بازار سیاه گیسو اثر سیداکبر میرجعفری

بازار سیاه گیسو اثر سیداکبر میرجعفری
بازارسیاه گیسو مجموعه‌ای از اشعار طنز سیداکبر میرجعری است که توسط انتشارات سپیده باوران در 136 صفحه منتشر شده‌است.
چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۳:۴۰
کد خبر :  ۱۳۶۷۰۶

 

بازارسیاه گیسو مجموعه‌ای از اشعار طنز سیداکبر میرجعفری است که توسط انتشارات سپیده باوران در 136 صفحه منتشر شده‌است.

 نه این‌که سید اکبر میرجعفری همین دیروز و پریروز به جمع طنزسرایان پیوسته باشد، نه. شعرهای «بازارسیاهِ گیسو» نشان می‌دهد که از وقتی یادگرفته ناز را با غاز و جیز را با میز قافیه کند، شروع کرده سر به سر بزرگ‌ترها بگذارد. با آن‌ها شوخی کند و برای شعرشان نقیضه بسازد.

البته شوخی با بزرگان آدابی دارد. او هم سعی کرده با زبان خودشان با آن‌ها شوخی کند. پس توقع نداشته باشید، با خواندن بازارسیاه گیسو به قهقهه بیافتید؛ درست مثل وقتی که شعرهای طنز روزنامه‌ای می‌خوانید! کمی تامل کنید! حتما خنده‌تان می‌گیرد؛ اگرچه با تاخیر!

 

از میرجعفری کتاب‌های زیر در این سال‌ها منتشر شده است:

 

حرفی از جنس زمان (نقد و تحلیل شعر انقلاب اسلامی)

چارپاره (قالب چارپاره از آغاز تا امروز)

پایان رنگ‌های جهان

گنجشک اشتیاق کمی نیست

گندم و بلدرچین

بازارسیاه گیسو (شعر طنز)

ریحان‌هایی که مادرم دوست داشت

ریختن نور روی شاخه‌های پایین

 

سید اکبر میرجعفری دستی در تالیف کتاب‌های ادبیات فارسی و زبان فارسی دورة دبیرستان دارد و کتاب حرفی از «جنس زمان» ایشان جایزۀ کتاب معلم را از آن خود کرده است. همچنین کتاب «چند مجلس از دهة اول» وی در کتاب فصل برگزیده شده و شایستة تقدیر کتاب سال جمهوری اسلامی شده است.

 

نمونه‌هایی از شعرهای بازارسیاه گیسو را بخوانیم:

 

نقطه عطف!

 

 (با رخصت از حضرت حافظ که فرمود:

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست

منزل آن مه عاشق‌کش عیار کجاست؟)

 

پشت در گفت که پروندۀ بیمار کجاست؟

بعد وارد شد و پرسید پرستار کجاست؟

- آه دکتر! کمرم! کتفم! پایم! دستم!

(تازه فهمید که تختِ من بیمار کجاست)

دکتر از حال من و شغل شریفم پرسید

گفتم: آقا به خدا شغل کجا؟ کار کجاست؟

صبح‌ها کارگرم، عصر ولی باربرم

به مسیرم بخورد، می‌برمش بار کجاست؟

روزگاری‌ست منِ بی‌کس و یاران عزیز

سرکاریم، سرکار، ولی کار کجاست؟

نقطۀ عطف در این حادثه یک نقطه که نیست

آن‌قدَر هست که انگار نه انگار کجاست؟

پشت بازار حراج است، دل عاشق را

می‌فروشند به یک غاز، خریدار کجاست؟

شاید این قصه شنیدید: «به دیوار که خورد

رفت با دست نشان داد که دیوار کجاست»

باید البته قطار از خط خارج بشود

تا بپرسند که دهقان فداکار کجاست

بعد می‌میرد و یک روز یکی می‌پرسد:

ای نسیم سحری مقبرۀ یار کجاست؟

 

 

رئیسییه

 

گرچه دارم عذر ناپیدا نمی‌دانم چرا؟

مدح می‌گویم رئیسم را، نمی‌دانم چرا؟

مرد قانون است اما در تمام عمر خویش

از قوانین بوده مستثنی،  نمی‌دانم چرا؟

سرور و آقای ما از بس که آقازاده است

مادرش هم بوده حاج‌آقا نمی‌دانم چرا؟

سرور و آقای ما با فیش حج دیگران

می‌رود هر سال کانادا نمی‌دانم چرا؟

ظاهرا مرد است اما دکترایش خورده است

مهر دانشگاه الزهرا نمی‌دانم چرا؟

اهل فرهنگ است اما دوستانش گفته‌اند

خاطراتی دارد از ناجا نمی‌دانم چرا؟

دوستان مهربانش نردبانش می‌شوند

بعد می‌افتند از آن بالا نمی‌دانم چرا؟

بنده هی جان می‌کنم ایشان ترقی می‌کنند

بنده هی جان می‌کنم اما نمی‌دانم چرا

بس که می‌پرسند از بنده که این بابا چرا

بنده می‌گویم که ای بابا... نمی‌دانم چرا؟

 

 

 

 

ارسال نظر