متون ادبی گذشته ما تفاوتی بنیادین با متون ادبی جدید ما دارد و آن این که اهواء انسانی اصلاٌ در آنها مطرح نیست؛ بلکه ترجمان فرهنگ اسلامی در قالب زیبای ادبی است.
هنرمندان دیگر همچون موسیقیدانان و نگارگران به ادبیات صرفاُ به عنوان به هنر رجوع نمیکردند، بلکه به جهت نزدیکی هرچه بیشتر و اتصال دائم به فرهنگ غنی اسلامی تجلیات آن را در یک زبان هنری بسیار زیبا و والا به نام ادبیات جستجو میکردند. به این ترتیب دو نتیجه عاید میگشت: اولاً همواره به فرهنگ غنی اسلامی متصل میماند؛ ثانیاً زبان ترجمه فرهنگ به هنر را ناخودآگاه تجربه مینمود.
نمونه اعلای این امر، تابلوی «قصر خُورنَق» اثر کمالالدینبهزاد است. در این تابلو هنرمند عینبهعین داستان نظامی را نقل
نمیکند، بلکه با قهرمان داستان که معماری است و نهایتاً فدای کمال هنری خود میشده، همدلی میکند. تابلو هیچ ارتباطی به شعر نظامی ندارد. شعر حاکی از زیبایی و کمال، کاریاست که هنرمند و معمار و کاشیکاریهای پرتلألو و صیقل خورده ایجاد کرده است؛ اما تابلو سراسر، نمایش خاک و تلاش و زحمت است.
در اکثرآثارنگارگری، حقیقت فرهنگ اسلامی که در بیان هنری ادبیات متجلی و آیینهگردانی شده، ترسیم گردیده و به این دلیل با ایلوستراسیون غربی متفاوت است. یک ایلوستراسیون برای مصور ساختن یک داستان، جستجو در چگونگی و خصائص زمان مربوط به آن داستان میکند که هیچکدام اینها در نگارگری موجود نیست. نگارگران ما برای ترسیم داستانهای اساطیری ما و شخصیتهایی چون رستم، افراسیاب، کیومرث و... به مشخصههای تاریخی آنها مثلاٌ طراحی لباس آن دوران رجوع نمیکنند و آنها را با لباسهای دوره معاصر خود نقاشی نموده و از اینرو تاریخ برای او حضوری بوده که آن را به محضر مردم خویش میآورده است.
اما بشر امروز در نسبت حضوری حتی با حقیقت زمان خود همراه نیست. چون هر نوع حضوری را نسبت به حقیقت از دست داده است و هنرمندان امروز زمانی که میخواهند به گذشته برگردند بایستی با مطالعه فراوان در آثار باستانشناسی و بررسی تک تک آثار قدیم، قدری حال و هوای آن دوره را در اثر خود متجلی سازند. این اثر به معنی اثر هنری اصیل در نقاشی نیست. از حیطه نقاشی به دور شده و وارد حیطه گرافیک شده است. ایلوستراسیون ظاهر و باطنی مستقیماً برگرفته از صرف نوشتار دارد. حال آنکه نگارگری به عنوان یک هنر همیشه در حضور، ما را به محضر تاریخ میبرد.