بخشی از گفتگوی طاهره آشتیانی با عباس سجادی

طنز شوخی نیست

طنز شوخی نیست
گفت و گو با سید عباس سجادی درباره ابوالفضل زرویی نصرآباد
پنجشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۰ - ۱۰:۴۵
کد خبر :  ۱۵۴۱۳۳

خنداندن به هر قیمتی ؛ قدغن

ابوالفضل زرویی نصرآباد ۵ اردیبهشت ۴۸ متولد شد. خیلی زود وارد حوزه طنز شد، کیومرث صابری فومنی استعداد او را کشف کرد و به او ستون ثابتی در مجله گل آقا داد و نصرآباد با نام‌های مستعاری مانند ملانصرالدین، چغندر میرزا و... در این مجله و نشریات دیگر طنز نوشت. زرویی نصرآباد با راه اندازی دفتر طنز حوزه و برگزاری برنامه حلقه رندان، طنز را ارتقا داد. سید عباس سجادی، اجرای برخی از این برنامه‌ها را به عهده داشت. او که یکی از دوستان نزدیک زرویی بوده و درباره سبک کاری این طنز نویس می‌گوید: آقای نصرآباد روی دکور برنامه حلقه رندان نوشته ای را چسبانده بود؛ «طنز، شوخی نیست.»

این شعار، کلیت نگاه او را به طنز مشخص می‌کرد. ابوالفضل، طنز می‌نوشت اما این حرفه و نوع نوشتن برایش بسیار جدی بود. بسیار باسواد بود. ادبیات کلاسیک، شعر و نثر را کاملا می‌شناخت و بسیار کتاب می‌خواند. هم شاعر بود و هم نویسنده اما خنداندن مخاطب برایش در اولویت نبود. اولویت او دعوت مردم به تفکر و اندیشیدن درباره موضوعات مختلف بود. برای همین است که همیشه می‌گویم آقای نصرآباد، ظریف‌ترین آدم روزگار ما بود که مهم‌ترین مسائل را با زبان طنز بیان می‌کرد. یک سنت گرای مدرن بود. به این معنا که همه راه و رسم زندگی و ادبیات سنتی ما را می‌شناخت و با همین شناخت، راه جدیدی در طنز ایجاد کرد. نیاز‌های روز جامعه را می‌شناخت، در کنار مردم بود و با طنز زیبایش درد، رنج و شادی مردم را بیان می‌کرد. او یک اصل داشت که هیچ چیزی نتوانست آن را خراب کند یا به حاشیه ببرد. اینکه خنداندن مخاطب به هر قیمتی را اصلا قبول نداشت. خط قرمزش بود و هرگز از آن کوتاه نیامد حتی آن زمانی که هوشمندانه و از سر کوته بینی او را به حاشیه راندند و منزوی‌اش کردند.

خنده را جعل نمی‌کرد

خیلی‌ها که بعد از آقای نصرآباد، دنیای طنز را به دست گرفتند و خود را صاحب سبک جا زدند و می‌زنند، درواقع طنزپرداز نیستند، آنها فکاهه نویسند. این دو تفاوت‌های بنیادین با یکدیگر دارند. آنهایی که آقای نصرآباد را می‌شناختند و آنهایی که طنزهای او را می‌خوانند، همگی می‌دانند که او حرفش را به ظریف‌ترین شکل ممکن می‌زد اما حاضر نبود با شوخی‌های جلف و لودگی هر جور که شده مردم را به خنده وادارد. اول باید حرف مهمی برای گفتن می‌یافت و بعد آن را به زبان طنز روایت می‌کرد. الان طنازان تصور می‌کنند از همه زبان بدن و کلمه و جمله هرچند سخیف باید استفاده کنند تا از مخاطب خنده بگیرند. درست مثل همان آدم‌هایی که به هر طریقی که شده حتی با جعل واقعیت تصمیم می‌گیرند از مردم اشک و گریه بگیرند. همان قدر که این گروه خطرناکند، آنهایی که برای خنده گرفتن هم به هر دری می‌زنند خطرناکند. آقای زرویی، ظاهری جدی داشت. با آن سبیل‌هایش خشن می‌نمود در نگاه اول، اما طناز بود و بانمک. باید با او معاشرت می‌کردی تا متوجه می‌شدی چقدر طنز درون او وجود دارد. طناز باید ذاتا بانمک باشد و ابوالفضل بود. چگونه مستربین، بانمک است. حرف نمی‌زند اما همه حرکاتش، از نگاه کردن تا راه رفتن و نشستن‌اش بانمک و جذاب است. آقای نصرآباد هم بانمک بود و دلنشین.

لازم نبود ادا دربیاورد یا ژست طنازانه به خودش بگیرد. او استاد خلق موقعیت‌های طنز بود. می‌توانست اتفاق‌های مختلف را از زاویه طنز ببیند و آنها را چنان استادانه کنار هم بچیند که تو را به خنده وادارد. این کار هرکسی نیست. آنهایی که به زور می‌خواهند مردم را بخندانند روزی کم می‌آورند و حذف می‌شوند. طنز باید در ذات فرد باشد وگرنه با ادا و اطوار نمی‌شود طناز شد و طناز باقی ماند.

 

طاهره آشیانی، جام جم

ارسال نظر