طنز با کلاس

طنز با کلاس
یادداشتی از اسماعیل امینی
چهارشنبه ۱۹ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۹:۱۹
کد خبر :  ۱۳۲۸۹۹

 

وقتی می‌گوییم "شعر طنز" بلافاصله  ابیاتی از این قبیل به یادمان می‌آید:

1- من که در اشعار خود لاف شجاعت می‌زنم

از خدا می‌ترسم و از قسط و از مادرزنم

 

2- دلم گرفته و میل چلو خورش دارم

گرسنه‌ می‌شوم، از یاد می‌رود یارم

 

انگار بیشتر وقت‌ها انتظار داریم شعر طنز، یک شوخی ساده و با نمک، یا یک تناقض و غافلگیریِ دم دستی داشته باشد؛ تا شعر را بخوانیم و بخندیم و برای دیگران تعریف و بازنشر کنیم.

 

اما نوعی از شعر طنز هم هست، که  خندۀ ناگهانی ایجاد نمی‌کند. حتی ممکن است برای کسانی که با عجله شعر می‌خوانند، هیچ نکتۀ طنزآمیزی نداشته باشد. این گونه  شعرها را اگر با دقت بخوانیم و در کلمات و اشارات‌شان دقت کنیم، به نکته‌هایی ظریف و ارزشمند می‌رسیم.

 

این بیت سعدی را ببینید:

رقیب کیست که در ماجرای خلوت ما

فرشته ره نَبَرَد تا به اهرمن چه رسد   (کلیات سعدی صفحه 637)

 

"رقیب" کسی است که مراقبِ معشوق است. ممکن است پدر او باشد، یا برادرش، یا مأمور پادشاه که مراقب شاهزاده خانم است، یا کسی که او نیز به معشوق نظر دارد؛ که این معنای اخیر، در روزگار ما رایج‌تر از بقیۀ معانی رقیب است.

سعدی می‌گوید: رقیب نمی‌تواند از ماجرای خلوتِ ما (یعنی خلوتِ عاشق و معشوق) سر دربیاورد. اصلاً فرشته هم به این ماجرا راهی ندارد.( چون فرشته‌ها از عشق، بهره‌ای ندارند. حافظ می‌گوید: فرشته عشق نداند که چیست قصه مخوان)

بله سعدی می‌گوید حتی فرشته هم به ماجرای خلوتِ عاشق و معشوق، راه ندارد تا چه رسد به اهریمن، یعنی شیطان. حالا بر می‌گردیم به اول بیت و می‌بینیم که منظور سعدی از "اهریمن"، همان رقیب است.

پس دل‌مان خنک می‌شود وقتی می‌بینیم که سعدی، حق رقیب را کف دستش گذاشته است؛ رقیبی  که می‌خواهد مزاحمِ خلوتِ عاشق و معشوق بشود.

سعدی مانند همۀ عاشقان، از رقیب خوشش نمی‌آید اما چون استاد سخن است، مثل عشاق نابلد، عصبانی نمی‌شود و مثلاً نمی‌گوید که رقیب، سرخر است.

 

رقیبِ نامتناسب چه اهلِ صحبتِ توست؟

که طبعِ او همه نیش و تو سر به سر نوشی    (کلیات سعدی صفحۀ 893)

 

صحبت، در زبان عربی به معنای همراهی و دوستی است. در زمان سعدی هم به این معنا بوده است. پس منظور سعدی این است که این رقیب که طبیعتش نیش زدن است به دردِ همراهی معشوقِ شیرین رفتار نمی‌خورد و نامتناسب است. در حالی که اتفاقاً هر جا که نوش است، یعنی عسلِ شیرین، زنبورِ نیش‌دار هم همان جاست. حالا متوجه شوخی سعدی می‌شویم. درست است که زنبور، همراه عسل است و صاحب اصلی آن است و از عسل محافظت می‌کند (مثل رقیب که مراقبِ معشوق است) اما آدم که دلش می‌خواهد از عسل، دهانش شیرین بشود، لابد از زنبور خوشش نمی‌آید. درست مثلِ گُل که از خار می‌روید و خار نوعی نگهبان و مراقب گل است و بعضی وقت‌ها موقعِ چیدنِ گل، دستِ آدم را زخم می‌کند. سعدی در بیت بعدی همین غزل، به این موضوع هم اشاره کرده است که رقیب مانند خاری است که در مجاورتِ گُل است و مزاحم است:

 

به تربیت به چمن گفتم ای نسیم صبا

بگوی تا ندهد گُل به خار چاووشی

 

  (اگر توقع دارید که نشانی این بیت را بنویسم معلوم می‌شود که خیلی با هوش‌ هستید.)

ارسال نظر