جشن هفته هنر انقلاب

شب شعر«دیدار ماه» برگزار شد/ عید ما دلشدگان لحظه دیدار شماست

شب شعر«دیدار ماه» برگزار شد/ عید ما دلشدگان لحظه دیدار شماست
اولین شب شعر «دیدار ماه» در سال جدید همزمان با هفته هنر انقلاب با حضور و شعرخوانی جمع کثیری از شاعران پیشکسوت و جوان آیینی و انقلابی کشور در مسجد حضرت آیت الله خامنه‌ای حوزه هنری برپا شد.
شنبه ۲۴ فروردين ۱۳۹۸ - ۱۰:۰۹
کد خبر :  ۳۶۷۳۵

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری حوزه هنری، مراسم شعرخوانی «دیدار ماه» که هر ماه با حضور شاعران پیشکسوت و جوان برپا می‌شود شب گذشته همزمان با هفته هنر انقلاب در مسجد حضرت آیت الله خامنه‌ای حوزه هنری یکی دیگر از برنامههای خود را تجربه کرد. در این برنامه که با اجرای مرتضی امیری اسفندقه شعرای بسیاری به شعرخوانی پرداختند. یکی از این شعرا محمدعلی مجاهدی است که همه آن را با عنوان دکتر پروانه می‌شناسند. وی در این مراسم غزلی خواند:

مثل هر قصه که تاویل خودش را دارد

این غزل، شیوه ی تحلیل خودش را دارد

عشق متنی ست که پرحاشیه تر از او نیست

گرچه هرقصه اباطیل خودش را دارد

عمر ما در شب یلدایی زلف تو گذشت

عشق ما و تو که تفصیل خودش را دارد

راه مطرح شدن و شهره شدن بسیار است

هر کسی شیوه ی (تحمیل) خودش را دارد

آن چراغی که به خانه ست روا، روشن کن

مسجد شهر که قندیل خودش را دارد

هر دم آهنگ دگر می زند انجیل و زبور

مصحف ماست که ترتیل خودش را دارد

ساحت بعد ز جولانگه ما بیرون است

ای بسا آیه، که تاویل خودش را دارد

شعر، این گستره عرشی رازآلوده

آسمانی ست که جبریل خودش را دارد

عالمی گو سپه ابرهه باشد، غم نیست

کعبه سجیل و ابابیل خودش را دارد

عید ما دلشدگان لحظه دیدار شماست

سال ما ساعت تحویل خودش را دارد

*در این مراسم غلامرضا طریقی شاعر غزلسرای کشور نیز به شعرخونی پرداخت و غزلی را تقدیم کرد:

من آن یخم که از آتش گذشت و آب نشد

دعای یک لب مستم که مستجاب نشد

من آن گلم که در آتش دمید و پرپر شد

به شکل اشک در آمد ولی گلاب نشد

نه گل که خوشه ی انگور گور خود شده ای

که روی شاخه دلش خون شد و شراب نشد

پیمبری که به شوق رسالتی ابدی 

درون غار فنا گشت و انتخاب نشد 

نه من که بال هزاران چو من به خون غلتید 

ولی بنای قفس در جهان خراب نشد 

هزار پرتو نور از هزار سو نیزه 

به شب زدند و جهان غرق آفتاب نشد 

به خواب رفت جهان آنچنان که تا به ابد 

صدای هیچ خروسی حریف خواب نشد

*همچنین علی‌محمد مودب در اولین مراسم شعرخوانی «دیدار ماه» سال 98 شعری با عنوان «تهران امام» خواند:

اذان عصر، تهران خلوتی با آسمان دارد  
اذان هر جا که میگویند، از این شهر جان دارد

از آن اللهاکبرها که مردان تو بالیدند
از آن اللهاکبرها، اذانهامان نشان دارد

اذان پیش از تو میگفتند اما گاه بیتکبیر
پس از فریاد سرخ تو، اذان طعم اذان دارد

شهیدانت درختاناند هر قامت، قیامتوار 
رشید آنسان که پا در خاک، سر در کهکشان دارد 

دماوند ایستاده موسپید و پیر، پابرجای 
که عهدی با جوانمردان تهران جوان دارد

بهشتی هست، گلزاری که زهراییست تربتهاش
که در هر حجلهاش آیینههایی جاودان دارد

بلند است از تو در عالم، سر هر بید مجنونی 
که بوی طرۀ مشگین لیلی همچنان دارد 

سلام ای پایتخت سجده و تکبیر و بغض و عشق
هم از تو واژه خون دارد، هم از تو شعر جان دارد

اگر شطحِ غزل گنگ است، شرح قصه طولانی ست 
تو شهر عشقی و هر کوچه‌ات صد داستان دارد

هزاران پنجره، آیینه، چشمانی چراغانی 
تو آن شهری که رو بر راه یار مهربان دارد

*غزل تاجبخش یکی دیگر از شعرای حاضر در این نشست بود که ضمن تسلیت به هموطنان سیل‌زده این روزهای کشور ابراز داشت: «نوروز امسال ما یک سین کم داشت؛ سیل آمد و آن را کامل کرد». وی شعری با همین موضوع خواند.

