انسانِ ایرانی، می‌گوید و می‌خندد

انسانِ ایرانی، می‌گوید و می‌خندد
یادداشتی از مجتبی احمدی
يکشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۹ - ۱۳:۴۰
کد خبر :  ۱۳۵۱۴۶

 

یک. مواجهه دیروزیان با وضع پریشان

 

«زیرکی را گفتم: این احوال بین، خندید و گفت:

 

صعب‌روزی، بوالعجب‌کاری، پریشان‌عالمی.»

 

در این بیتِ«حضرت حافظ» -علیه‌الرحمه- مواجهه‌ای زیرکانه و رندانه با اوضاع و احوال پریشان عالم می‌بینیم؛ رندانه گفتن و زیرکانه خندیدن. این گونه از رویارویی با روزهای دشوار و مضحکه بودن کار و مصایب روزگار، پیشینه‌ای دراز در این آب و خاک دارد؛ آن‌گونه که انگار جزیی از حیاتِ انسان ایرانی است.

 

در روزگاران کهن، مصیبت که از آسمان فرو می‌آمد یا از زمین برمی‌دمید، انسان دردمند ایرانی گاهی چاره‌ای نداشت جز خندیدن؛ خندیدنی که با گفتن همراه بود یا نبود. بارِ گفتن اما، بر دوش‌ شاعران و نویسندگانی بود که‌ خود از تبار دردمندان بودند و می‌کوشیدند شکایتِ آدمیان از زمین و آسمان را با شعر و نثر، به گوش آسمانیان و زمینیان برسانند. آن کوشش‌ها و جوشش‌ها، یا به «طنز» و «هزل» می‌انجامید یا به «هجو» و «فکاهه» منجر می‌شد که نمونه‌های گوناگونش در تاریخ ادبیات فارسی، خواندنی است.

 

یورش بی‌رحمانه مغولان به خاک ایران در قرن هفتم، یک‌ نمونه از پرشمار بلاهای ناگواری است که بر سر مردمان سرزمین ما آمده است. پیامدهای آن هجوم شوم، هم مرگ بود و هم ویرانی؛ هم آوارگی بود و هم ناامیدی و البته گسترش بی‌بندوباری و بزهکاری در جامعه ایرانی. در پی آن اوضاع و احوال نابسامان، مثلا کلیات «عبید زاکانی» را در قرن هشتم ببینیم که چه آیینه تمام‌قدی است در برابر چهره زخمی این کشور و زشتی کردار برخی از مردمانش، خاصه حاکمان و صاحبان زر و زور. مواجهه زیرکانه و رندانه عبید، به نمایندگی از مردمان دردمند، گاهی «لطیفه» می‌شود و در «رساله دلگشا» جای می‌گیرد، گاهی«طنز» می‌شود و در کتاب «اخلاق‌الاشراف» می‌نشیند و گاهی به «تعریفات» و «ریش‌نامه» و از این دست می‌انجامد. مرحوم اقبال در جایی گفته: «از مطالعه رساله دلگشای عبید به‌خوبی واضح است که در عصر او و چهل پنجاه سال قبل از آن، یک‌عده از این عقلا و فضلا بوده‌اند که هریک هرچند در علم و فضل استاد زمان خویش به‌شمار می‌رفته‌اند، باز در مواجهه با اوضاع آن ایام و برخورد با امراء مقتدرین عصر، رندی را پیشه کرده بودند و به این وسیله به همه‌کس و به همه‌چیز خندیده و به زبان طنز و هزل، خرابی زمان و فساد مردم را انتقاد می‌نموده‌اند.»

 

در این نکته هم تردیدی نیست که برخی لطیفه‌های عبید زاکانی در «رساله دلگشا»، ساخته ذهن لطیفه‌ساز مردمان دوران اوست و بخشی پرداخته طبع طنزپرداز خودش که همه از تنگنای کار و دشواری روزگار، به گفتن و خندیدن پناه می‌برده‌اند.

 

دو. مواجهه امروزیان با وضع پریشان

 

امروز هم، همان‌ آش است و همان کاسه، البته با تفاوت‌هایی در نوع طبخ و شکل خوردن! دیگر زندگی انسان امروز، به‌گونه‌ای بامحصولات رسانه‌ها و ازدحام اخبار و تراکم اطلاعات انباشته شده که هر لحظه بیم ترکیدنش می‌رود! اگر در روزگار عبید، مدت زیادی طول می‌کشید تا خبر حادثه‌ای ناگوار از گوشی در یک گوشه شهر به گوش دیگری در گوشه دیگر شهر برسد، در روزگار ما، هر گوشه دنیا که باشیم، با گوشی‌های همراه، فاصله‌ای بین گوش‌ها نیست. حوادث بیشترند و تندتر می‌رسند، پس لطیفه‌ها هم بیشترند و تندتر ساخته می‌شوند؛ یعنی که به هر حال، ‌آش ‌همان ‌آش است و کاسه همان کاسه و همچنان انسان ایرانی با ذهن لطیفه‌سازش و شاعر و نویسنده با طبع طنزپردازش، چاره‌ای ندارد جز آنکه از تنگنای کار و دشواری روزگار، به گفتن و خندیدن پناه ببرد.

 

فیلسوفان پرشماری بوده‌اند که به موضوع «لطیفه» و فلسفه «خنده» پرداخته‌اند و پای نظریاتی همچون «برتری‌جویی»، «رهاسازی و آسودگی»، «عدم تجانس» و از این قبیل را به‌میان آورده‌اند؛ از افلاطون و ارسطو بگیر و بیا تا هابز و برگسون و فروید و دیگران. می‌توان از پیچیدگی‌های فیلسوفانه هم فاصله گرفت و سطح حرف را تقلیل داد به همان بیت معروف عامیانه که: «خنده بر هر درد بی‌درمان دواست»؛ یا از زبان «جامی»بشنویم که:

«در رخِ تنگدلی، خندیدن

بهتر از تنگ شکر بخشیدن

از شکر، کام و دهان آساید

وز شکرخنده، روان افزاید

پُرگره رو چو شب از انجم، چند؟

بی‌گره شو، چو دم صبح و بخند

باغ خندان ز گلِ خندان است

خنده، آیینِ خردمندان است.»

 

باری، فیلسوفانه به موضوع بنگریم یا عامیانه‌اش نگاه کنیم، در مواجهه با واقعیتِ یک وضعیتِ موجود چه فرقی به حال‌مان دارد؟ فرض کنید در خانه نشسته‌اید و باخبر شده‌اید که ویروسی «کرونا»نام به جان جهان افتاده و همچون لشکر مغولان به ایران هم تاخته است.

 

از طرفی پیامک رسیده که سیل هم در راه است. چه چاره‌ای می‌ماند جز اینکه با کنار هم گذاشتن دو عبارت، لطیفه بسازید و ناگزیر، به ریش‌ زمین و آسمان و ستاد بحران و وزارت درمان بخندید: «وزارت بهداشت: کرونا آمده، در خانه بمانید!... ستاد بحران: سیل داره میاد، در خانه نمانید! »

 

« زیرکی را گفتم: این احوال بین، خندید و گفت:

صعب‌روزی، بوالعجب‌کاری، پریشان‌عالمی».

 

مجتبی احمدی، اعتماد

ارسال نظر