گرنیکای صد و پنجاه ‌هزار فرانکی

گرنیکای صد و پنجاه ‌هزار فرانکی
«پابلو رویس ای پیکاسو» (1881 ـ 1972) یکی از بحث ‌برانگیزترین هنرمندان سده بیستم در «مالاگای» اسپانیا به دنیا آمد
شنبه ۰۷ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۸:۲۲
کد خبر :  ۱۲۳۷۶


گرنیکای صد و پنجاه ‌هزار فرانکی

«پابلو رویس ای پیکاسو» (1881ـ1972) یکی از بحث ‌برانگیزترین هنرمندان سده بیستم در «مالاگای» اسپانیا به دنیا آمد. «بارسلون» نخستین و بیش‌ترین تأثیر آموزشی را بر پابلو در دوران کودکی و نوجوانی‌اش گذاشت. تجربیات گوناگون او در دوران جوانی برای فراگیری سبک‌های گذشته تا زمانه خود، از رئالیسم آکادمیک گرفته تا هنر نو، دستاوردهای با ارزشی برایش فراهم آورد. پس از ورود به پاریس در سال 1900 و آشنایی با آثار اساتید کهن پیکرتراشی و پیش از کلاسیک در موزه لوور با آفریدن اولین نقاشی مهم خود؛ یعنی تابلوی «لومون دولاگات» باعث شگفتی هنرشناسان گردید.

پیکاسوی جوان بین سال‌های 1901 تا 1904، در بسیاری از آثارش برای تجسم پیکره‌ها و مضامین بیان‌کننده عذاب (غالباً گرسنگی و سرما؛ یعنی سختی‌هایی که خودش در سال‌های اقامت در پاریس متحمل شده بود) از خانواده رنگ‌های آبی کمک گرفت. در این آثار، رنج ناشی از فقر آن مهروموم‌ها به همراه همدردی برای تنگ‌‌دستی و رنج دیگران را به شکل کم ‌نظیری منعکس ساخت.

پیکاسو در سال 1904، پاریس را برای اقامت همیشگی‌اش انتخاب کرد. دوره فعالیت هنری او را که در آثارش منعکس است تا سال 1904 «دوره آبی» و از آن سال تا 1906 را «دوره صورتی» نامیده‌اند. انتخاب چنین نام‌هایی برای این دوره‌ها تنها به لحاظ حاکمیت نوع خاص این رنگ‌ها بر آثار او می‌باشد و از نظر شیوه یا شکل ترکیبات، این تمایز چندان توجیه‌پذیر نیست. برخی از منتقدین، سال‌های 1906 تا 1907 را «دوره سیاه» در آثار او نامیده‌اند. شاید حضور نسبتاً بارز مجسمه‌های سیاه‌پوستان در طرح‌ها و نقاشی‌های این دوره‌ پیکاسو دلیل این نام‌گذاری باشد.

هدف پیکاسو پیوسته گستردگی ماده کار و غلبه بر محدودیت‌های ابزار متداول نقاش بوده است. او از سال 1914 تا 1915 دست به تجربه کردن کلاژهای کاغذی زد. این نوع کلاژها که با استفاده از کاغذهای رنگی و چاپی و به‌کارگیری رنگ با مداد بر روی آن‌ها انجام می‌گرفت کم‌کم در مجموعه­‌ای از آثار وی با ترکیبی به ‌مراتب پیچیده‌تر و متنوع‌تر خود را نشان دادند. مضامین این آثار را گاه چهره‌های همسر و فرزندش و صورت‌های دوستان و همسران‌شان تشکیل می­داد.

در نیمه دوم سال 1905، پیکاسو وارد اولین مرحله فعالیت «کلاسیک» خود گردید. تغییر در کار او ابتدا در تابلویی به نام «آرایش» ظهور پیدا کرد. تابلویی سرشار از طراوت که از هر آن‌چه نسل‌های نئوکلاسی‌سیست آکادمیک در تلاش برای دستیابی به آرمانی از دست‌رفته آفریده بودند به روحیه حاکم بر آتن در سده پنجم پیش از میلاد نزدیک‌تر می­باشد. نخستین دوره کلاسیک در فعالیت پیکاسو به صورتی گذرا و با مطالعه در فرمول‌های زاویه‌داری که از «ال گرکو» متأثر بود انجام گرفت.