*همچنین سارا جلوداریان غزلی برای «سید الساجدین» خواند. این غزل چنین است:

در دل تاریک شب ها، باز می پیچد دعایت

 می تراود ذکر حق، از سینه ی دردآشنایت

هیچ نوری نیست، نوری نیست... اما تا می آیی

 ناگهان خورشید، سر بر می کشد از جای پایت

نقطه ی عطف تمام عابدان معنا گرفته

 در قنوت دستهایت، در شکوه ربنایت

کربلا یعنی همان جایی که بیمارش تو باشی

 می رسد از خیمه ها و از نیستان ها نوایت

خلق در خواب خوش‌اند و زاهدان غرق تظاهر !

 کی خبر دارد کسی از سجده های بی ریایت؟

این جهان، دربار شام است و پر از بی حرمتی ها

 می شود آیا دوباره گل کند زنگ صدایت ؟

می شود آیا دوباره گل کند در این زمانه

 پا به پای زینب کبری، طنین خطبه هایت ؟

من «فرزدق» نیستم اما دلم می خواست آقا

 شعرهایم را فقط یکبار می خواندم برایت

تا تو را دارم، چه غم دارم عزیز آسمانی !

 ای خوشا بی بال و بی پر، پرکشیدن در هوایت...

*بهاءالدین خرمشاهی نویسنده، مترجم، روزنامه‌نگار، طنزپرداز، فرهنگ‌نویس، شاعر و استاد دانشگاه هم با حضور خود در این مراسم شعر زیبایی با الهام از آثار سهراب سپهری خواند. این شاعر توانای کشور با ابراز خرسندی از برپایی چنین مراسمی از مدیران حوزه هنری خواست تا همچنان که تا کنون با جدیت شعر را دنبال کرده و به آن پرداخته‌اند، همچنان این راه را ادامه دهند و جوانان را نیز بیشتر در آغوش بگیرند. بیژن ارژن نیز که با رباعی‌های خود شهرت خاصی میان اهالی شعر امروز دارد در این مراسم چند رباعی خواند.

*میلاد عرفانپور یکی دیگر از شعرای جوان و با تجربه شعر آیینی کشور نیز در این مراسم چند رباعی خواند. یکی از رباعی‌های خوانده شده وی چنین است:

با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
ما رود مدامیم، بگویید به تیغ
ما شیشه ی عطریم، بگویید به سنگ

*عبدالجبار کاکایی شاعر و ترانه‌سرای کشور که تیتراژ بسیاری از سریال‌های تلویزیونی را سورده است در این مراسم حضور داشت. وی شعر «حقیقت هشتم» خود را که برای امام رئوف(ع) سروده است در این مراسم خواند. ابیات این شعر چنین است:

آمدم که از تو بپرسم

 از تو ای حقیقت هشتم

 ای گریز گاه تشعف

 ای قرارگاه تفهم

 بی‌گرهی نیست این حباب در سر پیاله سالخورد

 بی‌کششی نیست این شراب در مذاق این ‌همه مردم

 دست برآورده از جگر پیرزنان ضعیف و زار

خون به دل آکنده لب به لب باده کشان شکسته خم

من یکی از این هزارها سربه تن آورده

این غریب یافته خود را، دوباره باز کرده خود را، دوباره

 صورت و معنی که نیستی معنی بی صورتی

دریغ صورت اگر داشتی تو را دست می گرفتم به تظلم

 در تو گریزم به تو گویم بی تو نشینم به تو بالم

 این من بیگانه از چه نیست سزاوار ترهم

 آمدم که با تو بگوییم حرف حرف حرف

 که در سر گردباد شیون و اشک است موج بی امانم تکلم

هفته دیگر چاره نکردند باز نشد این گره کور

 آمدم از تو بپرسم از تو ای حقیقت هشتم

*محمدحسن جمشیدی یکی دیگر از شعرای جوان این مراسم نیز شعری خواند. ابیات این شعر چنین است:

