گفت‌وگو با استاد علیجانپور، پیشکسوت نگارگری

آن چه جوانان را از هنرهای کهن فراری می‌دهد «تکرار» است

آن چه جوانان را از هنرهای کهن فراری می‌دهد «تکرار» است
علیجان علیجانپور عقیده دارد برای اینکه یک هنر کهن حفظ شود و باقی بماند و در عین حال با دنیای مدرن امروز پیش برود، نیاز به مراکز فرهنگی و تحقیقاتی است
سه‌شنبه ۳۱ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۰:۰۳
کد خبر :  ۱۳۸۶۶۲

 

به گزارش روابط عمومی مرکز تجسمی حوزه هنری به نقل از هنر آن لاین، علیجان‌ علیجانپور هنرمند نگارگر، متولد سال ۱۳۳۵ در مازندران است. او نگارگری را نزد استادانی چون محمدعلی زاویه، علی کریمی، محمود فرشچیان و... آموخته و آثارش در کتب و مجلات متعدد داخل و خارج از کشور مانند کتاب دوسالانه نقاشی ایرانی، مجله کیهان فرهنگی، نامه هنر موزه هنرهای معاصر، کتاب انجمن فرهنگی ایران ایتالیا، مجله هنری مهرگان در لس‌آنجلس، مجله فرهنگی زن در آمریکا و چند کتاب در کانادا منتشر شده است. همچنین پنج تابلو از علیجانپور در موزه هنرهای معاصر ایران نگهداری می‌شود که مادر، نماز، روزگار وصل، حضور خلوت انس و بهار نام دارند. تابلو سحر در موزه صنایع دستی و همچنین تابلویی در موزه ساختمان پارلمان کانادا از دیگر آثار این هنرمند پیشکسوت مقیم کاناداست که دکترای افتخاری هنر دارد و نخستین نگارگر و عضو انجمن هنر ملی نگارگری مازندران است. او مدتی پیش در دومین وبینار تخصصی نگارگری با حضور استاد محمود فرشچیان از کانادا شرکت کرد.

آقای علیجانپور در دوران کودکی چطور شد به هنر علاقه‌مند شدید و شروع به فراگیری مینیاتور کردید؟

حدود ۵ سالم بود که نزدیک خانه دو نقاش را دیدم منظره‌ رودخانه می‌کشیدند. من ساعت‌ها ایستادم و نقاشی کردن آن‌ها را نگاه کردم و لذت بردم. خاطره‌‌ این اتفاق در ذهنم ماند و چیزی درونم جوشید. پس از آن که به مدرسه رفتم در دفترهای مدرسه نقاشی می‌کردم. یک روز کتاب رباعیات خیام را دیدم که نقاشی‌های آن بسیار توجه مرا جلب کرد و از آنجا با مینیاتور آشنا شدم. آن نقاشی‌ها کار استاد محمدعلی زاویه بود و از همان‌جا به هنری که اصلا نمی‌دانستم چیست، متصل شدم. در سن ۱۲ سالگی همراه دایی خود به تهران آمدم و به دنبال استاد زاویه گشتم و نزد او مشغول کار شدم. پس از آن خدمت مرحوم استاد علی کریمی رسیدم و توسط ایشان به صنایع‌دستی ایران راه پیدا کردم. در ۱۶ سالگی برای اولین بار قلم‌گیری روی چرم را ابداع کردم. پس از آن هم در دوران انقلاب خدمت استاد محمود فرشچیان رسیدم و فعالیت‌های خود را ادامه دادم. سال ۲۰۰۰ نیز به کانادا مهاجرت کردم و به تدریس و معرفی نقاشی ایرانی پرداختم و در موزه اونتاریو چند دوره نمایشگاه «روز میراث فرهنگی ایران» را برگزار کردم.

