خانه مصیبت‌زده

خانه مصیبت‌زده
از رساله دلگشای عبید زاکانی
چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۰ - ۲۰:۳۵
کد خبر :  ۱۳۹۶۳۲

درویشی به در خانه‌ای رسید. پاره نانی بخواست. دخترکی در خانه بود گفت: نیست.

گفت: چوبی هیمه‌ای.

گفت: نیست.

گفت: پاره‌ای نمک.
گفت: نیست.

گفت: کوزه‌ای آب.

گفت: نیست.

گفت: مادرت کجاست؟

گفت: به تعزیت خویشاوندان رفته است.

گفت: چنین که من حال خانه شما را می‌بینم، خویشاوندان دیگر می‌باید به تعزیت شما آیند.

 

ارسال نظر