گر تو از من دل نمی کندی جهانم این نبود

یا اگر بود انتهای داستانم این نبو

ابرهای تیره چشم انداز صبح من شده است

آفتابم مانده بودی، آسمانم این نبو

رنگ و بوی گل مرا از فکر فردا دور کرد

کاج اگر‌ می کاشتم شاید خزانم این نبود

در غمت می سوزم و تنها صبوری می کنم 

کاش در دنیا خدایا امتحانم این نبود

«دل بریدن گاه تنها راه عاشق ماندن است»

بی وفا پیش از تو حرف «دوستانم» این نبود

 

*امید مهدی نژاد شاعر و طنزپرداز جوان است که در این مراسم شعر‌خوانی «دیدار ماه» شعر طنزی انتقادی خواند. ابیات این شعر چنین است:

و زیرکان که زیاد است عقل اندک‌شان

به هر چه دست رساندند شد مبارک‌شان

نشسته قرقی اقبال‌شان به کتف و به کول

سوار باد بلند است بادبادک‌شان

به یک اشاره‌شان باد راه می‌افتد

درخت بار می‌آرد به محض چشمک‌شان

برای آنکه بفهمند موقعیت را

به جنبش است شب و روزجفت شاخک‌شان

چنان مراقب پیش و پسند کز بالا

کلوخ نیز ببارد نمی‌گزد کک‌شان

چه چیزها که ندادند بهر علم مفید

چه پول‌ها که نکردند خرج مدرک‌شان

هزار بنده مالنده بند پاچه‌شان

هزار کرسی پاینده زیر خشتک‌شان

طریق پول فزودن به پول مذهب‌شان

دو لُپه خوردن و بردن مرام و مسلک‌شان

امین مال منند و شریک کار شما

خزانه داری کل وام‌دار قلک‌شان

چه داد و قال و چه نجوا، نکن، نمی‌شنوند

زبان بگیر، خراب است سیم سمعک‌شان

دعا کنیم افق دیدشان نگردد تار

دعا کنیم نگیرد بخار عینک‌شان

برای آنکه قوی‌تر شوند بیش از پیش

دعای خیر ضعیفان نثار یک یک‌شان

 

*سجاد سامانی از دیگر شاعران جوان کشور در این مراسم شعری در قالب غزل خواند. ابیات این شعر چنین است:

تو پادشاهی و من مستمند دربارم
مگر تو رحم کنی بر دو چشم خونبارم

مرا اگر به جهنم بیفکنی ای دوست
هنوز نعره برارم که دوستت دارم

ردای عفو لرزانده بزرگی تست
وگر نه من به عذاب تو هم سزاوارم

امید من به خطاپوشی تو آنقدر است
که در شمار نیاید گناه بسیارم

تو را به فضل تو می خوانم و امیدم هست
اگر به قدر تمام جهان خطاکارم

*همچنین محمدمهدی سیار از دیگر شاعرانی بود که غزلی را با مطلع زیر تقدیم کرد.
 
ای تیغ سرسنگین مشو با ما سبک سرها
دست از دل ما برمدارید آی خنجرها
رودیم و اشهد گفتن ما بر لب دریاست
ننگ است ما را مرگ در مرداب بسترها
پایان غزل نیز چنین بود:
مشت اسیران زمین را باز خواهد کرد
سنگی که می‌افتد به دنبال کبوترها
خواب غریبی دیده‌ام خواب ستاره، ماه
خوابی برایم دیده‌اید آیا برادرها

*ناصر فیض شاعر طنز‌پرداز کشور در این مراسم شعری را با ابیات زیر تقدیم کرد:

شهری است پر از دکتر و استاد و مهندس
در کار خود البته برند و همه شاخص

آن رانت نخواران بنامی که ندارند
یک جو به زخارف،به ذخایر هوس و حس

جمعی متنفّذ به تظاهر متنفّر
از غاصب و از قاسط و از مارق و ناکث!