در طول سال‌های فعالیت دیدگاه شما به نگارگری چگونه بود و چه تحولاتی در آن ایجاد کردید؟

اصولاً از زمانی که خود را در کار نقاشی ایرانی شناختم همیشه دنبال این بودم که کارم دارای مفهوم باشد. زمانی که به کانادا آمدم نقاشان کانادا و آمریکا به هنرهای مفهومی می‌پرداختند و این سوال برایم تداعی شد که در هر جای دنیا و به هر شیوه‌ای که کار می‌کنیم، آیا هنری که برای آن عمر خود را صرف می‌کنیم جنبه تزیینی دارد، یا جنبه فرهنگی دارد و یا صرفاً جنبه موضوعی دارد؟ همه این سوالات برای من نقاش پیش ‌آمد که این زمانی که برای نقاشی می‌گذارم چه نتیجه‌ای دارد؟ آیا به فرهنگ کشورم فکر می‌کنم یا به احساسات و علاقه شخصی خود توجه دارم و یا می‌خواهم پیامی را از طریق هنر و فرهنگ کشورم که قرن‌ها اصالت فرهنگی دارد و در خارج از ایران به آن بسیار پرداخته شده است، منتقل کنم.

در وهله اول چیزی که مورد توجه من قرار گرفت این بود که در هنر مینیاتور من هم باید همان راهی را بروم که سایر اساتید و هنرمندان رفته‌اند یا اینکه باید سعی کنم با شعور و خردی که در هنر به من اعطا شده است، کاری را انجام دهم که بدیع و منحصربه‌فرد باشد و در کنار این دارای معنای جدیدی نیز برای ارائه و معرفی هنر ناب کشورمان باشد. من دوست ندارم کپی کار باشم بلکه می‌خواهم هر بار که کار می‌کنم تولد جدیدی در کارم ایجاد کنم که حداقل خودم را به معنای بیشتری برساند.

من ۱۸ سال به این فکر کردم که قلم‌گیری مینیاتور را چگونه می‌شود دچار تحول کرد. اگر قلم‌گیری را از مینیاتور حذف کنید هیچ چیزی جز سطوح رنگی باقی نمی‌ماند. جدا کردن بافت‌ها، اجسام و فرم‌ها از یکدیگر توسط قلم‌گیری صورت می‌گیرد که با ضخامت و نازکی خطوط ایجاد عمق و فضا می‌کند. در نتیجه این سوال در فکر من بود که چگونه می‌توانم آن همه خط را تبدیل به خطی انتزاعی کنم که فقط بتوان با چند خط یک شکل را نشان داد که هم هنر مفهومی باشد و هم وقتی کسی این کار را می‌بیند احساس کند که این اثر مربوط به مینیاتور است.

 

 

 سبک نوین زوج متحد (United Couple) از همین‌جا به وجود آمد و به شهرتی جهانی‌ رسید. کاری که انجام دادم همان قلم‌گیری مینیاتور ایرانی است اما جلوه ظاهری آن را گرفتم و به جای آن که صورت و لباس و جزئیات مرسوم در آن وجود داشته باشد، همه آن‌ها را حذف کرده و به یک زوج متحد تبدیل کردم. نبودن این زوج متحد مساوی با نابودی جهان است زیرا همان‌طور که می‌دانیم با نبودن عنصر زن یا مرد، آن دیگری هم وجود نخواهد داشت. من چهار پروژه با عنوان بوسیدن، رقصیدن، پرواز کردن و هارمونی را در این سبک تولید کردم و آثارم بسیار مورد توجه مخاطبان قرار گرفت. جالب بود که مخاطبان از کشورهای متفاوت متوجه ارتباط این آثار با نگارگری شدند و از من سوال می‌کردند که شما در زمینه نقاشی ایرانی فعالیت می‌کنید. خوشحالم که کارهای من به عنوان یک هنر معنادار توانست میان مردم دنیا جا بیفتد و بیشتر از این بابت خوشحال هستم که توانستم قلم‌گیری مینیاتور ایران را به شکلی جدید معرفی کنم.

همچنان به این سبک کار می‌کنید یا قصد دارید باز هم تغییراتی در کار خود به وجود آوردید؟

