هنرمند در کارگاهش
"لِنه کِلد" Lene Kilde متولد سال 1981 در نروژ است. مجسمه هایی را با الهام از کودکان و احساسات آنها خلق می کند. او دریافت که زبان بدن کودکان خالص ترین شکل ارتباطی آنها است.
در مجسمه های لِنه کِلد، قسمت های از بدن، معمولا فقط دست ها و پاها تجسم می یابد سپس با استفاده از شبکه هایی فلزی مجسمه ها شکل می گیرند. هدف هنرمند این است که مخاطبان را دعوت کند تا از تخیل خود برای کامل کردن مجسمه ها استفاده کنند. این مجسمه ها از بتن، شبکه فلزی (مِش) و فضاهای خالی بین این دو تشکیل شده اند.
کِلد می گوید: من در دهکده ای کوچک نزدیک اسلو بزرگ شدم، وقتی 5 ساله بودم اولین مجسمه چوبی ام را با تراشیدن چوب ساختم. فقط 5 سالم بود اما فهمیدم که به مجسمه سازی علاقه دارم. چند سال بعد در رشته هنر ادامه تحصیل دادم و مطمئن بودم که راهم درست است. من می دانستم اگر هنرمند نشوم مجبورم زندگی کسل کننده ای داشته باشم. در حین تحصیل، وقت زیادی را صرف کاوش هنر در فضاهای عمومی کردم. بعد از دریافت مدرک فوق لیسانس، موفق به دریافت بورس تحصیلی سه ساله شورای هنری نروژ برای هنرمندان جوان شدم. این باعث شد تا مدتی از نظر اقتصادی استقلال پیدا کنم و تمام وقتم را صرف ساخت مجسمه کردم. در آن زمان ، من با شبکه های فلزی کار می کردم و این مجسمه ها را "نقاشی در فضای باز" نامیدم.
بعد از دو سال ساخت مجسمه های مفتولی ، کاملاً از آن خسته شدم. همچنین ، بازوی من به خاطر استفاده مداوم از انبردست آسیب دید. بنابراین مجبور شدم برای ساخت مجسمه ها از روش دیگری استفاده کنم. تصمیم گرفتم به جزایر کارائیب بروم. در آن جا شروع به ساخت یک مجسمه بتنی بزرگ کردم.
من واقعاً از کار با بتن لذت بردم و تصمیم گرفتم وقتی به نروژ برگشتم از این ماده در آثارم استفاده کنم. شروع به ترکیب دو ماده یعنی بتن و سیم های فلزی کردم و متوجه شدم که این دو ترکیب خاخ العاده ای دارند. و بعد از امتحان کردن انواع مفتول ها، به این نتیجه رسیدم که مس بهترین ترکیب را با بتن ایجاد می کند.
محتوای کار من درمورد کودکان و رفتار آنها است. من به خوبی به یاد می آورم که از کودکی چه احساسی داشتم. خجالتی بودن ، خونسرد بودن ، مرکز دنیا بودن ، تعامل با همه قوانین و... فکر می کنم شخصیت های داستان هایی که از بچگی به من گفته می شد در رشد هویت من بسیار مهم بودند. یکی از علاقه مندی های من داستان های نویسنده سوئدی آسترید لیندگرن، به خصوص داستان "پی پی جوراب بلنده" بود، به شدت با پی پی همذات پنداری کردم. او محدودیتی ندارد ، نقش های جنسیتی را به چالش می کشد و عاشق ماجراجویی است.