یادداشتی از روح‌الله احمدی

خودتان شگرد بسازید

خودتان شگرد بسازید
شگردهای طنز نویسی، قسمت هفتم
پنجشنبه ۰۶ آبان ۱۴۰۰ - ۱۰:۴۷
کد خبر :  ۱۵۲۱۸۸

اگر یادتان باشد، در یادداشت «با کلمات بازی کنیم» گفتیم که بازی‌های کلامی و زبانی انواع گسترده‌ای دارد که برای بعضی از آن‌ها اسم هم گذاشته‌اند. باز هم اگر یادتان باشد، قرار گذاشتیم که در آینده دربارۀ انواع بازی‌های زبانی بیشتر صحبت کنیم. بسیار خوب، الان همان آینده است! پس این چند بیت را بخوانید تا به سراغ اصل مطلب برویم:

با منِ دلخسته ای دلدار! جنگیدن چرا؟

تو غزال گلشن حُسنی، پلنگیدن چرا؟

با مسلمانان مسکین کافریدن بهر چه؟

با گرفتاران مستضعف فرنگیدن چرا؟

می‌نگاهی بر من و می‌التفاتی با رقیب

با من یکرنگ ای رعنا دورنگیدن چرا؟

در این سه بیت، بعضی از واژه‌ها توجه ما را جلب می‌کنند. شاید بشود گفت که اصلاً کار این واژه‌ها جلب توجه است و شاعر آن‌ها را برای همین ساخته است. «واژه‌سازی» یکی از انواع بازی‌های زبانی است که خودش هم انواع مختلفی دارد. ابیاتی که خواندید پر بود از فعل‌ها و مصدرهای جعلی که به معنای واقعی «مشت نمونۀ خروار» هستند. چرا؟ چون شاعرش کلاً این‌کاره است! آن‌کاره نه ها؛ این‌کاره! متخصص ساختن فعل‌ها و مصدرهای جعلی. شاعرش کیست؟ جناب «طرزی افشار».

شاید شما هم در نوشته‌ها یا مکالمه‌های روزانه‌تان گاهی واژه‌سازی کرده باشید و پیش خودتان حسابی حال کرده باشید که «عجب حرکت خفنی زدم!» اما بدانید و آگاه باشید که طرزی افشار حدود چهارصد سال پیش، دیوان شعری در سیصد صفحه پر از غزل، قصیده، قطعه و رباعی نوشته است و در تمام دیوان از این شگرد استفاده کرده است. شاید قبل از او هم کسی این کار را کرده باشد اما مطمئناً نه به اندازه‌ای که طرزی انجام داده است؛ یعنی استفاده از مصدرهای جعلی، بیشترین تکرار را در دیوان او دارد. بیت دیگری از او بخوانیم تا سبک و شیوه‌اش را بهتر بشناسیم:

ای کم نما دیدار من، بسیار می‌مُشتاقمت

می‌سُندُری هر بار اگر صدبار می‌مشتاقمت

«ای که کم به دیدار من می‌آیی، بسیار مشتاق [دیدار] تو هستم.» جمله‌ای که خواندید، شکل سالم مصرع طرزی افشار است. واژه‌ها و جمله‌بندی‌های شعر طرزی قواعد زبان را به‌هم‌می‌ریزد اما این به‌هم‌ریختگی را نمی‌توانیم ضعف تألیف حساب کنیم! چرا؟ چون مخاطب متوجه می‌شود که اولاً شاعر به عمد این‌گونه نوشته است، ثانیاً قدرتمندانه این کار را کرده است؛ یعنی علاوه بر اینکه ضعف به حساب نمی‌آید، نشان‌دهندۀ قدرت شاعر است. قدرتی که نتیجۀ تسلط و اشراف شاعر بر زبان و کلام است. فعل «می‌سُندُری» ریشۀ ترکی دارد اما به شیوۀ دستور زبان فارسی ساخته شده و به معنی «خاموش می‌کنی» به کار رفته است. شاعر که متولد ارومیه است، بارها از زبان ترکی استفاده کرده و مصرع‌های زیادی را دوزبانه نوشته است. باز هم اگر یادتان باشد، پیش‌تر دربارۀ طنز دوزبانۀ جناب «ابوالقاسم حالت» کلی گپ زده بودیم.

