هنر ادبی انتقاد از طریق استهزاء، قسمت دوم

هنر ادبی انتقاد از طریق استهزاء، قسمت دوم
یادداشتی از صمد مقدمی
سه‌شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹ - ۰۰:۴۰
کد خبر :  ۱۳۳۹۱۱

در یادداشت نخست گفتیم که؛ به طور معمول یک اثر طنز در تمامی جزئیات خود طنز نیست. این مسئله متأثر از ابزارهایی است که طنزپرداز برای خلق اثر خود از آن بهره می‌برد. ابزارهایی همچون تسخر، استهزاء، شوخی، مطایبه و گاه هزل و هجو. ...

 

یادداشت اول را از اینجا بخوانید.

 

 

هنر ادبی انتقاد از طریق استهزاء، قسمت دوم

 

 

در ادامه، به دو غزل و دو قطعه نیمایی از مجموعه  «دلقک و شاعر دربار» ۲ ، اثر دکتر اسماعیل امینی می‌‌پردازیم و سعی خواهیم کرد از طنزی بگوییم که معمولاً از تعریف عام دور می‌ماند. در غزلی با عنوان «در خزان» (ص۷) با تصویر فضایی تراژیک روبرو می‌شویم که با اضافه شدن بیت دوم بهتر است بازگردیم و بیت نخست را در پرتو بیان بیت دوم بخوانیم.

وه چه شوم و وحشتناک زرد در خزان مردن
سرو بودن و آخر در تنور نان مردن

در پرتو بیت دوم است که متوجه میل خود خواسته سوژه طنز در رسیدن به عاقبتش می‌شویم.


ترس من نه از مرگ است می‌هراسم از ماندن
مثل دیگران بودن، مثل دیگران مردن


طنزی فاخر، خالی از خنده، همراه با توبیخ، آمیخته به استهزاء و تأسف و در ادامه، استفاده از بیانی آیرونیک برای به تصویر کشیدن گناهکاری سوژه مورد نظر.


بره‌های پرواری از چرای بی عاری
سرنوشت شان باری بر در دکان مردن
آی باد غارتگر، از گناه ما مگذر
شیوه شقایق‌هاست سرخ و بی نشان مردن


این غزل،نقدی گزنده و تلخ است که با بهره‌گیری از هنرمندی شاعر در پرداخت طنز در اثنای ابیات، موقعیت و احوال تأسف بار و سزاوار نقد سوژه را به روشنی پیش چشم مخاطب قرار می‌دهد.
در بیت ماقبل پایانی نیز(پس از رجز شاعرانه بیت پنجم ) بیان طنز رخ نموده است.


با تو با توأم ای مرگ، ما حریف می‌دانیم
در تبار ما رسم است رو به آسمان مردن
آی مرغ آتشزاد، قسمت کلاغان باد
هم در آشیان زادن، هم در آشیان مردن
غایت سرافرازی اهتزاز بر دار است
جان بی قرار ما، فدیۀ چنان مردن


این رویه در غزل «من ایستادم» (ص۱۴) به گونه ای دیگر اتفاق افتاده است.
با طعنه به تعریف عام پیروزی و شکست؛ در بیت دوم، سبب تناقض نمایی بیت اول بر ما روشن می‌شود.
موضع دو بیت نخست، انتقادی است بر فضای حاکم و رایج در میان عموم یک اجتماع. تعریضی به تعریف عام گروهی که سر در جهل و نادانی خود فروبرده‌اند.


من ایستادم اما فراز قله پست
من ایستادم اما خوشا کسی که نشست
من ایستادم این سان صبور و پا بر جا
چه بود حاصل صبرم؟ شکست پشت شکست
ولی صدای شکست مرا کسی نشنید
شبیه سنگ مزاری که در سکوت شکست
شکست سنگ ولی خواب‌ها نمی‌شکند
کجاست ناله شب زنده دار و نعره مست؟
چه سود از وزش باد و موج در مرداب؟
که موج وهم میان سراب‌ها هم هست
به موج و باد مگر زنده می‌شود مرداب
که سر به باد سپردند قوم مرده پرست؟


راوی از تصویر کردن احوال خویش در میان سوژه مورد نظرش(هم پالکی‌های دیروز) به تصویر کردن احوال سوژه(مانده در خویش و شعار خویش و رکود خویش) سوق می‌یابد و پس از طعنه سه بیت نخست، طی سه بیت دیگر به تسخر و توبیخ و استهزاء سوژه می‌پردازد. این بیان در دو بیت ادامه شعر با هنرمندی اوج می‌گیرد و در دو بیت پایانی با بیانی کنایی فروکش می‌کند.


در این خیال که هر قطره می‌شود دریا
امید، قطره به قطره به یکدگر پیوست
این بیت که ظاهری امیدوارانه دارد، مقدمه‌ای
می‌شود تا ضربه طنز بیت بعد کاملاً مهلک و کاری باشد
به هرچه جاری و پیوسته بود پیوستیم
زمانه، جاری و پیوسته هرچه بود گسست


طنزی فاخر و البته بسیار تلخ که نه تنها مفرح و حتی خنده انگیز نیست، بلکه لبخند تلخ نیز به بار نمی‌آورد. و خاکستری که نهایتاً بر جای می‌ماند.


چه مانده است بجز باد سرد افسوسی
از آن امید و از آن زنده بادها در دست؟
به غبطه می‌گویم خوش‌به‌حال قاصدکی
که رفت بر باد اما به باغ امید نبست


این دست طنز ارجمند در شعری کوتاه با نام «جلاد۳»(ص۶۱) با بیانی آیرونیک اجرا شده است. تصویری موحش از وضعیت انسان در دو سوی یک موضوع.


شبی پرکار طی شد
همچنان در خواب سنگین شهر بی فریاد
به خانه می‌رسد جلاد
بار خستگی بر دوش
چراغ خانه‌اش روشن
چراغ خانه‌های دیگران خاموش


و شعر کوتاه «جلاد۲» (ص۶۳) را که نقدی گزنده است بر سکوت و بی خبری شاعر از همه جا بی خبر و سر در لاک شعر؛ همراه با توبیخ و استهزاء


چه فرصتی شاعر!
مجال خواندن یک عاشقانه منظوم
میان نعره جلاد و ناله محکوم
چه فرصتی شاعر!
چه بزدلانه! چه شوم!

اطلاعات

ارسال نظر