در دنیای طنز، چه تصویری و چه مکتوب، قواعدی وجود دارد که به وسیله آنها میتوان به موضوعات، قالبی طنزگونه بخشید. گرچه هنرمندان این قواعد را به صورت ناخودآگاه به کار میبرند، اما با بررسی بسیاری از آثار طنز، میتوان به این نتیجه دست یافت که قواعدی تقریبا ثابت در ساختار روایی همه آنها وجود دارد.
یکی از رایجترین این قواعد، روش غافلگیری و یا رخدادهای غیر منتظره است در واقع چگونه بهره جستن از اینروش، هدف اصلی این مقاله است.
از آنجائیکه سخن گفتن درباره هنر تصویر، مانند کاریکاتور، بدون ارائه نمونههای تصویری، تقریبا غیر ممکن است، از اینرو ابتدا چگونگی کاربرد روش غیر منتظره را در کارتون استریپی از کینو1 کاریکاتوریست برجسته آرژانتینی- مورد تحلیل و برسی قرار میدهیم، سپس نحوه استفاده از اینروش را در کاریکاتورها، که شکل پیچیدهتری دارند، بیان میکنیم.
در اولین قاب، (تصویر1)، مردی مقابل ویترین فروشگاه وسایل موسیقی، دیده میشود. او با دیدی خریدارانه به ترومپتی مینگرد. در سینما، اینگونه تصاویر را نماهای معرّف مینامند.
تصویر 1
کاریکاتوریست، بدینتریبب بیننده را با محل وقوع ماجرا و عناصر اصلی داستان، آشنا میسازد. تأکیدات بصری که موجب آشنایی بیننده با عناصر اصلی ماجرا شده است، عبارتند از:
الف) معمولا حضور آدمها در تصویر، باعث جلب توجه میشوند، چرا که بیننده آدمها را به عنوان عناصر اصلی ماجرا از قبل، در طرحواره ذهنی خود، پذیرفته است.
ب) خریدار به ترومپت خیره شده است. نگاه خریدار، بیننده را وادار میکند تا از میان انبوه اشیا درون ویترین، ترومپت را به عنوان یکی دیگر از عناصر اصلی ماجرا بپذیرد. کینو، تنها به این نکته اکتفا نکرده، او در میان اشیا درون ویترین، تنها ترومپت را با هاشور طراحی کرده است.
ج) از دیگر تأکیدات بصری، سطوح سیاه و خاکستری به کار گرفته شده در لباس آدمهاست.
د) ترکیببندی اصلی قاب اول، بر خط محوری که از خریدار به سوی فروشنده احساس میشود، استوار است.
ماجرا باقاب دوم آغاز میشود. در این تصویر، خریدار قصد خود را مبنی بر خرید ترومپت با فروشنده در میان میگذارد. با شروع ماجرا، کینو به آدمها نزدیک میشود.
بین قاب دوم و سوم تصویر، تنها یک تفاوت وجود دارد. و آن نگاه خواص فروشنده به خریدار است. این نگاه، به منظور، القا حسی، خاص به بیننده، طراحی شده است. کینو، به درستی میداند که مفهوم اصلی این نگاه، از دید بیننده پنهان میماند.
در قاب چهارم، فروشنده به سمت ویترین حرکت کرده است تا به خواست خریدار عمل کند، خریدار هم خوشحال از انتخاب درست خود، به ترومپت مینگرد.
قابهای دوم، سوم و چهارم تصویر، هیچگونه تفاوتی به لحاظ زاویه دید ندارد. علت اصلی این است که کینو، مایل است بیننده، تنها ناظر بر یک معامله عادی و معمولی باشد. کنش درون دو قاب قبلی نیز، مؤید این امر است. در قاب تصویر چهارم، فروشنده بدون هیچ عکس العمل غیر طبیعی، در حال باز کردن درب ویترین است.