آن گِل به در شغل خود از هول بگیران
از شدت خدمت همه مسئول و مؤسّس

دیر آمدگانی که رساندند به هر حال
خود را به رفاه از قِبَل هن‌هن و فس‌فس

از بر سر هر مائده،بی قاعده خوردن
شد فایده‌شان،خواب و خور و خِرخِر و خس‌خس

دریا همه شد ماهی و از آن همه ماهی
یک فلس ندادند به یک آدم مفلس

دریا که زمانی به خودش دیده، نهنگی
شرمنده شده عاقبت از حضرت یونس

دریا که اگر خسته کنارش بنشینید
از دور چنان‌اید که انگار دو مونس

دریا که بسی شاعر خوش ذوق،شد از آن
در مقطع اشعار به دریا متخلّص

از مفلس اگر زود گذشتیم، در این بیت
میگویم اگر چند به تکرار ز مفلس/

این آدم مفلس همه جا هست دمِ دست
یک شخص به عنوان نمونه خود مخلص

اسرار مگو را چه بگوییم، که امروز
هم نُقل محافل شده هم نَقل مجالس

چون نَقل مجالس شده گفتیم مجالس
می‌گفتم اگر بود به یک مجلس، مجلس

ما را چه شد آخر، به چه تدبیر رسیدیم
از شخص مدرّس به اتوبان مدرّس

بر وعده‌ی کامل که وفا نیست در این عصر
دیگر چه توقع کنی از وعده‌ی ناقص

هر جا بروی، کلکته،قم،یزد،بنارس
از شاخه نیفتد به زمین میوه‌ی نارس

این قاعده‌ی میوه‌ی نارس همه جا هست
در کشور جمهوری چین ، کشور تونس

پیمان بدی بود چه بهتر که شکستند
تا چند بمانیم بر این عهد موسوس

فرجامِ دل بنده شد از قصّه‌ی برجام
مانند خیاری که شود از وسط‌اش نص!

زر کردن مس پیشکش، از دولت مسئول
اعجاز همین بس که طلا را نکند مس

این شعر که بی شائبه شایسته‌‌ترین است
شاید! شود آویخته از سر در گینس

*فاضل نظری یکی دیگر از شاعران مطرح کشور در این جمع حضور داشت و شعری با موضوع امیرالمومنین حضرت علی(ع) خواند. ابیات این شعر این‎گونه است:

به یاد ساقی میخانه‌ام، شراب شراب

 مپرس حال دلم را که شد خراب خراب

 به آنچه دیده‌ام از خلق اعتمادی نیست

 که می‌زنند در این شهر بر نقاب نقاب

 ز دین‌فروشی اهل ریا نفهمیدیم کجا گناه گناه است و کی ثواب ثواب

 به بارگاه امیری دخیل باید بست که می‌دهد به سؤالات بی‌جواب جواب

عجیب نیست که در شرح سطری از سخنش بیاورند رسولان بی‌کتاب کتاب

 فرشتگان مقرب هنوز هم در عرش به سر نهند در اندوه بوتراب تراب

*محمد‌کاظم کاظمی شاعر و نویسنده فارسی زبان افغان در این نشست حضور داشت و شعرخوانی کرد. شعر زیر یکی از اشعار کاظمی است که برای مهاجران افغانستانی در سال‌های اخیر سروده است:

فصل کوچ پرندگان شده است، چه نشستی که «من دلم تنگ است»

سنگ‌پشت پرنده باش و برو، برو آنجا که نور و آهنگ است

گفته بودی که «هر کجا برویم آسمان رنگ ثابتی دارد»

آسمان را چه می‌کنی جانم؟ به زمین‌ها ببین که صد رنگ است

سنگ‌پشت پرنده‌ای شده‌ای، می‌پری از فراز اردوگاه

نه حواست به اخم سرباز است، نه خیالت به خشم سرهنگ است

مرزبانان گیج از حیرت چشمشان چار تا شود، چه عجب؟

آنچه نزد تو کمتر از گامی است، نزد آنان هزار فرسنگ است

با صدای بلند داد بزن: «مرزبانان کودن و مفلوک!

چشم‌تان چار تا شود، بشود؛ حق‌تان است پایتان لنگ است»

با صدای بلند داد بزن: «مرزبانان کودن و مفلوک!چشم‌تان چار تا...»

ولی افسوس زیر پای تو صخره و سنگ است

بگذرید ای پرندگان از ما، هر کجا می‌روید، خوش بروید

سنگ‌پشت پرنده بودن‌ ما در چنین وضع، مایه‌ ننگ است

 

*علیرضا قزوه نیز در این برنامه با حضور خود از شهید بدخشان یاد کرد و از همه حضار خواست ذکر صلواتی برای شادی روح این شهید بزرگوار قرائت کنند. همچنین قزوه یادی از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و خدمات ارزنده این سازمان به ملت و استقلال امروز کشورمان کرد و گفت: ما شاعران نیز از سپاهیان و سپاه پاسداران انقلاب دفاع می‌کنیم. وی در این برنامه شعری با موضوع سیل و عنوان « هر هفت سین سفره ما سیل شد دریغ» خواند:!

