در بهار گُل باشیم یا گِل به سر بگیریم؟

در بهار گُل باشیم یا گِل به سر بگیریم؟
یادداشتی از دکتر اسماعیل امینی
پنجشنبه ۱۱ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۲:۲۶
کد خبر :  ۱۵۲۲۴۴

بیا به فصل گل ای دوست شادمان باشیم

بیا چو بلبل سرمست نغمه خوان باشیم

این بیت از ژالۀ اصفهانی است. بدون توضیح هم معلوم است که شاعر این بیت سرحال و خوش بین بوده، اگر شک دارید بیت بعدی را بخوانید:
بیا چو لاله بخندیم بر رخ گردون

مرادِ خاطرِ پُر مهرِ دوستان باشیم

می‌بینید که این شعر پُر است از شادی، سرمستی، نغمه خوانی، خنده و مهربانی.

اگر خیال می‌کنید که همۀ‌ شاعران در بهار، حال‌شان خوب است و نغمه خوان و خنده بر لب و سرحال هستند، این بیت‌ها را از امیری فیروزکوهی بخوانید تا حساب کار دست‌تان بیاید:

به سیرِ گل تو چه خوانی در این بهار مرا

گیاه سوخته‌ام با چمن چه کار مرا

به بی نصیبیِ من بین در این چمن که نکرد

نوازشی به نگاهی نه گل نه خار مرا

ای علّافان فضای مجازی! هشدار که با خواندن این ابیات، خیال نکنید استاد امیری فیروزکوهی، دارد جواب شعر اول را می‌دهد یعنی جواب این دعوت را:

بیا به فصل گل ای دوست شادمان باشیم

بیا چو بلبل سرمست نغمه خوان باشیم

نه خیر اصلاً این طوری نیست. اصل قصه این است که احوال شاعران با هم فرق دارد. حتی گاهی شاعری  بهار امسال، حالش خوب است اما بهار سال بعد حالش گرفته است و غُر می‌زند و آه می‌کشد.

تازه این تمام قصه نیست. گاهی حال شاعر یک جوری است که نه شاد است و نه غمگین، یا بهتر بگوییم؛ ‌هم شاد است و هم غمگین.

اگر تعجب کرده‌اید و دارید زیر لب می‌گویید: این دیگر چه جور حالی است؟ این بیت‌ها را بخوانید که از استاد بزرگ سید احمد ادیب پیشاوری است:

بهار آمد همواره در گلستان باش

به هر کجا که دمد گُل هزاردستان باش

چو غنچه خون جگر می‌خور از درون لیکن

به چشم خلق چو گل تازه روی و خندان باش

های های! الان لابد دارید لبخند می‌زنید و می‌گویید این دو بیت که خیلی خوب و امیدوار و شاد است. آن قدر که می‌گوید: حتی اگر خون جگر هستی، تازه روی و خندان باش!

یعنی خودت را لوس نکن و آه و ناله و گریه و زاری نکن!

اگر با خواندن دو بیت از یک شعر این قدر راحت قضاوت کردید معلوم است که شاعران را دست کم گرفته‌اید. بفرمایید بیت بعدی را بخوانید تا بدانید که استاد ادیب پیشاوری، چطور از ناله و زاری طرفداری می‌کند:

دلی که نالۀ زاریش نیست مُرده بُوَد

همیشه تا که بُوی زنده، زار و نالان باش

ای شاعران عزیز! ای استادان گرامی! مرحمت فرمایید و صاف و ساده بفرمایید که تکلیف ما چیست؟

شادمان باشیم؟ نغمه خوان باشیم؟ گیاه سوخته باشیم؟ خندان باشیم؟ نالان باشیم؟

خار باشیم یا گُل باشیم؟ شما بفرمایید چه گُلی به سرمان بزنیم و اگر نشد چه گِلی به سر بگیریم؟

 

 

ارسال نظر