در قاب پنجم، یکباره با اتفاقی غیر مترقبه، روبرو میشویم. فروشنده به جای ترومپت، سوتکی را به خریدار ارائه میدهد. کینو، در نهایت هنرمندی، این لحظه را به نمایش گذارده است. فروشنده با حالتی که گویی با کودکی معامله میکند، دستی ترحمانگیز بر سر خریدار میکشد؛ دستی که تأکیدی بر قد کوتاه خریدار نیز دارد. پذیرش بدون اعتراض خریدار و نوع ارائه سوتک، همه از عواملی است که جذابیت این قاب را دو چندان میکند.
بین قاب پنجم و قابهای قبلی، تفاوتی آشکار وجود دارد. پیشبینی و انتظارات ما، نهتنها برآورده نشده، بلکه شکلی مغایر با آنچه که میاندیشیم نیز به خود گرفته است. این اتفاق، همان رخداد غیر منتظره است. همانگونه که در قاب پنجم دیده میشود، کینو، مراحل باز کردن درب و جستجو در ویترین را برای یافتن سوتک، حذف کرده است. او تنها لحظه ارائه سوتک را به تصویر کشیده و در واقع با حذف این مراحل، تأکیدی مجدد بر غیر منتظره بودن این واقعه مینماید.
آخرین قاب تصویر، به لحاظ زاویه دید، همانند قاب نخست است. ماجرا به اتمام رسیده و تصویر با دور شدن از ماجرا، به نحو بصری، تأکید بر پایان روایت دارد، ضمن آنکه انتهای ماجرا با ابتدای آن، پیوند درونی مییابد.
از مطالب پیشگفته میتوان نتیجه گرفت که به کارگیری روش غیر منتظره، بر مبنای بایدهای زیر، شکل میگیرد.
1- ماجرا باید به دو بخش، تقسیم شود (قابهای اول تا چهارم، بخش نخست و قاب پنجم و ششم، بخش دوم).
2- بخش نخست یا مقدمه، باید بخش عمدهای از زمان روایت را به خود اختصاص دهد (چهار قاب از شش قاب).
3- ماجرا در مقدمه، باید به گونهای باشد که ذهن بیننده را به هدفی مشخص رهنمود سازد (القا یک معامله معمولی).
4- القا برخی از اطلاعات در مقدمه، باید مورد توجه قرار گیرد. القائاتی که میتواند به قابل باور بودن حادثه غیر منتظره، کمک کند (نگاه مردم در قاب سوم، تأکیدی بر قد کوتاه خریدار دارد. )
5- مقدمه باید به گونهای باشد که، مخاطب از انتهای ماجرا، مطلع نگردد.
6- کنش درون هر قاب، باید دقیقا برمبنای نیاز روایت طراحی شود (قاب پنجم).
7- فاصله زمانی دو قاب را، نیاز داستان مشخص میکند. اما فاصله زمانی قابی که در آن، رویداد غیر منتظره رخ داده است، باید به صورتی آشکار با قاب قبلی آن، احساس شود (قاب چهارم و پنجم).
8- توالی منطقی قابها در بخش نخست، میتواند مؤثرترین عامل در شکل بخشیدن تدریجی، به ذهنیت مخاطب باشد.
تقریبا بسیاری از کارتون استریپها، برمبنای بایدهای فوق، شکل میگیرند. به کارگیری درست این «بایدها» چه آگاهانه باشد و چه ناخودآگاهانه، موجب ارتقا کیفیت آثاری میگردد که از روش غیر منتظره، بهره میجویند.
آیا تمامی مطالب پیشگفته، در یک اثر کاریکاتوری نیز، صادق است؟
قبل از پاسخگویی به این پرسش بسیار اساسی، لازم است با مکانیزم ادراک، آشنا شویم.
