خواب‌زدگی خرد هیولا را بیدار می‌کند

خواب‌زدگی خرد هیولا را بیدار می‌کند
مردی که سرش را به دستانش روی میز تکیه داده و به خواب فرو رفته، وسایل نقاشی‌ وی که روی میز پخش شده در حالی که اطرافش جغدها و خفاش‌ها در پروازند
سه‌شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹ - ۱۰:۳۸
کد خبر :  ۱۳۳۹۲۵

خواب‌زدگی خرد هیولا را بیدار می‌کند/ چاپ اچینگ و آکواتینت/ 1977/ موزه هنر نلسون اتکینز کانزاس

 

جنگ‌های ناپلئونی، انقلاب فرانسه، ناآرامی‌های اجتماعی اسپانیا؛ اتفاقاتی هستند که گویا در زیست ۸۲ ساله‌ خویش آن‌ها را تجربه کرده و هنر وی تحت تاثیرآن بوده است. گویا از یک طراح پارچه دربار اسپانیا به یک نقاش پرتره بدل شد و در زمره مشهورترین منتقدان اجتماعی در عصر خویش قرار گرفت. شهرت او بیش‌ از هر چیز وام‌دار چهار مجموعه چاپی با مضامین انتقاد به شرایط اجتماعیست: فجایع جنگ، ضرب‌المثل‌ها، گاوبازی و مجموعه‌ی هوا و هوس.

مجموعه‌ی هوی و هوس مجموعه‌ای انتقادی است. موضوعات کار گویا در این مجموعه نقد ترس‌های خرافی، قدرت کلیسا، تفتیش عقاید، طمع درباریان، اعمال قدرت ادارات دولتی، فساد مسئولین و زوال اخلاقی هستند. گویا قصد دارد تصاویر انتقادی خود از  جامعه را به عنوان کابوس‌هایش تعبیر کند.  در این مجموعه ، پیر و جوان، روحانیون و اشراف، دهقانان و روسپی‌ها، جادوگران و اجنه همه در دنیایی تاریک، فاسد و دور از اخلاقیات هم‌زیستی می‌کنند.

مردی که سرش را به دستانش روی میز تکیه داده و به خواب فرو رفته، وسایل نقاشی‌ وی که روی میز پخش شده در حالی که اطرافش جغدها و خفاش‌ها در پروازند. سیاه‌گوشی که با چشمان باز به او نگاه می‌کند و موجودی که از پشت سر او با چشمان ترسناکش به مخاطب اثر خیره شده است. این چاپ اچینگ-آکوآتینت (۱۷۹۹-۱۷۹۷) چهل و سومین اثر از مجموعه‌ی ۸۰ چاپ  هوا و هوس فرانسیسکو گویا، نقاش و چاپگر اسپانیاییست. می‌توان گفت که « خواب‌زدگی خرد هیولا را بیدار می‌کند» به نوعی مانیفست این مجموعه است.

در آثار او، جغدها، خفاش‌ها و گربه‌های غول پیکری به چشم می‌خورند که فقط حاصل تخیل هنری نیستند، همانطور که خالق آن‌ها ادعا می‌کند: آنها خود نظراتی درباره پدیده‌های اجتماعی هستند که اهداف واقعی او را بیان می‌کنند. قبل از اچینگ نهایی بر روی کار پس زمینه‌ی آکوآتینت ظاهر شده است. خطوط آزاد و بیانگر، سکته‌های نور و تاریکی، تصاویر مختصر و متمرکز بر تعداد کمی فیگور و سایه‌هایی که از پس‌زمینه کم کم وارد نور می‌شوند و به مخاطب و سوژه نزدیک می‌شوند. تمامی عناصر به گونه‌ای در کنار یکدیگر چیده شده‌اند تا وهم و وحشت را به مخاطب انتقال دهند؛ آینده‌ی شومی که در صورت به زوال رفتن خرد به سراغ انسان می‌آید.

اینکه منظور گویا از این تصویر چیست محل بحث است. بر کناره‌ی میزی که مرد بر آن لم داده، عنوان اثر حک شده “خواب‌زدگی خرد هیولا را بیدار می‌کند”. از بارزترین صفات قرن هجدهم میلادی به اوج رسیدن و شکست روشنگری بود، روشنگری‌ای که به برتری اندیشه و خرد باور داشت. می‌توان گفت که این جمله در کار گویا نشان‌دهنده‌ی پیروی وی از این تفکر روشنگریست. وقتی خرد به خواب می‌رود موجودات پوچ و منفور خرافات بیدار و فعال می‌شوند و قربانی خود را به دیوانگی ناآگاهانه می‌کشانند.

از طرف دیگر عنوان اصلی کار در زبان اسپانیایی El sueño de la razon produce monstruos است. واژه‌ی sueño هم می‌تواند به معنای رویا باشد و هم به معنای خواب. بر این اساس گویا در این اثر هم می‌تواند به دنبال تصدیق روشنگری باشد که در صورت عدم حضور خرد، خیالات می‌توانند منجر به وحشی‌گری و دیوانگی شوند و یا می‌خواهد بیان کند که خرد بدون تخیل موجب دیوانگی و خشونت می‌شود. خرد ممکن است بدون خوابیدن نیز رویا باشد، ممکن است همانند انقلاب فرانسه با رویاهای پیشرفت اجتناب ناپذیر، آزادی، برابری و برادری ناشی از خشونت، خودکفایی انسان و پایان غم و اندوه خود را مست کند. عاقبتی که گویا آن را دیده بود.

با کم شدن قدرت اندیشه، هنرمند می‌تواند خیال خود را آزاد کند، و تخیلات کابوس‌گونه و شیاطین درونی را که توسط خرد کنترل می‌شوند، آزاد کند. اما آیا هنرمند قربانی این نیروهای تاریک و غیرقابل کنترل است یا او ذینفع این قدرت آزادکننده است که او را قادر به “دیدن” می‌کند (مانند موجودات شبانه)؟ گویا برای تصاویر خود زیرنویس‌های طعنه‌آمیزی را ابداع کرده بود که بعد از چاپ گرفتن بر روی پلیت آن‌ها را حک می‌کرد. شاید توضیح گویا در زیرنویس این اثر به ما کمک کند که منظور وی را  بهتر درک کنیم : “اگر تخیل را از عقل بگیریم می‌تواند هیولاهای غیرقابل باوری را تولید کند، اما اگر در کنار هم باشند مادر و منبع هنر و شگفتی‌ها هستند”. به زبانی دیگر گویا بر این باور بود که نباید تخیلات را برای جانب‌داری محض از خرد رها کنیم؛ این دو نباید از یکدیگر جدا باشند. وجوه رمانتیسیسم اثر اینجا خود را برای مخاطب نمایان می‌کند.

نویسنده:شهرزاد نقیب

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ارسال نظر