
گسترش ادبیات هنر درمانی
گسترش هر رشته در بهترین حالت از طریق تکامل مقالات مربوط به آن رشته دنبال می شود. مجمع تاریخ دانان برای تقسیم مصنوعی زمان به بخشهای مختلف، برای روشن ساختن سه فاز رشد وترقی حرفه هنر درمانی بکار گرفته شد.
دوره کلاسیک (از دهه 1940 تا دهه 1970)
در اواسط قرن بیستم گروه بزرگ و مستقلی از اشخاص شروع به استفاده از واژه "هنر درمانی" برای توصیف کارهایشان با درمان جوهها درنوشته های خود کردند. بدین ترتیب این افراد پیشرو آغازگر تعریفی از این رشته بودند که متمایز از دیگران ، حرفه های قدیمی تر،بود. زیرا هیچ گونه آموزش رسمی هنر درمانی نبود و این نویسندگان اولیه در دیگر رشته ها آموزش دیده وتوسط روانشناسان، آنالیزورها و دیگر افراد متخصص بهداشت روانی تعلیم دیده بودند. چهار نویسنده پیشرو که به عموما برای کمک هایشان در توسعه و گسترش این رشته در دوره کلاسیک شناخته شده اند عبارتند از مارگارت نامبرگ، ادیت کرامر، هانا ویاتکووسا والینور اولمن. ماندگارترین تاثیر کارهای اصلی آنها در این زمینه به این شکل نشان داده شده است که در واقع نوشته های آنها همچنان به عنوان منابع اصلی ادبیات معاصر هنر درمانی مورد استفاده قرار می گیرند. نامبرگ بیش از دیگر نویسندگان به عنوان موسس هنر درمانی آمریکا شناخته شده است و اغلب به عنوان "مادر هنر درمانی" از او یاد می شود (مراجعه شود به یانگ و آساوا 1994. صفحه 22). در سراسر دوره اولیه کاری او در مدرسه ابتکاری والدن که خود او موسسش بود (به همراه خواهرش فلورنس کین) و بعدها در زمینه های مربوط به روانشناسی ایده های خود را گسترش داد؛ در دهه 1940 شروع به نوشتن پیرامون آنچه که به عنوان هنر درمانی شناخته شد ،کرد(دیتره 1983).نامبرگ (1966/1987) آشنا با ایده های هر دونفر فروید و یانگ تصور کرد که (هنر درمانی پویا) بسیار زیاد با تمرینات آن روز روانکاوی مشابهت دارد. آثار هنری درمان جوها به صورت ارتباط سمبلیک مواد ناهشیار به صورت مستقیم، سانسور نشده و محسوس که نامبرگ (1950/1973) استدلال داشت که در نتیجه انتقال افکار کمک می کند.
درحالیکه نامبرگ شدیدا از تکنیکهای تمرین روانکاوی اقتباس می کرد، کرامر دیدگاه متفاوت را با اتخاذ مفاهیمی تطبیقی از تئوری شخصیت فروید برای توضیح فرآیند هنر درمانی داشت.دیدگاه "هنر به عنوان درمان" او بر پتانسیل درمانی درونی و ذاتی در فرآیند انجام هنر و نقش مرکزی و اصلی مکانیزم دفاعی والایش در این تجربه تاکید داشت(کرامر 1971/1993). کار کرامر (1958، 1971/1993) در مکتب های درمانی (در مقابل نامبرگ تاکید روانپزشکی) اجازه بیشتری به کاربرد مستقیم ایده هایش در زمینه های تحصیلی میداد.
برجسته ترین کمک اولمن به این رشته نقشش به عنوان نویسنده و ادیتور بود. او بولتن هنر درمانی را در سال 1961 بنا نهاد (بعد از 1970 ژورنال آمریکایی هنر درمانی) زمانیکه هیچگونه نشریه مشابه ای وجود نداشت (یانگ و آساوا 1994). علاوه بر این اولمن (به همراه همکار ادیتورش داچینگر) (1975/1996) اولین کتاب مقاله های جمع آوری شده درباره هنر درمانی را منتشر کردند که به عنوان یکی از معدود نوشته های این رشته، سالها مورد استفاده قرار گرفت. هدیه او به عنوان یک نویسنده ترکیب و مرتبط کردن دقیق ایده های پیچیده بود. در مقاله اش "هنر درمانی: مشکلات تعریف " اولمن (1975/1996) مدل های "روان درمانی هنر" نامبرگ و "هنر به عنوان درمان" کرامر را بسیار واضح با هم مقایسه و برابر کرد که به عنوان صریح ترین ارائه از هسته نظری این زنجیره ادامه پیدا کرد.
