جوآن میچل (به انگلیسی: Joan Mitchell)٬ (زاده ۱۲ فوریه ۱۹۲۵ - درگذشته ۳۰ اکتبر ۱۹۹۲)، از هنرمندان نسل دوم نقاشان اکسپرسیونیسم انتزاعی که گرچه بیشتر عمر حرفهای خود را در فرانسه گذراند؛ یکی از مهمترین اعضای جنبش اکسپرسیونیسم انتزاعی آمریکا محسوب میشود. او همراه با لی کرزنر، گریس هارتیگن و هلن فرنکن تالر، از معدود نقاشان زن دورهٔ خود قلمداد میشود که توانست توجه و اقبال عمومی را به خود جلب کند. نقاشیها و چاپهای او در موزهها و کلکسیونهای سراسر آمریکا و اروپا به نمایش گذاشته شدهاند.
نقاشیهای او مهیج، دارای کیفیت حرکتی و گسترده هستند و معمولاً دو پنل جداگانه را پوشش می دهند.منظره پردازی[۹]، سوژه ی ابتدایی مورد توجه او بود. او با ضربات گاهی خشن قلم مو، بربوم آماده نشده یا زمینه ی سفید کارمی کرد. نقاشیهای او بسیار تأثیر گذارند. در فاصله ی سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۴ میچل، از شیوه ی سراسری و رنگهای روشن ترکیب بندیهای اولیه اش فاصله گرفت و به جای آن استفاده از رنگهای تیره و تودههای رنگی مرکزی متراکم را برای بیان عنصری بد وی را آغاز کرد. آثار میچل ویژگیهای غیرخطی سبک پالک یا کلاین را در خود محفوظ داشته و بهطوری فزاینده در چارچوب بزرگ ساختاری ساده شدهای سازمان یافتهاند. آثار دهه ی ۱۹۷۰ او که در آنها یک طرح رنگی ظریف و کلی با تکههایی از بافت استادانه قلم کاری شده به هم آمیخته است، بهطور کلی نظم یافته تر و غالباً پراکنده تر میشوند.
میچل در مقابل تکرار خود مقاومت میکرد و همین مقاومت باعث شد هیچ موتیف امضا شدهای ازخود به جا نگذارد جز تأثیری از واریاسیونهای موسیقایی بر درونمایهای ساکن. میچل مردم و اشیا را رنگی می دید. رنگ و احساس برای او یکسان بودند. او می گفت:" من از گذشته برای خلق تصاویرم می کنم. من همهٔ گذشته را می خواهم...حتی تو و من در نور شمع درقطار... و تمام معشوقههایی که داشته ام و تمام دوستانم..هیچ چیز خاتمه نمییابد.این همه، بخشی از من است و من می خواهم با آن روبرو شوم و با آن بخوابم...رویاها ... و آن را نقاشی کنم."
رنگ در آثار چاپی میچل نیز نقشی حیاتی دارد. در کتابی که همزمان با شوی بزرگ مرکز هنری والکر منتشرشد؛ ای –سی – گوسن اشاره میکند: نسل نقاشان اکسپرسیونیست انتزاعی که میچل از آن برمی آمد، همواره سوژهای انتزاعی با معانی و دلالتهای مجرد و غیر مادی را جستجو میکرد؛ به رغم اینکه ادعا میکرد باور دارد هنر پیام خود است.اما برخلاف نقاشان معاصر که سوژه ی خود را در پروسه ی نقاشی کشف میکردند، میچل کارش را از روی ایدهای آغاز میکرد و کار را برآن استوار می ساخت. گوسن اضافه میکند؛ گرچه چاپهای او بیشتر چاپ هستند تا نقاشی یا کاری بر روی کاغذ؛ قطعاً مسایل و راه کارهای کارمیچل را در طی سالها کار هنری، بازمی تابانند.این آثار همچنین روزنهای هستند برای هنری که برای او در نقاشی قابل دستیابی نبوده است، بنابراین آشکارا مجموعه ی آثار او را به عنوان یک کل، وسعت می بخشند. یکی از این روزنهها احساس آشکار از آسودگی و رهایی از دشواری نقاشی کردن است.