نبوده‌ است‌. با این وجود برخی از دوره‌های فعالیت هنری‌ وی- به‌عنوان مثال، از پایان جنگ جهانی‌ دوم تا اواسط سالهای پنجاه-نشان از بازگشت وی به سوی نزدیکی بیشتر به‌‌ کوبیسم‌ دارند: مجموعه«بیلیاردها» (نمونه زیبایی از این مجموعه در موزه ملی‌ هنر مدرن در پاریس ‌یافت می‌شود)و همچنین مجموعه«آتلیه‌ها»که در فاصله‌ سالهای 1950 تا 1956 کشیده است‌ از‌ جمله‌‌ این آثار هستند. بعدها «ریچاردسن» (S. RICHARDSON‌) درباره‌ مجموعه «آتلیه‌ها» می‌نویسد: «"براک‌"با تبدیل‌ کردن اشیا به استعارات تصویری، با گذاشتن هویت اشیا زیر بوته آزمایش و حل کردن فرم‌ آنها‌ در‌ فضای جدیدی دیگر فاصله مرزهای میان دو نگرش‌ هنری‌ را کاهش داده و به بینش دوگانه‌ای دست‌ می‌یازد که نه فیگوراتیو و نه غیر فیگوراتیو است، چراکه برگرفته از یک‌‌ نگرش‌ شاعرانه‌ به اشیا می‌باشد.»

با این وجود، شاید بتوان آخرین مرحله‌‌ از دوره فعالیت هنری «براک» را که تا زمان‌ مرگش، در سال 1963، نیز ادامه داشته است‌ اساسی‌ترین‌ دوره‌ تکاملی‌ هنری وی‌ داشت. «براک»، این نقاش بزرگ، با پرداختن‌ انحصاری به‌ زیبایی‌ فقدان و نیستی‌ مجموعه مشهور«پرندگان» خود را خلق‌ می‌کند.

 

3 اثر از مجموعه آتلیه ها(Studios) / ژرژ براگ / کوبیسم، اکسپرسیونیسم / رنگ و روغن روی بوم / 1949

 

این مجموعه‌ از‌ برخی‌ جهات، کاملا با آثار پیشین این هنرمند تفاوت دارد: کمپوزیسیونهای این تابلوها‌ بی‌نهایت‌‌ ساده‌ و بی‌پیرایه می‌باشند، به‌علاوه در رنگ‌آمیزی این تابلوها از حداقل تعداد رنگ‌ استفاده شده است‌، حداکثر‌ سه‌ یا چهار رنگ در هر تابلو. حتی در برخی از این‌ تابلوها، مانند «پرندگان‌ سیاه» (1957- 1956)، تنها از دو رنگ استفاده شده است‌ که بر روی زمینه‌ آبی‌ آسمانی‌ یکدست‌ تابلو از یکدیگر قابل تشخیص می‌باشند. بعدها براک خود اعتراف می‌کند: «بزرگترین مشغولیت‌ من‌ در طول زندگی، کشیدن فضا بوده است. »

«براک» علاوه بر آثار نقاشی تعداد‌ کثیری‌ نیز‌ اثر هنری در زمینه‌های پیکره‌ تراشی، حکاکی، قالیبافی، تصویرسازی‌ کتاب و دکور صحنه نیز از خود‌ به‌ جای‌ گذاشته‌ است‌. به‌علاوه‌، انتشار چندین‌ مقاله در زمینه هنر، گواهی بر ارزش‌ مضاعف این هنرمند به‌عنوان یک نظریه‌‌ پرداز‌ هنری‌ می‌باشد. ویترای‌های کلیسای‌ «وارنژویل» نیز که در فاصله سالهای 1935 تا 1955‌ توسط «براک» نقاشی شده‌اند، نشان دیگری از استعداد شگفت‌انگیز این‌ هنرمند بزرگ در زمینه‌های گوناگون‌ هنری می‌باشد‌.

ترجمه: مریم نعمتی

ژرژ براک / 1999 / آتلیه شخصی
 
پی نوشتها:

(1)-«استاک» (Iestaqud): نام منطقه‌ای است در حومه شهر «مارسی» که جایگاه کاملا ویژه‌ای‌ در‌ نقاشی معاصر دارد: «سزان»، «براک»، «دوفی» و «دورن» در‌ این‌ منطقه نقاشی کرده‌اند.

 (2)-«میزهای گرد»، (Gueridons) ، موزه‌های‌ فیلادلفیا، اندهاون و بال؛ 1919.

 (3)-«شومینه‌ها»، (Cheminees) : کانستوز، زوریخ، 1925-1922، کلکسیونهای ویژه آن در‌ سنت‌ لویی و شیکاگو یافت می‌شود.

 (4)-«کانفورها»، (Canphores‌) 1926، کلکسیون‌ «چستر‌ دال»، نیویورک

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

 

ارسال نظر