نگاهی به نمایش «آغاز فصلی سرد»

ماندن در موقعیت ایستا

ماندن در موقعیت ایستا
نمایش «آغاز فصلی سرد» یک نمایش قصه‌گو نیست؛ از طرفی نمایشی ضدقصه بنا بر تعاریف موجود هم نیست.
سه‌شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۴:۵۷
کد خبر :  ۳۶۱۹۷

نمایش «آغاز فصلی سرد» یک نمایش قصه‌گو نیست؛ از طرفی نمایشی ضدقصه بنا بر تعاریف موجود هم نیست. بسیاری از نمایش‌ها هستند که اساساً قصه و داستان در اولویت‌شان نیست و آگاهانه از این پله عبور می‌کنند، تمرکز خود را بر عنصر اجرا می‌گذارند. و حال معنا و فرم و شمایل نمایش کاملا مبتنی بر اجراست تا جایی که معانی و مفاهیمی که کارگردان در نظر دارد لزوما از مجرای اجرا قابل فهم است.

نمایش «آغاز فصلی سرد» متکی بر یک موقعیت است. نمایش از یک موقعیت اولیه آغاز می‌شود البته که این شکلی نو در اجرا نیست، در واقع بسیار بدیهی است اما در این مورد به‌خصوص ویژگی موقعیت اولیه این است که این موقعیت در طول بسط نمی‌یابد بلکه موقعیت در عرض بسط می‌یابد. موقعیت اولیه در این نمایش بسط وضعیت خدمتکار به همراه زن و دخترش در خارج از کشور است. زن صاحبخانه اصرار دارد که خدمتکار به ایران برگردد اما خدمتکار نمی‌پذیرد. حال این موقعیت تشریح می‌شود. به گذشته بر می‌گردیم و خاطرات خدمتکار تشریح می‌شود. روزگاری دختر اصرار به برگشتن به ایران را داشته است اما مریم، زن صاحبکار نپذیرفته است و او را در خارج از کشور نگه داشته است. باز خاطرات مرور می‌شوند و ما در می‌یابیم که این دختر در نوجوانی زمانی که برای این خانواده کار می‌کرده است از سوی شوهر زن صاحبخانه (مریم) مورد سوءاستفاده قرار گرفته است. این مورد بارها تکرار شده است و حتی دختر خدمتکار زن صاحبخانه را متهم می‌کند که او از سوءاستفاده‌های شوهرش اطلاع داشته و به عمد او را با شوهرش تنها می‌گذاشته است.

 

این روند روایتگری ادامه می‌یابد اما موقعیت اولیه تغییر نمی‌یابد. ما داستان را با وضعیتی شروع می‌کنیم که دختر نمی‌خواهد خانه و زن صاحبخانه را ترک کند و در انتها نیز با همین موقعیت تمام می‌شود. شاید در پایان این‌چنین بازنموده شود که این وضعیت پایانی نیست و مسلما تغییری در وضعیت اولیه به وجود خواهد آمد؛ اما پیداست که حتی اگر چیزی غیر از آنچه باقی می‌ماند به وجود بیاید برخاسته از روابط علت و معلولی در نمایش نیست. این شاید برخاسته از جبری برآمده از روابط رئیس و مرئوس باشد. ولی اگر همین عامل را از نظر دیگری بررسی کنیم در واقع به این نتیجه می‌رسیم که درام یا ملودرام در این نمایش به‌خصوص، زمانی شکل می‌گیرد که اتفاقی غیر قابل پیش‌بینی پدید آید. یعنی قهرمان یا ضد قهرمان دست به عملی ناهمگون در زندگی عادی بزنند و به طریقی نظم معمول برآمده از زندگی روزانه را بر هم زنند. این اتفاق در این نمایش می‌بایست با سرپیچی خدمتکار از فرامین صاحبکارش به وجود آید.

 

از همین منظر باز به این درک می‌رسیم که موقعیت اولیه که در واقع یک موقعیت ناپایدار و متزلزل بوده که نظم زندگی خدمتکار را بر هم زده است و برآمده از موقعیتی پیش از شرایط و وضعیت کنونی خدمتکار است. یعنی زمانی که خدمتکار در نخستین سال‌های حضورش در خارج از کشور از زن صاحبخانه درخواست کرده است که خانه و او را به سوی ایران ترک کند که به واقع با مخالفت زن صاحبخانه و به نوعی با توسل به روابط رئیس و مرئوسی نظم زندگی خدمتکار برهم خورده و نوعی فروپاشی نظم در زندگی قهرمان این داستان به وجود آمده است.