وقتی هنرمند یک پروژه را آغاز می‌کند آن را تکرار نمی‌کند بلکه آن پروژه را ادامه می‌دهد تا به مرحله بعد برسد. کاری که در حال حاضر انجام می‌دهم با توجه به این مسئله است که انسان‌ها پس از مرگ به کجا می‌روند و چگونه ادامه می‌دهند. بنابراین مجموعه زوج متحد در چهار بخش به پایان رسید و هم اکنون مشغول کار هستم تا مرحله دیگری از این کارها را با موضوعی دیگر و با ساختار جدید، همراه با همان تحولی که در هنر نقاشی ایران مورد نظرم بود، انجام دهم. زیرا قصد من این نیست که فقط تابلوهایی را پشت هم نقاشی کنم بلکه دوست دارم اگر تابلویی ارائه می‌کنم کار جدیدی باشد که هرکدام دارای ویژگی و معنای خاص خود باشند. این آثار اگرچه از هنر، فرهنگ و ادبیات ایرانی نشئت گرفته‌اند اما موضوع آن می‌تواند جهانی باشد. قصد من این است که علاوه بر معرفی فرهنگ ناب کشورم، تحول جدیدی انجام دهم تا باعث شود هنرمندان جوان ما تشویق شوند که بیشتر مطالعه کنند و به ارزش‌های فرهنگی ما بیشتر پی ببرند و آن‌ها هم اگر روزی به هنر رو آوردند کاری جدید و منحصربه‌فرد به وجود آورند و از تکرار کارهای گذشته دوری کنند.

با وجود نوآوری‌هایی که در نقاشی ایرانی به وجود آوردید، شما در زمینه نگارگری تحت تاثیر چه استادان یا مکاتبی بودید؟

 مسلما هر پروژه یا تابلویی که انجام می‌دهم در راستای همان هنر نقاشی ایرانی است و عقیده دارم تحول در مینیاتور ایران بی‌نیاز از اصالت نیست. در نتیجه اصالت برای من همیشه وجود دارد و همیشه هنر ملی خود را می‌بینم و درس می‌گیرم. سبک‌های گوناگون مانند هرات و اصفهان یا آثار هنرمندانی مانند استاد محمدعلی زاویه، علی کریمی، حسین بهزاد، جواد رستم شیرازی، علی مقیمی تبریزی، محمود فرشچیان و... بسیار بر من تاثیر داشته و همیشه به سبک کاری آن‌ها دقت کردم. آن‌ها شبانه‌روز ریاضت کشیدند تا این هنر بدیع را در کشور ما به یادگار بگذارند و من آثارشان را مطالعه کردم و همیشه تحت تاثیر بزرگان هنر ایران خواهم بود.

روندی که در کارم وجود دارد ناشی از همان پیمان قلبی است که با هنر ایران بستم و تا زمانی که نفس دارم به این امر اعتقاد دارم که یک نقاش ایرانی هستم. در این کار ۵۲ سال زحمت کشیدم و هر کجای دنیا که بودم به خوبی از آن محافظت کردم و سعی کردم این هنر را به خوبی به دیگران معرفی کنم.

 

 

در آثار خود چه موضوع‌ها و مضامینی را مورد توجه قرار می‌دهید؟ آیا تابلوهای شما صرفا برآمده از ادبیات است یا به مسائل دیگری هم توجه دارید؟

در کارهای خود سعی کردم جامعه و نوع زندگی بشر را مدنظر قرار دهم. از نظر من هنر نقاشی ایرانی صرفاً پرداختن به ادبیات نیست، اگرچه قطعاً از ادبیات نیز استفاده می‌کنم و درس‌های زیادی از بزرگان ادبیات خود گرفته‌ام. مثلاً بعضی از کارهای من در رابطه با ادبیات ایران است و برایم جالب بوده که یک بیت شعر حافظ را بتوانم نقاشی کنم. برای به تصویر کشیدن بیت «دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود، تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود» سه جلد کتاب خواندم تا بتوانم این یک بیت شعر حافظ را بفهمم و درون خودم آن را پرورش دهم. در هنر چیزی وجود دارد به نام اکسپرشن، یعنی شما چیزی را می‌بینید و آن را درون خود هضم می‌کنی و بعد آنچه دیده‌ای از دست‌ها و ذهن خلاق تو بر پرده نقاشی می‌نشیند. بنابراین ادبیات را در کارهایم این‌طور تعریف می‌کنم که چه فهمیدم، چه یاد گرفتم و توانستم چه چیزی از ادبیات خودمان کشف کنم که هم چیز جدیدی را ارائه داده باشم و هم اینکه وقتی یک بیننده ایرانی یا خارجی آن را می‌بیند بتواند آن مفهوم را در تابلو درک کند.

