علیرضا قزوه را میتوان یکی از شاعران موفق و جریانساز در شعر معاصر بهویژه در حوزه شعر پایداری و آیینی به شمار آورد. انسجام، صراحت و روشنی زبان و در عین حال چندلایه بودن اشعارش، از ویژگیهایی است که شعر قزوه را از آثار دیگر شاعران امروز متمایز میسازد. حسن یعقوبی یادداشتی درباره غزلی از علیرضا قزوه نوشته است که در ادامه میخوانیم:
قزوه در قالب غزل، شاعر موفقی است. یکی از دلایل توفیق او، توجه خاص وی به اسلوب فکر و اندیشه، عاطفه و سرانجام تخیل پویا و کارساز است.
او خود میگوید: «زبان در غزل، اولین لایه است، اگر میشنوید میگویند فلانی سطحی است، یعنی فقط در بند زبان است؛ در سطح حرکت کردن یعنی همین. لایههای بعدی به ترتیب تخیل و اندیشهاند. حافظ بزرگ است، چون زبانش در خدمت تخیل اوست و تخیلش در اختیار فکر عمیقش و این هر سه در هم مستحیل شدهاند و ارتباط دقیق این سه، حجمی دقیق و زیبا پدید آورده، معماری ایجاد کرده و شکل درست هم همین است. خیلی از غزل سرایان امروز شکلی خندهدار و کج و معوج میسازند، کاریکاتورهای یکبار مصرف، دریاهایی که در یک کوزه جا میگیرند.»
در آثار قزوه، توجه به منِ اجتماعی، بی پروایی در بیان حقیقتها و برخورداری از زبانی مستقل و صمیمی به روشنی مشهود است. شعر امروز قزوه، ادامه اشعار دیروز اوست، با همان حرفها و دغدغهها و تنها با تغییراتی در لحن و زبان. در اشعار این روزهای قزوه، که رنگ و بوی سبک هندی نیز در آن نمایان است، توجه به تناسبهای لفظی و معنوی، مضمون آفرینیها و ترکیبسازیهای نو و توجه به موسیقی، بیش از گذشته به چشم میخورد.
«زخمههای شعلهور» عنوان غزلی است از علیرضا قزوه که برای بنیانگذار انقلاب اسلامی سروده شده است:
هنوز این کوچهها این کوچهها بوی پدر دارد/ نگاه روشن ما ریشه در باغ سحر دارد
هنوز ای مهربان در ماتمت هر تار، جان من/ نیستان در نیستان زخمههای شعلهور دارد
نمیگویم تو پایان بهاری، بعد تو امّا/ بهار عیش ما لبخند از خون جگر دارد
اگر خورشید رفت این آسمان خورشید میزاید/ اگر خورشید رفت این آسمان قرص قمر دارد
در این بازار عاشقتر کسی کز خود نمیگوید/ همیشه مرد کمگو دردهای بیشتر دارد
مخواه از نابرادرها که یار و مونست باشند/ عزیز مصر بودن یوسف من! دردسر دارد
دو روزی مهربانا غربت ما را تحمل کن/ میآید آن که از درد تمام ما خبر دارد
قزوه در این غزل نیز همچون بسیاری از اشعارش، زبانی کنایهآمیز و تعابیری دردمندانه دارد. اگرچه این غزل، در رثای آن عزیز سفرکرده، سروده شده اما به هیچ روی، شعری یأسآلود و سوگوار نیست. از همان بیت نخست، امید و روشنی، ساحت غزل را آراسته است. نگاه روشن در بیت اول، با مژده آمدن کسی که از دردها آگاه است و بالطبع درمان دردها نیز به دست اوست، پیوندی استوار و نیک دارد. شاعر اگرچه از کوچ خورشید اندوهگین و خسته دل است، اما با اشاره به زایش آسمان و تابش ماه، مجالی برای نومیدی و دلسردی نمیبیند.