 

اینکه می‌گوییم داستان پیش نمی‌رود و فقط شرح داده می‌شود عمدتاً نمایش «آغاز فصلی سرد» را با توضیحاتی که گفته شد، در بر می‌گیرد.

 

در دیالوگ‌ها و نوع وضعیت و روابط شخصیت‌ها چنین به نظر می‌رسد که زن صاحبخانه یک زن متمول است. اما چه المان‌هایی در فضای محدود صحنه برای نشان دادن این عنصر و عمدتا فضای صحنه وجود دارد. پیداست که تدبیر خاصی در این خصوص اندیشیده نشده است. شاید تنها المانی که برآمده از این نوع سبک زندگی باشد شمعدانی باشد که البته تاکیدی در ابتدا و انتهای نمایش نسبت به آن می‌شود ولی معنایی بیش از آنچه به آن اشاره شد از آن استنباط نمی‌شود. شاید می‌شد که با این حجم تاکید بر این عنصر از آن به عنوان یک عنصر دراماتیک استفاده بیشتر و بهتری کرد.

 

عنصر دیگر صحنه، صندلی چرخ‌دار است که با پوشش پارچه‌ای که بر روی آن قرار داده شده است تلاش شده است که ویلچر بودن آن پنهان شود. ولی واقعیت این است که در همه حال در این نمایش صندلی چرخ‌دار همان ویلچر را به ذهن متبادر می‌سازد و در ادامه این ذهنیت، انتظار داریم که زنی مسلول مدام بر آن نشسته باشد که البته با توجه به کلیشه‌هایی که از زن متمول مسلول در ذهن تماشاگر از پیش وجود دارد، چندان هم بی‌مورد نیست. اما آنچه می‌بینیم زنی متمول و شاید رو به زوال اما چابک است که در پاره‌ای از زمان روایت بر صندلی چرخ‌دار لم می‌دهد و جلو عقب برده می‌شود.

 

در دو سوی صحنه اهرم‌های فلزی قرار دارد که چندین ابزار، مانند: گوشی تلفن یا لیوان و بشقاب به آن آویزان هستند. این عنصر که در طول نمایش بخش عمده‌ای از فضای صحنه را در بر گرفته است، قرار بر این بوده که در طراحی میزانسن نقش عمده‌ای داشته باشد. اما چه استفاده خلاقانه‌ای از آن می‌شود؟ ما وقتی ابزاری را در صحنه قرار می‌دهیم یا عنصری را جابه‌جا می‌کنیم ابتدا باید به این فکر کرد که این حرکت که بخشی از طراحی میزانسن است چه کمکی به انتقال مفهوم و ایجاد درک تازه از موقعیت نمایشی می‌کند. در این مورد به‌خصوص اگر فکر کنیم که این عنصر صحنه، در خلق تابلوهایی از نمایش کمک کرده است در واقع حرف بیراهی است. اما نمی‌توان از یک استفاده خلاقانه از این عنصر چشم‌پوشی کرد. زمانی که مریم و نرگس در دو سوی صحنه گوشی‌های تلفن را در دست می‌گیرند و صحنه مکالمه‌ای روی داده در سالیانی دور را بازسازی می‌کنند. ولی اینکه بشقاب و لیوان و قاشق را به این اهرم‌ها آویزان کنیم و خدمتکار به تناوب یکی دوبار لیوان آویزان شده را بردارد و در آن چای خیالی بریزد حرکتی خلاقانه نیست.

 

به طور کلی نمایش «آغاز فصلی سرد» تلاشی برای بازنمود موقعیت افرادی است که به سبب تکرار روزمره عمل و عکس‌العمل‌هایی برآمده از فضایی که به جبر در آن به سر برده‌اند، به نوعی تکرار و مهم‌تر از آن، عادت رسیده‌اند که توان فرار و تغییر شرایط و پدید آوردن موقعیت تازه را برای خود ندارند. مانند پرنده‌ای در قفس هستند که چون در قفس باز می‌شود پرنده از پرواز و بیرون آمدن از قفس امتناع می‌ورزد و ماندن در قفس را ترجیح می‌دهد؛ زیرا که او قفس را دیگر جزئی از خود می‌بیند؛ همانند خدمتکار که زن صاحبخانه را جزئی از خود می‌بیند و به مرور قادر به تمیز دادن خود از زن صاحبخانه نیست.

 

گفتنی است، نمایش «آغاز فصلی سرد» 29 مهرماه الی 26 آبان در تماشاخانه ماه حوزه هنری به نشانی خیابان سمیه، نرسیده به پل حافظ، ساعت 18:15 به کارگردانی مارال قادری روی صحنه خواهد رفت.

 

ارسال نظر