 در آثار دیگرم نیز از هنر ایران دور نشدم بلکه روز به روز بیشتر پی به واقعیت‌های آن بردم و فکر می‌کنم آن چیزی که امروز کار می‌کنم برگرفته از فرهنگ جامعه ایرانی و جهانی است. آنچه در وجود من موج می‌زند این سوال است که ما که هستیم، چه هستیم، برای چه به این دنیا آمده‌ایم و قرار است کجا برویم. در کارهایم چشم خمار و ساقی و... دیده نمی‌شود، بلکه همه آثارم به ارزش‌های اخلاقی و معنوی پرداخته و ارزش‌های مادی در آن وجود ندارد. دیدگاه من نسبت به مینیاتور ایران خیلی وسیع‌تر از آن چارچوبی است که اغلب در مینیاتور وجود دارد. کارم کاملا امروزی است و با مردم دنیا حرف می‌زنم و می‌خواهم نشان دهم هنر بدیع ایران در زمان حاضر می‌تواند پاسخگوی نیازهای روانی و عاطفی انسان‌ها باشد. ما باید هنری را به جامعه انتقال دهیم که صاحب ارزش‌های اخلاقی و معنوی باشد، چون در دنیای هنر ناب و پاک هیچ‌وقت نمی‌شود از ارزش‌های اخلاقی و معنوی دور ماند. در کانادا مرا به عنوان هنرمند مفهومی می‌شناسند و عقیده دارند که آثارم تزیینی نیست بلکه در آن باید به دنبال مفهوم گشت.

شما در زمینه یک هنر اصیل ایرانی فعالیت می‌کنید اما با توجه به اینکه سال‌هاست خارج از ایران زندگی می‌کنید، این دوری از کشور تاثیری بر آثار شما نداشته است؟

من زمانی که از ایران خارج شدم قصدم این نبود که ارتباط خود را با فرهنگ خوب سرزمینم قطع کنم. در نتیجه اگرچه شیوه کار و موضوع برایم عوض شده است اما هر کجای دنیا که باشم پیوند من با ایران و فرهنگ آن جاری است و تا آنجا که بتوانم از وسایل ارتباط‌جمعی برای نشان دادن فرهنگ و تمدن کشور عزیزمان ایران به مردم جهان استفاده می‌کنم. من به دنیای خیلی وسیع‌تری وارد شدم و چشم‌انداز بزرگی برایم به وجود آمد که باعث شد شیوه کار و موضوع آثارم دچار تحول بزرگی شود، اما هیچ‌وقت از ایران دور نیستم زیرا این فرهنگ و تمدن در وجودم نهادینه شده است و خوشحالم که مرا به عنوان یک هنرمند ایرانی می‌شناسند.

با توجه به اینکه همچنان به تدریس می‌پردازید، آیا هنرجویان غیر ایرانی هم دارید و آن‌ها توانسته‌اند در زمینه مینیاتور موفق باشند؟

برای مردم این جا بسیار جالب بود که چقدر این هنر ایرانی سرشار از تفکر و خلاقیت است و برایشان باورکردنی نبود که چگونه با قلم‌مو می‌توان این همه ظرافت در نقاشی نشان داد. کارهای مرا که در نمایشگاه‌ها می‌بینند برایشان جالب است که این حرکت‌های نرم و زلال چگونه از ذهن یک شخص روی کاغذ تراوش می‌کند. عده‌ای از آن‌ها نیز علاقه‌مند به یادگیری این هنر می‌شوند و شاگردانی از کشورهای مختلف داشته‌ام که خیلی این کار را دوست دارند، اما می‌دانند که کار بسیار مشکلی است. بااین‌حال بعضی از آن‌ها توانستند به خوبی از عهده این کار بربیایند و هنرجویان غیر ایرانی دارم که خیلی خوب و با کیفیت مینیاتور را یاد گرفتند. خیلی خوشحالم که از طریق آموزش هم توانستم هنر ایرانی را به مخاطبان دیگر معرفی کنم.

چندی پیش وبینار پژوهش‌محور و تخصصی «اهمیت فرم و چگونگی فضاسازی در نقاشی ایرانی» برگزار ‌شد و شما نیز از سخنرانان آن برنامه بودید. با توجه به این مساله لطفا درباره موضوع مطرح‌شده در این وبینار توضیح بفرمایید.