آخرین فرد از این چهار بانوی قابل توجه، ویاتکووسکا، کمک بزرگ خود را در زمینه تحقیق و هنر درمانی خانوادگی انجام داد. او همه تجربیات خود را پیرامون زمینه های مختلف روانکاوی در کتابی گرد هم آورد که اساس کار خانواده از طریق هنر شد (ویاتکووسا 1978). مانند کرامر او نیز در جنگ جهانی دوم از اروپا گریخت و در لیست ایالات متحده به عنوان مهاجر اندیشمندی که در گسترش زمینه های بهداشت روانی تاثیر گزار بوده است ثبت گردید. او همچنین به عنوان نویسنده کتاب کوتاهی جهت کمک به معرفی هنر درمانی برای عموم مردم به همکاری پرداخت. (اولمن، کرامر و ویاتکووسا 1978).
هر کدام از این پیشگامان سخنرانی های بسیاری پیرامون هنر درمانی داشته اند و به عنوان اولین استادان این رشته خدمت کرده اند. در همین دوره بود که برنامه های رسمی همراه با مرتبه در زمینه هنر درمانی پیشنهاد داده شد (یانگ و آساوا 1994؛ لویک، گلدمن و فینک 1967). در نهایت مهم است که فراموش نکنیم دیگر پیشگامان نخستین که در دیگر نقاط کشور کار می کردند مانند ماری هانتون در کلینیک منینر(Menninger) (ویکس 2000) کسی که به گسترش این رشته کمک زیادی کرد.

سالهای میانی: دیگر نویسندگان پیشگام ( دهه 1970 تا اواسط دهه 1980)
دهه 1970 تا اواسط دهه 1980 شاهد ظهور تعداد رو به افزایشی از نشریاتی بود که ارائه دهنده میزان بیشتری از چشم اندازهای مفهومی و کاربردی بودند (بیتنسکی 1973؛ لندگارتن 1981؛ لویک 1983؛ مکنیف 1981؛ راین 1973/1995؛ رابینز و سیبلی 1976؛ روبین 1978/1984؛ ویدسون 1980) اگرچه روانکاوی تاثیر غالب باقی گذاشت. توسعه مقالات نیز در این دوره پر بارتر شد با معرفی دو ژورنال جدید: روان درمانی هنری در سال 1973 (بعد از سال 1980 هنرها در روان درمانی نامیده شد) و دیگری هنر درمانی: ژورنال انجمن هنر درمانی آمریکا، در سال 1983 (روبین 1999). تعداد رو به افزایش نشریات به همراه تاسیس انجمن هنر درمانی آمریکا در سال 1969، منتج شد به تکامل هویت حرفه ای درمانگر هنر، اعتبار نامه ها و نقش درمانگرها در مقابل افراد حرفه ای مربوطه (شومیکر 1976).
تئوری های هنر درمانی معاصر (اواسط دهه 1980 تا کنون)
ادبیات هنر درمانی به رشد خود ادامه می دهد. در سال 1974، گانت و اشمال فهرست تفسیر شده ای از منابع مرتبط با موضوع هنر درمانی از سال 1940 تا 1973 منتشر کردند (1175 اساسنامه ها، کتاب ها و مقاله ها)، تا آن زمان روبین اشاره می کند (1999) که در همان سال فقط 12 کتاب توسط هنر درمانگرها نوشته شده بود، عددی که تا ده سال بعد به 19 کتاب رسید. در اواسط دهه 1980 این گام شروع به رشد کرد و هم اکنون بیش از 100 عنوان کتاب وجود دارد. روبین (1999) همچنین گمان پردازی می کند که هنر درمانگرها شاید احساس راحتی بیشتری کنند با نظریه حسی و درونی تا دیگر شاغلین بهداشت ذهنی، زیرا به عنوان هنرمند آنها "به خود مفتخرند برای حساسیتهای ذاتی، و متمایل به ضد قدرت بودن و ضد تئوریک بودن" (صفحه 180).