این شرایط گذرا از این ‌جهت که تأثیر پیکرتراشی و نقاشی روی سفال(در یونان باستان) را بر آثار نقاش نشان می­دهد حائز اهمیت و بیان‌گر این است که او را در ارزیابی مجدد اصول فضای تصویری دوره رنسانس یاری داده بود. این تلقی عموماً تندیس­وار و نقش برجسته با جست‌وجو و کشف پیکرتراشی «ایبریایی» در دوره پیش از حاکمیت رومیان تأیید شد. بر اساس همین یافته‌ها بود که پیکاسو اولین آثارش را به شیوه «بدوی‌گرایی تندیس­وار» خلق کرد. چهره «گرترود استاین» از مجموعه همین آثاری است که مسیر نقاشی و حتی پیکرتراشی سده بیستم را دگرگون کردند.

 در سال 1908، پیکاسو به همراهی و همکاری «براک» دست به فعالیت تازه‌ای زد. آثار «کلاژ» ماحصل این همکاری مشترک بود. رواج یافتن شیوه کلاژ نقطه پایان نخستین مرحله از فعالیت هنری پیکاسو و براک است که به نام «کوبیسم تحلیلی» مشهور گردیده است. هر دو هنرمند پس‌ از آن‌که مدتی قریب به سه سال را در یک فعالیت مشترک دست به تحلیل، تفکیک و حذف موضوعات سنتی هنرمند؛ یعنی چهره، پیکره، طبیعت و طبیعت بی‌جان کردند و بعد از آن‌که نظرات تازه­ای درباره واقعیت بصری، نمادین یا ذهنی فضا و ساختمان تصویر بیان کردند برای بسط دامنه مواد و مصالح کار خود و غنی‌تر کردن آن‌ها به آفرینش آثاری روی آوردند که نه‌ تنها حاصل تجربه مشاهده نبودند، بلکه با استفاده از تمام امکانات و ابزار تجسمی و به‌طور تدریجی شکل می‌گرفتند. این مرحله که گسترده‌تر از فعالیت نخست بود را «کوبیسم ترکیبی» نامیده‌اند. البته این اصطلاح به دلیل پراکندگی، گستردگی و در برگرفتن تجربه‌های مختلف و متنوع نقاشان مختلفی چون پیکاسو، «خوان گری» و «براک» تقریباً فاقد معنا است.

در سال 1914 با آغاز جنگ جهانی اول، پیکاسو از براک جدا شد و تا سال 1917 در پاریس اقامت گزید. پس ‌از آن به رم رفت تا به ‌عنوان طراح با بالت روسی «سرگئی پاولویچ دیاگیلف» همکاری کند. چهار سال جنگ جهانی اول، نقطه پایانی بر نخستین دوره بزرگ کاوشگری­ها و جست‌وجوهای با ارزشی بود که در فضای هنری قرن بیستم اتفاق افتاد.

پیکاسو در روزهای اولیه سال‌های پس از جنگ جهانی اول، به آزمایش‌گری‌های گوناگون در عرصه کوبیسم و شبیه‌سازی دست زد. در شبیه‌سازی، بی‌پیرایه‌ترین روش «کلاسیک» او قبل از 1923 در طرح‌هایی نمود پیدا کرد که نقاشی‌های گلدان‌های زمینه سفید یونانی در سده پیش از میلاد را به خاطر می‌آورند. این مهروموم‌ها تا دهه 1939ـ1930 دست به تولید آثاری زد که در عین تصوری که وی از عنصر کلاسیک پیدا کرد، رنگی متفاوت و فخیم را می‌نمایانند. ظاهراً سال‌های کار با سطوح تخت و مورب کوبیستی باعث به وجود آمدن ضرورت توجه به حجم‌های تندیس‌گونه شده بود. در آثاری این‌چنین، صورت‌ها به شیوه زمخت و سنگین تندیس‌های رومی ساده‌سازی شده‌اند. البته ظهور ترکیب‌بندی‌های زمخت و جسیم پیکره‌دار در زندگی هنری پیکاسو تازگی نداشت. او دوره شبه‌کوبیستی اولیه در سال‌های 1906ـ 1908، چندین اثر زخمت و جسیم با نیروی بدوی‌گرایانه خلق کرده بود، اما در اوایل دهه 1930ـ 1939 آثار وی آرامش کلاسیک را با خیال‌پردازی‌ها و فضای کوبیستی به خود جذب کردند. همین ویژگی اول این دهه را به یکی از دوران بزرگ زندگی هنری او تبدیل کرد.