درباره فرم و فضا در نگارگری ایران باید بگویم که از نظر من این‌گونه نیست که اگر تابلویی پر از جزئیات باشد و هیچ فضای خالی در آن نباشد، حتما از فضا و فرم به خوبی استفاده کرده است. ما ابتدا باید معنی این کلمات را بدانیم و بفهمیم فرم و فضا در فرهنگ ایرانی یعنی چه. به عنوان مثال وقتی فضایی مانند اتاق را داریم که می‌خواهیم آرایشی به آن بدهیم، باید لوازم کاربردی را به نوعی بچینیم که بتوانیم راحت حرکت کنیم و از نظر روانی فضای لذت بخشی به وجود آوریم. حال در هنر نقاشی ایرانی که پر از ظرافت و احساس و عرفان است می‌خواهیم این فضا و فرم را شکل دهیم.

زمانی که به قطعه موسیقی گوش می‌کنیم صدای چندین ساز شنیده می‌شود و هماهنگ بودن میان آن‌ها یک صدای موزون را ایجاد می‌کند که گوش ما می‌تواند آن را تحمل کند. در هنرهای تجسمی نیز همین‌طور است و زمانی که یک تابلو را نگاه می‌کنیم باید از دیدن آن لذت ببریم. ترکیب‌بندی و فضاسازی در این زمینه بسیار مؤثر است، و آنچه خیلی زود به چشم می‌آید همین فرم و فضا است، اینکه کدام قسمت از کادر پر باشد و کدام قسمت خالی باشد بسیار مهم است و باعث ایجاد هارمونی می‌شود.

برای موفق شدن در این زمینه حتماً باید مطالعه کنیم تا سواد اجرا داشته باشیم. زمانی که با احساس خود کار می‌کنیم و آنچه در ذهنمان هست را به قلم و کاغذ منتقل می‌کنیم، باید دانش آن را هم داشته باشیم تا بتوانیم این حس را به شکل درستی منتقل کنیم.

اهمیت فرم و فضا یک قانون جهانی است که ما هم در نقاشی ایرانی باید تابع آن باشیم. در همه هنرها از نقاشی ایرانی گرفته تا آبستره، کوبیسم، رئال و... این مسئله وجود دارد و اگر نباشد تابلوی ما مثل دیواری است که هیچ اتفاقی بر روی آن‌ها نیفتاد و فقط یک سطح رنگی است.

فرم یعنی حرکت موزون در تابلو و فضا یعنی مکان و جایی که فرم می‌تواند خودش را در آن جا بدهد. فرم باید به گونه‌ای در فضا قرار بگیرد که بیننده بتواند سه چیز را ببیند. زیبایی و نرمش و حرکت، موضوع و بیان مفهوم، اجرای لطیف و قوی و زیبا. من در مجموعه یونایتد کاپل فضا را به خوبی نشان دادم و این خط‌هایی که به سادگی و بدون هیچ رنگ و تزییناتی در صفحه قرار گرفته‌اند به خوبی توانسته‌اند فضا را پر کنند. این کارها وام گرفته از تجربیات سال‌ها کار و مطالعه‌های فراوان است.

 

 

 

خالی بودن و پر بودن داخل تابلو برای ما بسیار مهم است و قرار نیست مانند یک جعبه شکلات رنگی داخل کادر را پر کنیم. در مینیاتورهای اصیل ایرانی مانند کارهای رضا عباسی می‌بینیم که با فرم و فضا بسیار خوب کار شده و هیچ اصراری به پر شدن فضا نداشته است.

با توجه به فناوری‌های روز که بر هنر معاصر نیز تاثیر گذاشته و هنرمندان جوان را به سمت خود می‌کشد، به نظر شما آیا می‌توان انتظار داشت جوانان همچنان به هنری مانند نگارگری علاقه داشته و به فراگیری آن بپردازند؟

ما امروز در دنیایی پر تحرک زندگی می‌کنیم که آنچه به عنوان وسایل و ابزار از آن‌ها استفاده می‌کنیم دائماً در حال تغییر است. در دنیای مجازی بیشتر حضور پیدا می‌کنیم و ارتباطات از این طریق بیشتر شده است و مردم سراسر دنیا می‌توانند با هم در تماس باشند. بااین‌حال در ایران جوانانی حضور دارند که مشتاق هستند این هنر را یاد بگیرند و آن را حفظ کنند و از فرهنگ و تمدن خود به عنوان یک میراث نگهداری کنند. اما اینجا یک مسئله خیلی مهم وجود دارد. برای ایجاد فضایی که یک هنر کهن هم بتواند نگهداری شود، هم در آن پیشرفت انجام شود و هم با دنیای مدرن امروز پیش برود، نیاز به فکر و اندیشه و مراکز فرهنگی علمی و تحقیقاتی است.