جدیدا، حدود 21% از هنر درمانگرهایی که توسط انجمن هنر درمانی آمریکا بررسی شده اند سمت و سوی نظریه ای ابتدایی آنها را "منتخب" توصیف می کند، تنهادرصد بالای گزارش شده (الکینز و استووال 2000). این جایگاه مطابق با واحدی ست که توسط ویدسون ترسیم شده است (در روبین 1987/2000) و نباید .............................. . پنج مدل دیگری که اغلب گزارش شده است: روان پویشی (10.1%)، یانگی ها (5.4%)، ارتباطات شیئ (4.6%)، هنر به عنوان درمان (4.5%و وابسته به روانکاوی (3.0%) همگی تاکید بسیار بر پویایی درون روانی دارند و این نمودار تراکمی 27.6% پیشنهاد می دهد که بیشترین تمرین حال حاضر هنوزبا مفاهیم عمومی روان پویشی گفته می شود (الکینز و استووال 2000). در کتاب راهنما، رویکردهای هنر درمانی ،اولین چاپ 1987، روبین (1987/2001) مقاله های نویسندگانی را که بیانگر گوناگونی جایگاههای نظریه ای در این زمینه بودند گردهم آوری کرده است. چشم انداز حاصل از اینها و دیگر منابع مرتبط به صورت خلاصه اینجا آورده شده است.
دیدگاههای روان پویشی
نظریات فروید و پیروانش ( فصل 2 این کتاب) از همان روزهای نخستین بخشی از هنردرمانی بودند، اگرچه نویسندگان معاصر بیشتر واژگانی مانند "انتقال" و "مکانیزم دفاعی" را برای مرتبط کردن یک جایگاه بکار می برند تا بکارگیری تکنیک های روانکاوی کلاسیک با هر درجه ای از پذیرفتگی. کرامر، روبین، اولمن و ویلسون (همه در روبین ذکر شده اند 1987/2001) و لویک (1983) همگی مفاهیم و زبان روانکاوانه را استفاده می کردند. تفاسیر توسعه های جدیدتر در روانکاوی مانند نظریه های کلین (ویر 1990) خود-روانشناسی (لاچمن-چاپین) و نظریه وابستگی به شی(رابینز) نیز در ادبیات هنر درمانی یافت می شوند (هر دو در روبین ذکر شده است 1987/2001).
با تاکید او بر تصاویر مربوط به ناخودآگاه، برای مفاهیم تحلیلی و نمونه اولیه روانشناسی یانگ طبیعی بود جهت گذر کردن به هنر درمانی (فصل 2 همین کتاب).کار با ادوارد و والاس (هر دو در روبین ذکر شده است 1987/2001)، مک کانیگی (1986)، و شاوریان (1992) همگی این تاکیدات را منعکس می کنند.

دیدگاههای انسان شناسانه
الکینز و استووال (2000) پیشنهاد می دهند که تنها تعداد کمی از هنر درمانگرها از جایگاه انسانی تاثیر می گیرند (میان گروههای انسانی، گشتالت، وجودی و درمان جو محور؛ بیشترین پاسخ به گروه اول بود با 2.9). درعین حال اگر این دیدگاهها به عنوان تقسیم کننده "نظر خوشبینانه طبیعت بشر و وضعیت بشر، دیدن مردم در فرآیند رشد و توسعه، با داشتن پتانسیل پذیرفتن مسئولیت سرنوشت خودشان" (روبین 1987/2001. صفحه 119)، این ارقام احساس و تمایلی که بسیاری از هنر درمانگر ها دارنند را می پوشانند (فصل 3 همین کتاب).