اثر پیکاسو که بی‌شک یکی از آثار جنجالی و بحث‌برانگیز سده بیستم در سال‌های 1930ـ 1939 به شمار می‌رود تابلوی «گرونیکا» است. این اثر که با تفسیرهای گوناگون و گاه متناقض و منتقدین، صورتی نیمه‌افسانه‌ای یافته است در سال 1937 توسط وی بر بوم نشست:

خبر بمباران شهر کوچک «گرنیکا» در منطقه «باسک» توسط نیروی هوایی آلمان که در خدمت «فرانکو» بود به عنوان تیتر اول روزنامه‌های دوشنبه 26 آوریل 1937 درج شد. در این بمباران، 1654 نفر کشته و 889 نفر مجروح و بسیاری از اماکن مسکونی دچار آتش‌سوزی و ویرانی گردید. پیکاسو آن زمان در سن پنجاه‌وشش ‌سالگی و اوج معروفیت خود بود. شهرت او آن‌چنان بود که کسی اجازه تحمیل موضوعی مشخص به وی را به خود راه نمی‌داد. با این وجود، پیکاسو چندی پیش از آن با فروشنده آثار خود «دانیل هانری کاهن وایلر» درباره آرزوی خود مبنی بر خلق یک نقاشی جاه‌طلبانه که قادر به تسخیر قرن باشد صحبت کرده بود.

به‌درستی معلوم نیست که پیکاسو در چه زمانی از بمباران گرنیکا مطلع شد؛ زیرا در آن زمان در فرانسه دیواری از سکوت گرد این خبر را فراگرفته بود و بیم آن می‌رفت که با انتشار این خبر دولت جبهه خلق را وادار سازد تا تحت‌ فشار افکار عمومی به حمایت از جمهوری خواهان وارد جنگ شود، اما در پایان هفته که شایعات و اخبار با هم درآمیخته شده بود بالاخره در بعدازظهر روز 30 آوریل روزنامه سو سوار(ce soir)، به مدیریت «آراگون» خبر حمله هوایی علیه گرنیکا را در چهار ستون منتشر ساخت. عناوین درشت، خبر بمباران را تائید می‌کرد و سه تصویر همراه خبر ویرانی‌های شهر را در شعله‌های آتش‌نشان می‌داد.


پیکاسو پس از مطلع شدن از واقعه، عمیقاً متأثر می‌شود. خبر باورنکردنی جنایت تازه‌ای که با خونسردی علیه مردم غیرنظامی انجام ‌گرفته ولوله‌ای بر پا می‌کند و توسط مطبوعات و رادیو منعکس و شرح و بسط داده می‌شود. در اول ماه مه، پیکاسو طرح‌های اولیه تابلوی خود را می‌کشد. ابتدا طرح‌های گوناگون از مجموعه کار و سپس تصویر ناشیانه اسبی با قلمی کودکانه و اسب زانوزده دیگری که شیهه می‌کشد، گاوی خونسرد، مادری رنجیده که در حال فرار جسد فرزندش را در آغوش دارد و بالاخره چهره‌های شکسته که در جاهای مختلف پراکنده‌اند. در مجموع برخی از نقاشی‌ها و آثار گواش هنرمند به گرنیکا شبیه هستند که تاکنون چهل‌و‌پنج مورد از آن‌ها شناخته شده است.

مرتضی گودرزی







ارسال نظر