روضه می‌خواهی بیا از نوگلی پرپر بگویم

روضه می‌خواهی بیا از نوگلی پرپر بگویم
سروده سعید سلیمان‌پور
سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۶:۴۸
کد خبر :  ۱۵۰۳۷۲

روضه می‌خواهی بیا از نوگلی پرپر بگویم
از شبیخون خزان شوم و غارت‌گر بگویم

یا از آن سروی که بر خاک اوفتاده شاخه شاخه
بر تنش از ردّ تیغ و نیزه و خنجر بگویم

یا از آن ماه درخشانِ میان هالۀ خون
در هجوم شب‌پرستان نگون‌اختر بگویم

بشنوم تا از سرِ نی: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحاب...» ۱
شمّه‌ای از سربلندان شگفت‌آور بگویم

تاب اگر آری تو را از کودکان زار و عطشان
یعنی از بی‌تابی اولاد پیغمبر(ص) بگویم

همچو نی این روضه را با نالۀ محزون بخوانم
چون فرات این قصّه را با دیدگان تر بگویم

هر محرّم گفتمت زین داغ و خون گشتی و امروز
ای دل من گوش کن، بار دگر از سر بگویم

در جهان این روضۀ جانسوز پایانی ندارد
باقی آن را بهل تا در صف محشر بگویم

تا به روی نیزه خورشیدی پدیدار است امشب
کل ذرّات جهان آری عزادار است امشب...


◼️


۱ .آیه‌ای که سر مبارک اباعبدالله الحسین (ع) بر سر نی تلاوت می‌فرمود:
اَم حَسِبت‌َ اَن‌َّ اَصحـَاب‌َ الکَهف‌ِ والرَّقیم‌ِ کانوا مِن ءایـَتِنا عَجَبـا
آیا گمان کردی اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند؟

ارسال نظر