وجود تناسبهای لفظی و معنوی از ویژگیهای بارز شعر علیرضا قزوه است. قزوه با چیرگی بر زبان و شگردهای زبانی، در استخدام واژگان و بهرهمندی از بیشترین ظرفیت زبان، بسیار تواناست. این تناسبها، موجب یکدستی و وحدت در محورهای افقی و عمودی شعر او شده است.
در بیت اول، ارتباط کوچه و باغ، کوچه باغ را فرا یاد میآورد و نیز تناسب واژههای «نگاه، روشن و سحر» و «ریشه و باغ» و تصویر زیبایی که شاعر در مصرع دوم خلق کرده، آغاز مبارک و شروع استواری است برای این غزل.
در بیت:
هنوز ای مهربان در ماتمت هر تار جان من/ نیستان در نیستان زخمههای شعلهور دارد
تناسب واژگان «تار، نیستان و زخمه» و «نیستان و شعله» و رابطه «مهر و شعله» هم از نظر معنایی و هم از دیدگاه اسطورهای و از سویی دیگر تناسب معنای دیگر «تار» با «شعلهور» و «ماتم»، به آشکارا توانایی و توجه شاعر را در اینباره به نمایش گذاشته است.
بیت:
نمیگویم تو پایان بهاری، بعد تو امّا/ بهار عیش ما لبخند از خون جگر دارد
شاید اشارهای به این بیت از بنیانگذار انقلاب داشته باشد:
«دوستان آمد بهار عیش و فصل کامرانی/ مژده آورده گل و خواهد ز بلبل مژدگانی»
تکرارهای شایسته و هوشیارانه واژگان و عبارات در ابیات مختلف این غزل، در تاکید مقصود شاعر و القای اندوه پیوسته شاعر و نیز افزودن بار موسیقایی کلام، از دیگر شگردهای هنری اوست. تکرار «این کوچهها» در بیت اول، «نیستان» در بیت دوم، «بهار» در بیت سوم، «اگر خورشید رفت این آسمان» در بیت چهارم و «هنوز» در بیت اول و دوم، نشانگر توجه شاعر به کاربرد هوشمندانه تکرار در شعر است. همچنین در بیت آخر، تکرار «ر» قابل تأمل است. در مصرع «میآید آن که از درد تمام ما خبر دارد»، «درد تمام ما» را غیر از مفهوم «درد همگی ما»، به «تمام دردهای ما» نیز میتوان تعبیر کرد.
در بیت پنجم وقتی از «بازار» سخن میرود، بیدرنگ در بیت بعدی از یوسف میگوید که داستان یوسف در بازار بردهفروشان را به ذهن متبادر میسازد. همچنین در بیت پنجم از درد میگوید و در بیت بعد از دردسر؛ و این دو بیت را اگر بخواهیم به هم پیوند دهیم، باید بگوییم که نابرادران، خودپرستانی زیاده گویند و یوسف، عاشقی دردمند.
در این بازار عاشقتر کسی کز خود نمیگوید/ همیشه مرد کم گو دردهای بیشتر دارد
مخواه از نابرادرها که یار و مونست باشند/ عزیز مصر بودن یوسف من! درد سر دارد
در بیت پنجم ایهام زیرکانهای نیز به چشم میخورد:
در این بازار عاشقتر کسی کز خود نمیگوید/ همیشه مرد کم گو دردهای بیشتر دارد
«از خود نگفتن» گذشته از معنای خود را ندیدن و خودستایی نکردن، معنای دیگری را نیز گوشزد میکند و آن از نزد خود و بیپایه و سند سخن نگفتن است.
در آموزههای عرفانی بر این دقیقه بسیار تاکید شده که مانع و حجاب وصل، خودبینی است؛ به گفته حافظ: «تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز» و به قول زندهیاد قیصر امینپور: «آیین آینه، خود را ندیدن است».
این نوشتار را با بیتی از بنیانگذار انقلاب به پایان میبرم:
«نیستم، نیست، که هستى همه در نیستى است/ هیچم و هیچ که در هیچ نظر فرمایى»