به گزارش روابط عمومی حوزه هنری کهگیلویه وبویراحمد،کتاب" از گدارتختی تا رمادیه" خاطرات عبدالصالح خاک نژاد از آزادگان و جانبازان استان کهگیلویه وبویراحمد در اسارتگاه های عراق در شش بخش و 136صفحه شامل زادگاه، دوران کودکی تا جوانی ،حضور در عملیات ها تا اسارت ،آزادی و برگشت به وطن ،توسط آسیه خاک نژادگرد آوری و از سوی انتشارت سوره مهر به چاپ رسید.
عبدالصالح خاک نژاد متولد 1332 و از رزمندگان استان که در سال 1364 در منطقه فاو به اسارت دشمن درآمده و قریب 5 سال در اسارت بود.
کتاب از از گدار تختی تا رمادیه خاطرات عبدالصالح خاک نژاد از زمان تولد تا کنون می باشد که به عنوان فرد بسیجی در دوران دفاع مقدس به مناطق جنگی داوطلبانه قدم می گذارد ودر عملیات والفجر هشت در منطقه فاو به اسارت نیروهای بعثی در آمد وحدود پنج سال از زندگی خود را در اسارتگاه های مخوف رمادیه عراق سپری کرد.
گرداوری کتاب بیش از سه سال ، به شکل مستقیم وحضوری به طول انجامیدودرمواقعی که حافظه راوی یارای کمک نداشت از همرزمانش در سایر استانها کمک می گرفتم.
عنوان این کتاب بر اساس نام محل زندگی عبدالصالح خاک نژاد یعنی روستای "گدارتختی" در شمال غربی شهرستان بهمئی از توابع استان کهگیلویه و بویراحمد و "رمادیه" اردوگاه محل اسارت وی در شهر رمادیه استان الانبار کشور عراق می باشد.
از گدار تختی تا رمادیه
چاپ انتشارات سوره مهر
تولید دفترفرهنگ و مطالعات پایداری حوزه هنری کهگیلویه وبویراحمد
نویسنده :آسیه خاک نژاد
چاپ اول:1399
شمارگان:1250 نسخه
شابک:5-2220-03-600-978
قیمت:240000ریال
گزیده ای از کتاب:
نگهبان داد می زد:«چقدر اینجا را امن دیده اید که سینه می زنید و نوحه سرایی می کنید».ای مجوس های کثیف،امروز با شما کاری می کنیم که خود حسین به کمکتان بیاید»همیشه اعتقاداتمان را مسخره می کردند بلکه روح و روانمان را بیازارند.دوباره گفت:«شما می خواهید کربلای ما را تصرف کنید؟»اکثر اسرای شما پشت پیراهن و روی پیشانی بند شان نام حسین و ابوالفضل نوشته بودند،مگر نمی دانید حق عزاداری و نوحه سرایی برای حسین راندارید ؟»می دانستیم شکنجه سنگینی برایمان دارند.علتش هم سیاست صدام و حزب بعث بود.در ماه محرم هیچ عراقی حتی شیعیان حق گریه و عزاداری و رفتن به حرم را نداشتند.ما درآن شرایط خفقان مراسمات ایام محرم را اجرا می کردیم.عزاداران را با پنجاه ضربه باتوم و کابل ونوحه سرایان را با صد ضربه مجازات می کردند.آب اردو گاه را قطع می کردند،اماباز هم نمی توانستند جلوی ما را بگیرند.