وقتی جوانی بسیار خوب و با کیفیت کار می‌کند اما خلاقیت در کارش نیست یا استادش به او آموخته که فقط از کارهای قبلی کپی کند، نه تنها پیشرفتی رخ نمی‌دهد، که این تکرار مکررات باعث فراری شدن جوانان می‌شود. وقتی از فرهنگ و تمدن ایرانی صحبت می‌کنیم و تغییراتی که در طول زمان رخ داده تا به سبک نوین و دوران معاصر برسیم، آیا تابه‌حال بررسی دقیق شده است که چه شده تا این تغییرات رخ داده است؟

امروزه همه نمایشگاه‌ها اختصاص پیدا کرده به آثاری که خالی از فرهنگ ناب ایرانی است، اما هنرمندان جوان باید کاری بکنند که دارای بیشترین ارزش‌های معنوی باشد و تنها به فروش کارها توجه نداشته باشند. اگر امروز یک جوان به نقاشی ایرانی دل نمی‌بندد دو عامل مهم وجود دارد. یکی از آن‌ها در جا زدن است و اینکه هیچ اتفاق جدیدی نمی‌افتد. دیگر اینکه مرکز تحقیقات علمی وجود نداشته است که اتفاقات زیادی که در هنر مملکت افتاده را تحلیل کند.

 

 

 هر چیزی که از بیرون به ما دیکته شده را پذیرفتیم و هر چیزی که خودمان داشتیم از دستمان خارج شده و در کشورهای دیگر مورد توجه قرار می‌گیرد. در عین حال نمی‌توانیم درک این چیزی که به ما داده‌اند را پیدا کنیم و حتی گاه در آن گم می‌شویم و نمی‌دانم کجا هستیم. کسی مخالف تجدد و پیشرفت نیست اما تغییر کردن به همین راحتی نیست و باید منطق داشته باشد. این همه کار هنری در کشور انجام می‌شود اما به جز چند استادی که صاحب سبک هستند وقتی کارهای بقیه را نگاه کنید بیشتر آن‌ها قوی و خوب اجرا شده اما صد درصد کپی هستند و هیچ خلاقیتی در آن‌ها نیست. این‌ها به این دلیل است که قدر داشته‌های خود را ندانستیم و روی آن‌ها مطالعه نکردیم.

هنرمندان جوان باید جای هنرمندان گذشته را بگیرند، ولی متاسفانه من افق روشنی در این زمینه نمی‌بینم. ما زحمت کشیدیم که راه اساتید خود را به شکل منطقی ادامه دهیم اما کشوری با این همه سابقه تاریخی و هنری ممکن است پس از نسل فعلی هنرمندان هنرهای ایرانی دیگر جایگزینی برای آن‌ها نداشته باشد. در نتیجه امروز باید در هنر خود مطالعه داشته باشیم تا بتوانیم حرکت نویی انجام دهیم.

برای اعتلا بخشیدن این هنر فاخر ایرانی و معرفی آن به جوانان عزیز باید تمام وجود خود را به کار بگیریم و هیچ راهی جز این نداریم که برای ترویج آن در جامعه، یک رشته دانشگاهی قوی برای آن بسازیم. در غیر این صورت هنرهای اصیل ما از بین خواهد رفت و اگر منزلت و ارزش‌های هنر ما محو و نابود شود جایگزین کردن آن به سادگی امکان‌پذیر نیست.

با وجود همه سر و صدایی که از هنر غرب شنیده می‌شود باید قدر این هنر فاخر را دانست و برای گسترش آن هزینه کرد. هنرمند جوانی که جذب این رشته می‌شود نمی‌خواهد مانند هنرمندان قبل از خود کار کند بلکه با بهره گرفتن از این اساتید باید کار جدید و خاص خود را انجام دهد. ما باید برای این کار او را پرورش دهیم و فضای مناسب برایش بسازیم و به او سفارش کار دهیم. دوسالانه‌ها فرصت خوبی برای این کار بود و باعث می‌شد که هنرمندان تشویق به خلق یک اثر جدید شوند اما الان این فضا وجود ندارد. ما باید قدر این هنر ارزنده را بدانیم و برای نسل‌های آینده آن را نگه داریم و ارتقا دهیم.

 

ارسال نظر