گارای (ذکر شده در روبین 1987/2001) از جایگاه عمومی انسانی نوشته است، راجرز (1993) و سیلواستون (1997) از مدل شخص محور استفاده کرده اند و دریکورس (1986) و گارلاک (ذکر شده در روبین 1987) با ایده ها یی که اولین با توسط آلفرد ادییر مرتبط شده بود اقتباس کردند. دیگر مدلهایی که در زیر عنوان انسانی قرار گرفتند شامل وجودی (بی مون 1990/1995) پدیدارشناختی (بیتنسکس 1995) و گشتالت (راین 1973/1995).
دیدگاههای رشدی (توسعه ای) و آموزشی (یادگیری)
شاید به این دلیل که آنها دریافتند که باید مکانیستیک (؟) باشند، آن نظریه های روانشناسانه که بر یادگیری تاکید دارند کمتر محبوب می باشند برای هنر درمانگرها. در تحقیق الکینز و استووال (2000)، نظریه های شناختی- رفتاری (فصل 6 همینکتاب)، شناختی، رشدی (توسعه ای) (فصل 8 همین کتاب) و رفتاری تایید و موافقت بیش از 2% را دریافت نمودند. هنوز هم نویسندگان هنر درمانیی هستند که کارشان با توجه به همین نظریه ها بیان می شود.
سیلور (2000) به صورت گسترده ای در مورد ارزیابی با استفاده از دیدگاه شناختی نوشته است و کار لوزبرینک (1990) و نوچو (1987) بر اساس نظریه سیستم های عمومی می باشد. هنر درمانگرهایی که با کودکانی با معلولیتهای عاطفی و یادگیری کار می کنند نیز از مفاهیم رشدی (توسعه ای) (آچ-فلدمن و کانکل-میلر، ذکر شده در روبین 1987/2001؛ ویلیامز و وود 1975) و روانشناسی رفتاری استفاده کرده اند (روث ذکر شده در روبین 1987/2001).
درمان خانوادگی و دیگر دیدگاهها
تعدادی از نویسندگان (لندگارتن 1987؛ لاینش 1993؛ ریلی و مالچیودای 199؛ سوبول 1982) بر اساس کار خانوادگی اولیه ویاتکاوسکا نوشتند، به ویژه در کالیفورنیا جایی که هنر درمانگرها به عنوان روانپزشک خانواده و ازدواج اجازه کار پیدا کردند. ریلی (1999) نیز از مفاهیم روایتی در کارش تلفیق کرد (فصل 5 همین کتاب). رویکردهای خویشاوند (دالی،ریفکایند و تری 1993) و فمینیستی (هوگان 1997) مرتبه بندی در رابطه بیمار/روانپزشک را تحقیق کردن و اختیار را به بیمار دادند و همچنین روش هنر درمانی معاصر را شکل دادند. تالیفات هوروویتز-داربی (1994)، فارلی-هانسن (2001) و مک نیف (1992) منعکس کنده تاکید بر مفاهیم روحی و فلسفی در برابر نظریه روانشناسانه بودند. فرانکلین، فارلی-هانسن، مارک، سوآن-فوستر وو والینگفورد (2000) بیان کننده دیدگاه فرا شخصی بودند. الین(1992) نامبرده می شود برای برگشت از روند مشاهده شده در تاکید بر گرایشات بالینی و در مقابل تشویق های درمانگرها به دوباره تمرکز کردن بر ماهیت هنریشان. نوشته های لاچمن-چاپین (1983)؛ نیل (1995) از دیدگاه هنرهای درمانی بیانگر حمایت می کردند (فصل 8 همین کتاب) و سی مون (2002) بیانگر دیدگاه استودیودر مقابل نظریه و تمرین (روش) بودند.
نتیجه گیری
هر هنر درمانگری می داند که از فرآیند انجام یک اثر هنری خیلی بیشتر از ایستادن و نظاره کردن به یک کار تمام شده میتوان چیز آموخت. پارچه ای که هنر درمانیست یک شی غبارآلود آویزان در یک موزه نیست بلکه یک اثر زنده در حرکت است (؟). لذت وجود دارد در تعریف از اثری که قبلا انجام شده است و هیجان در بافتن. امید دارم که خوانندگان بتوانند فرآیندها و محصولات تشکیل دهنده این حرفه را تحسین کنند.