 

مصدر جعلی

 مصدر جعلی چیست؟ واژه‌ای‌ست که قیافه‌اش شبیه مصدر است اما مصدر نیست! مثلاً اگر به یک «اسم» فارسی یا هر واژۀ غیرفارسی، نشانۀ مصدر بچسبانید، یک مصدر ساختگی دارید. مشکل شد دوتا! مگر مصدر واقعی چه شکلی است!؟ مصدرِ درست و حسابی از بن فعل فارسی ساخته می‌شود، نه مثل مصدرهای جعلی که از اسم یا واژه‌های غیرفارسی ساخته شده‌اند. با این توضیحات، واژه‌هایی مثل فهمیدن، رقصیدن و جنگیدن هم مصدر جعلی هستند اما چون از آن‌ها زیاد استفاده کرده‌ایم، دیگر برایمان عجیب و غریب نیستند و قطعاً نوشتۀ ما را بانمک‌تر نمی‌کنند. پس طنزپرداز باید نشان دهد که چند مَرده حلاج است. برگردیم به شعرهای طرزی افشار تا ببینیم او چند مرده حلاج است:

تو پادشاه حُسنی و من می‌گدایَمت

دشنام می‌دهی و من از جان دعایمت

«می‌گدایمت» یعنی گدای تو هستم یا گدایی تو را می‌کنم و «دعایمت» یعنی دعاگوی تو هستم؛ این همان قدرت شاعر است که درباره‌اش حرف زدم. اسم، صفت یا هر واژۀ دیگری را به طرزی افشار بدهید و از او فعل تحویل بگیرید! این فرمول شاعر برای واژه‌سازی است. چرا می‌گویم «فرمول»؟ چون در این بی‌نظمی و قاعده‌گریزی، نظمی پنهان کرده است و انگار برای واژه‌سازی‌هایش قاعده‌ای دارد؛ تا جایی که شاید بشود برای نوشته‌های طرزی، دستور زبان نوشت! این قانون‌مندی نشان می‌دهد که هرچند ظاهر کارش شبیه شوخی است، اما او کارش را کاملاً جدی گرفته است؛ و هرچند از زبان به‌هم‌ریخته‌ای استفاده کرده اما از باقی عناصر شاعری کم نگذاشته است. خودش هم گاهی به این موضوع اشاره می‌کند؛ این یک نمونه‌اش:

گرچه طرز نو اختراعیدم

جانب نظم را مُراعیدم

طرزی مثل من اهل سفر بود. می‌شود گفت که من و طرزی در سفریم، مگر اینکه خلافش ثابت شود! اما تفاوت ما در این است که من با عکس و فیلم از سفرم یاد می‌کنم و طرزی با شعرها و مصدرهای جعلی شیرینش:

باز از همدان سوی صفاهان سَفَریدم

بی‌راحله و زاد، خرامان سفریدم

یاران سفریدند به جمعیّت و من هم

یک قافله با حال پریشان سفریدم

صفاهان که همان اصفهان باصفای خودمان است اما در نسخۀ دیگری از این شعر، مبدأ سفر فرق می‌کند و مصرع اول «از بلدۀ قزوین به صفاهان سفریدم» است. مصرع دوم هم در نسخه‌ای به شکل «بی‌خرجی و بی‌اسب خرامان سفریدم» آمده است. این‌ها را گفتم که بعداً نگویید فلانی در یادداشتش یک‌طوری نوشته و ما در فلان‌جا طور دیگری خوانده‌ایم. دلیل این اختلاف‌ها معمولاً تفاوت در بعضی نسخه‌ها است؛ البته که در این دو نسخه تفاوت معنایی خاصی نمی‌بینیم و فقط مبدأ سفر فرق می‌کند. ضمناً یادتان باشد نسخه‌ای که ما می‌گوییم، همیشه معتبرتر است؛ خیر سرمان الان حکم استادی داریم دیگر! اما از مقصد سفر بخوانید که گاهی بر اساس دلتنگی انتخاب می‌شود:

دلم گرفت ز جاها چرا نَتَبریزم؟

گشاده دل بود آنجا چرا نتبریزم؟

علی‌الخصوص یخیدم ز اردبیلیدن

برای جذوۀ موسی چرا نتبریزم؟

شاید ما هم از «یخیدم» و امثال آن بارها استفاده کرده باشیم و خیلی واژۀ عجیبی نباشد اما واژه‌های «نتبریزم» و «اردبیلیدن» خیلی خاص و خوب هستند؛ خصوصاً اردبیلیدن که به معنی «به اردبیل رفتن» یا «در اردبیل بودن و ماندن» است. باز هم توجه شما را به باقی واژه‌ها و اجزای شعر جلب می‌کنم تا ببینید که حواس شاعر به همه چیز بوده و فقط درگیر بازی‌های زبانی نشده است.

