نگاهی به «طنز» در شعرِ «منوچهر نیستانی»، قسمت ششم

نگاهی به «طنز» در شعرِ «منوچهر نیستانی»، قسمت ششم
یادداشتی از مجتبی احمدی
چهارشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۲:۰۱
کد خبر :  ۱۰۳۵۹۱

 

 

اشاره: بررسی طنز در شعر «منوچهر نیستانی»، در دو بخش محتوایی و ساختاری صورت گرفته است. نخست در تحلیلی مضمونی و محتوایی، ضمن ارائه نمونه‌هایی از طنزآفرینی در شعر این شاعر معاصر، به بررسی مفهومی و محتوایی اشعار طنز و طنزآمیز منوچهر نیستانی پرداخته شده است. در بخش بعدی، با توجه به برخی ابزارها و شگردهای ساخت طنز، بهره‌گیری شاعر از این شیوه‌ها در طنزآمیز کردن شعر مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته و نمونه‌هایی از سروده‌های طنز و طنزآمیز نیستانی ارائه شده است.

بخش ششم این مقاله را در ادامه می‌خوانید.

 

 

در ادامه بررسی طنز در شعرهای منوچهر نیستانی، به برخی از شگردهای ساخت طنز و چگونگی بهره‌گیری شاعر از این شیوه‌ها در طنزآمیز کردن آثارش می‌پردازیم.

شاعران برای طنزآمیز کردن کلام خود از شگردهای گوناگونی بهره می‌برند. شگردهایی همچون: مبالغه، پارادوکس، تهکم، ایهام، کنایه طنزآمیز، بازی با کلمات، نقیضه‌سازی، حماسه مضحک، تحقیر، بیان معکوس معانی، نقل قول مستقیم، استفاده از زبان و فرهنگ عامیانه و...

اینک با توجه به برخی از همین شیوه‌ها، نمونه‌هایی از به‌کارگیری شگردهای ساخت طنز در شعر منوچهر نیستانی را مرور می‌کنیم.

 

مبالغه، اغراق و غلو

از شعر «شب، روز، شب...»:

 

شب عاطل، شب لاطائل

مثل یک معده ناسالم گاو

روی آبادی ما خالی شد

مردم قریه به خواب

شب، چو شب‌کوری، چرخی زد و

                                        رفت...

روز عاطل به تماشای به‌جامانده او

                                         آمد و رفت...

(نیستانی، 1384: 114)

 

شاعر در این بخش از شعر برای تصویر کردن شب و فرارسیدن آن در روستا دست به تشبیهی اغراق‌آمیز می‌زند و «شب عاطل و لاطائل» را به «معده ناسالم گاو» ماننده می‌کند و فرارسیدن شب را خالی شدن آن معده بر سر آبادی می‌داند.

 

پارادوکس

از شعر «شب، روز، شب...»:

 

روز بیماری بود

با فضایی خالی

با هوایی به غبار آلوده

- و پر از حرف، ولی ساکت!-

مثل یک قریه، پس از بمباران

یا رباطی مخروب، در جوار شن و طوفان و سراب

که پس از حمله طوفان حرامی‌ها

                        که در او توطئه عیاران

مثل یک حجره مفلس، یا

                       کارگاهی تعطیل...

(همان: 112)

 

پارادوکس در «توطئه عیاران» است. همان‌طور که می‌دانیم «عیار» در تاریخ اجتماعی سرزمین ما به جوانمردان و پاکبازان گفته شده و بار معنایی مثبتی با خود دارد. اما شاعر کلمه‌ای با بار معنایی منفی (توطئه) را به عیاران نسبت داده و با ترکیب متناقض‌نمای توطئه عیاران، طنز عبارت را پدید آورده است.

 

از شعر «با گورهای خالی...»:

 

من با قبور کهنه نشستم

من با قبور کهنه خالی

                 از روز و روزگارمان گله کردم

من با قبور تشنه نشستم

و اشک را، سیلاب‌وار

                            بر سنگ‌هایشان یله کردم.

سردابه‌ها، به قلبم سردی دادند

و من شقایق‌هاشان را

از اشک، آب دادم

(با مردگان معامله کردم!)

(همان: 115)

 

نشستن با گورهای خالی و گله کردن با آن‌ها از روز و روزگار و در نهایت، معامله با مردگان در این شعر، مضامینی متناقض‌نما و دارای پارادوکس هستند.

 

تهکم

از شعر «در این ازدحام»:

 

خطوط منکسری با شتاب می‌گذرند

بر این صحیفه -که گفت؟- از تو نام می‌ماند

چه سایه‌وار سواران در آستان غروب...

چه نقشی؟

               از که؟

                        در این ازدحام می‌ماند؟

ستاره‌ها و سحرها و صخره‌ها و سفر...

چه خوب!

               (زین‌همه بر جا کدام می‌ماند؟)

(همان: 193)

 

تهکم در عبارت «چه خوب!» به کار رفته است، شاعر گفته: چه خوب! در حالی که مضمون شعر می‌طلبد که برعکس آن را بگوید.

 

از شعر «حق، حق»:

 

حق، مرده غریبی‌ست

         پوشیده در کفن

- کرباس رنگ‌مرده - که «ایسم» است.

حق، با برده‌هاست، سیاهان، اما

فعلا که با «نیوکلن یا - لیسم» است!

تا این بزرگوار

              (در وزن شعر من هم اخلال می‌کند)

              زرادخانه دارد

              ضراب‌خانه دارد

                               هرجا نفوذ خود را اعمال می‌کند.

(همان: 104)

 

شاعر برای شخص مورد نظر خود صفت «بزرگوار» را آورده اما چنان‌که از محتوا برمی‌آید، بزرگوار گفتن شاعر به او رنگی از طعنه و وارونه‌گویی دارد.

 

 

بازی با کلمات

از شعر «امتحان»:

 

خوب، «املا»...

املا بنویس!

- حتما «حکایت» است

                            - ... «حکایت»

آورده‌اند که (سر خط)

شاگردها:

              که هیچ نیاوردند

               هه، هه، هه!

               ها، ها، ها!

طفلانی، اصحاب درس و مدرسه می‌خندند)

(همان: 124)

 

شاعر در این بخش از شعرش به سنت متون کهن که نقل حکایت در آنها با «آورده‌اند که...» آغاز می‌شد، این عبارت را می‌آورد اما پس از آن از زبان شاگردان می‌گوید: «که هیچ نیاوردند» و این‌چنین با فعل «آوردن» بازی می‌کند و طنز عبارت می‌آفریند.

 

ادامه دارد

 

منابع:

- نیستانی، منوچهر، گزینه اشعار، به کوشش علی باباچاهی، انتشارات مروارید، چاپ اول، تهران، 1384.

 

نگاهی به طنز در شعر منوچهر نیستانی، قسمت پنجم

 

ارسال نظر