بسیار بار آب گذر کرد از سرش/ شیراز ماند و چشمه الله اکبرش

شیراز ماند و حافظ و سعدیه و ارم/ شیراز ماند و شاه چراغ منورش

سعدی! سلام بر تو و اندیشه‌های تو/ قربان کشوری که تو باشی سخنورش

سیلی رسید و دشت گلستان فرو نشست/ دریا شد، ایستاد ببین در برابرش

هر هفت سین سفره ما سیل شد دریغ/ هر میوه زهر بود که کردیم نوبرش

کارون خروش کرد و دز و کرخه پر کشید/ پلدختری شکست و جدا شد ز مادرش

دزفول و شوش و خاک حمیدیه غرق آب/ گویی دوباره یورش بعث است و لشکرش

هر کس نبست دور دلش سد آهنین/ سیلاب شد سکندر و زد تیغ بر سرش

بی توشه هر کسی که به ره زد، ز راه ماند/ سیل ایستاد ناگاه اندر برابرش

هر کس که خانه کرد به پا در مسیر سیل/ جز سختی و دریغ نگردد میسرش

سیل آمده ست، این همه اسباب را بهل/ جان را بگیر بر کف و دل را برون برش

بیچاره آن که کودک و زن را رها کند/ بهر نجات استر و گوساله و خرش

بیچاره‌تر کسی که نفهمید و خواب ماند/ سیل آمد و شبانه فرا رفت از سرش

سی سال سیل آمد و سی سال زلزله/ بیچاره آن که درد و بلا نیست باورش

سیلاب امتحان بلا بود، دوستان!/ آب است و رحمت است به سیلاب و جوهرش

سیلاب مثل نفس حرامی‌ست، سرکش است/ ما را نصیبه زهر شد آوخ ز شکرش

سیلاب مثل ماری‌ست پر زهر و پر خطر/ زهرش گرفت باید و بشکست چنبرش

هر کس که چشم بست بر این، عمر او حرام/ هر کس که فکر خویش کند خاک بر سرش

چونان سپند سوخته ماندیم و سوختیم/ در آتش گداخته و سرخ مجمرش

دزدی ز حد گذشته و هر کس که دیده‌ام/ یا دزد بوده است خودش یا برادرش

شاعر! به زخم‌های وطن، زخم نو مزن!/ شعری بخوان چنان که نسازی مکدرش

با سرد و گرم و خشکی و اندوه ساختیم/ مثل گون که ساخت به رزق مقدرش

چیزی به جا نمانده، ز دنیا مبند دل/ بر قصر قیصریه و بر قصر قیصرش

بر حلم و علم، ای وطن من سلام کن!/ ایران من چو کشتی و صبر است لنگرش

ایران من چو کاوه‌ی آهنگر است با/ نخل و بلوط و کاج و کنار و صنوبرش

ایران من! تو کشتی نوحی که مانده‌ای/ در این همه بلایا سخت است باورش

فیروزه‌ی نجابت و یاقوت اعتقاد!/ دنیاست حلقه ای و تویی گوهر و درش

دنیاست مجمری و تویی شعله‌ی امید/ با عود و کندری که تو کردی معطرش

بادا هماره قسمت این کشتگان بهشت/ بادا همیشه روزی‌شان حوض کوثرش

یاد آیدم ز لاله رخان شهید عشق/ هر صبح وقت دیدن گل‌های پرپرش

یاد آیدم از آن همه سر روی نیزه ها/ وقت شفق که خون چکد از کاسه‌ی سرش

نام حسین(ع) و نام علی(ع) آورم به لب/ فردا چو سر برآورم از خاک محشرش

دستور آب‌های جهان دست فاطمه‌ست/ فرمان خاک با اسدالله حیدرش

مانند شیر در نفسی رام می‌شود/ بر سیل اگر اشاره کند خواجه قنبرش

در گرمگاه حادثه دل را رها مکن/ بسپار دل به زاده موسی ابن جعفرش

محمد حسن جمشیدی، محمدسعید میرزایی ، ساجده جبارپور، محمدرضا ترکی، مهدی ساروجی نیز در این مراسم شعر خوانی کردند.

جشن هفته هنر انقلاب به مناسبت سالروز شهادت شهید مرتضی آوینی در تاریخ ۲۰ فروردین‌ماه ۹۸ آغاز شده و در طول یک هفته ضمن مرور مهم‌ترین رویدادهای مرتبط با هنر انقلاب و هنرمندان انقلابی و معرفی چهره سال هنر انقلاب، با نمایش فیلم‌ها، اجرای تئاترها، برگزاری کنسرت و نمایشگاه‌های تجسمی و... تا تاریخ ۲۶ فروردین ادامه می‌یابد.

جشن هفته هنر انقلاب با شعار «هنر متعهد به حقیقت» برگزار می‌شود.

 

ارسال نظر