 

آفت بازی‌های زبانی

یکی از آفت‌های بازی‌های زبانی آن است که شاعران و طنزپردازان ناواردی مثل من (دارم شکسته‌نفسی می‌کنم!) وقتی مشغول این بازی‌ها می‌شوند، از شیرین‌کاری‌هایشان آن‌قدر ذوق می‌کنند که یادشان می‌رود شعر اجزای دیگری هم دارد و باید آن‌ها را هم تقویت کرد. اگر توانستیم در مجموع شعر خوب و قابل توجهی بنویسیم، آن‌وقت شاید بتوانیم مفاخره کنیم؛ مثل طرزی افشار که حسابی مفاخره کرده است. وقتی شاعر در شعرش به خودش حال بدهد و از خودش تعریف کند، می‌گویند «مفاخره» کرده است. طرزی هم که خوب می‌دانسته چه کار کرده، حسابی برای خودش نوشابه باز کرده است. چند نمونه از مفاخره‌هایش را بخوانید و کیف کنید:

به طرز تازه طرزی می‌طرازد هر زمان طرزی

ز حق مگذر حسودا گفتۀ طرزا صفا دارد

*

آب از دهانِ قافیه‌سنجان فروچکد

چون بشنوند طرز نو آبدار من

*

هر یکی از شعرا ما اخذ یکدگرند

طرز طرزی‌ست کز آن‌ها همه ممتاز آمد

*

تو را طرزیا صدهزار آفرین

که طرز غریبی جدیدیده‌ای

بهتر است پروندۀ طرزی افشار را ببندیم و کنار بگذاریم. خودتان بروید و دیوان او را بخوانید. دیوان طرزی افشار به تصحیح محمد تمدن در اینترنت پیدا می‌شود؛ البته تا وقتی که مورد صیانت قرار نگرفته‌ایم و به اینترنت آزاد دسترسی داریم!

 

مصدرهای جعلی در طنز معاصر

درست است که جناب طرزی در ساختن مصدرهای جعلی سنگ تمام گذاشته و نمایشی قدرتمندانه داشته است اما دلیل نمی‌شود که دیگران حق نداشته باشند از این شگرد استفاده کنند! اتفاقاً برعکس؛ این حرف‌ها را زدیم تا بگوییم شما هم می‌توانید در آثار طنزتان گاهی از واژه‌سازی و مصدرهای جعلی استفاده کنید؛ مثل وقت‌هایی که در صحبت‌های عادی و روزانه‌مان استفاده می‌کنیم، مثل دیالوگ‌های بعضی از سریال‌های کمدی در سال‌های اخیر و مثل بعضی از طنزپردازان معاصر!

چو از جام عشقت شرابیده‌ام

ز سوز فراقت کبابیده‌ام

ز دیوانگی با کلنگ غمت

رواق دلم را خرابیده‌ام

من از دام عشقت نگردم رها

که با تار زلفت طنابیده‌ام

تو از جور بر من گناهیده‌ای

من از مهر بر تو صوابیده‌ام

وکیلا! تو هم باش در فکر من

که من هم تو را انتخابیده‌ام

ز درد گرانی به جدّم قسم

شب و روز خیلی عذابیده‌ام

این ابیات را زنده‌یاد محمدحسن حسامی محولاتی نوشته است. البته این شعر طنز ادامه دارد اما به دو دلیل در بیت «گرانی» توقف کردم. یکی اینکه بدانید گرانی فقط برای دیروز و امروز نیست و سال‌هاست که طنزپردازها درباره‌اش نوشته‌اند و خواهند نوشت. شاید بشود گفت که «در بند آن مباش که مضمون نمانده است» مختص «زلف یار» نیست و دربارۀ گرانی و موضوعات دیگری هم صدق می‌کند. دلیل دوم هم یادآوری یکی دیگر از شگردهای طنزپردازی است. «به جدّم قسم» شما را یاد کدام شگرد می‌اندازد؟ بله، استفاده از تعابیر عامیانه که در یادداشت «هرکه را طاووس خواهد» مفصل درباره‌اش حرف زدم. هدف از یادآوری هم این است که سعی کنیم در طنزهایمان، هم‌زمان از شیوه‌ها و تکنیک‌های مختلفی استفاده کنیم تا نوشته‌مان غنی‌تر شود. بعضی از تکنیک‌ها را قبلاً گفتیم و باقی آن‌ها را بعداً خواهیم گفت. نوشتن را شروع کنید، سعی کنید ترکیبی بزنید و خودتان شگرد بسازید.

 

روح‌الله احمدی، دفتر طنز حوزه هنری

 

قسمت‌های دیگر شگردهای طنز نویسی را بخوانید:

قسمت اول، اغراق کنید و طنز بنویسید

قسمت دوم، بیایید با نقیضه طنز بسازیم

قسمت سوم، با کلمات بازی کنیم

قسمت چهارم، اهمیت کنایه در طنز

قسمت پنجم، هر که را طاووس خواهد ...

قسمت ششم، از هیچ طنز نوشتن!

 

ارسال نظر