چشم از طریق پرسشهای2ساکادیک در محیط (یا تصویر)، تجسس میکند. این تجسس، براساس طرحوارههای ذهنی خود، تنظیم گردیده و نگاه او به نقاطی جلب میشود که، حاوی مفیدترین اطلاعات هستند. در واقع، ما از رهگذر نگاههای متوالی خویش به پدیده و سنجیدن مستمر اطلاعات، دریافتی براساس نقشههای شناختی مسلطمان، جهان بصری خویش را، شکل میدهیم. این نقشهها به ما میگویند: چگونه لرزشهای فیزیولوژیک چشمانمان را نادیده انگاشته و مرکز حساس بیناییمان را، متوجه مهمترین قسمتها گردانیم.»3
مطالب فوق، یکی از اساسیترین مباحث روانشناسی ادراک است، که به نظریه روانشناختی سازهگرا، موسوم است. همانگونه که قبلا بیان شده است، گویا ظاهرا عمل دیدن و دریافت یک عنصر، درون یک تصویر با یک تصویر یا چند قاب تصویر مرتبط باهم، رویکردی یکسان دارد. با توجه به این نکته بسیاربسیار مهم و اساسی، به سادگی میتوان پاسخگوی سؤال این مبحث، باشیم.
تصویر 2
حال، کاریکاتور دیگری را از کینو برگزیده و مورد تحلیل و برسی، قرار میدهیم.(تصویر 2)
چنانچه بخواهیم تصویر را برمبنای الگوی روانشناختی سازهگرا، مورد بررسی قرار دهیم، با مطالب زیر، روبهرو خواهیم شد.
الف) چشم ابتدا بیدرنگ، کلیت عناصر درون تصویر را میبیند.
ب) روانشناسی میگوید: «حدس و گمان، قبل از فهم، و تجسس قبل از دیدن است.» جستجو برای دیدن، از فسیل دایناسورهای پرنده و قسمت بالای تصویر، آغاز میشود. اگر در کارتون استریپ، عمل دیدن از اولین قاب آغاز شود، در این کاریکاتور از عناصر پیشگفته فوق، آغاز میشود.
ج) تعدد فسیلها، شکل پیچیده استخوانها، تأکید بر عظمت موزه دارد، ضمن اینکه کینو، عناصر را به گونهای سازمان داده است که به نظر میآید واقعه غیر منتظره، درون عناصر دیگر، پنهان شده است.
د) همانگونه که قبلا ذکر شد، در هر تصویر، ابتدا آدمها باعث جلب توجه میشوند و سپس بیننده به جستجوی دلایل منطقی برای این حضور، میپردازد. چرا مرد با عصبانیت فریاد میکشد: «فرناندز»؟
ه) در کنکاش و جستجو برای یافتن پاسخی منطقی، یکبار با مجموعه اسکلتهای مونتاژ شده، شبیه بدنه یک اتومبیل، روبهرو میشویم. این رویداد غیر مترقبه، پاسخی منطقی برای پرسش فوق است. فرناندز اشتباها استخوانهای دایناسورها را شبیه یک اتومبیل، مونتاژ کرده است!
اگر ما رویکرد دیدن و دریافت را، خواندن تصویر بنامیم، شباهتهای زیادی در خواندن تصاویر یک کارتون استریپ و یک کاریکاتور، خواهیم دید.
در تصویر 2 عناصر اصلی ماجرا، یعنی اسکلت دایناسورها، رئیس موزه و بدنه اتومبیل، در واقع حکم قابهای تصویر، در کارتون استریپ را دارد، با این تفاوت که در تصویر 1 عناصر، یا همان قابها، در یک توالی ساده، ارائه میشود، در صورتی که نحوه قرارگیری عناصر در کاریکاتور، از پیچیدگی و دشواری خاصی برخوردار است که سازماندهی آن، تنها از هنرمندانی خلاّق، همچون کینو برمیآید.
کئورگی کیپس،4 در کنار زبان تصویر، میگوید: «در وظیفه نهایی سازماندهی تجسمی، آفرینش ساختار نوری از حرکت است که راستا را معین کند و پیدرپی مناسباتی تجسمی به وجود آورد، تا اینکه تجربه بتواند به یکپارچگی کامل، دست یابد.»
از گفته کیپس و آنچه بیان شد، شاید بتوان چنین نتیجه گرفت که: سازماندهی بصری، با اهداف زیباشناسانه (کمپوزسیون) در کاریکاتور، عین سازماندهی ساختار روایی است. به عبارتی، این جمله که: «شکل پر معنی، جوهره هر هنری است»، در هنر کاریکاتور مصداق کامل دارد.
محمدحسین نیرومند
پینوشتها: